ازدواج امام خمینی در سال ۱۳۰۸ با خانم خدیجه ثقفی انجام شد، که از ابتدا تا به ثمر نشستن داستان شیرین و شنیدنی است، که در این مقاله به آن می پردازیم.
ازدواج امام خمینی | داستان ازدواج، جشن عروسی و خاطرات
امام خمینی (س) در سال ۱۳۰۸ و در سن ۲۷ سالگی با خانم خدیجه ثقفی ازدواج کردند. حاصل این ازدواج ۸ فرزند بود، که دو دختر و یک پسر ایشان در کودکی از دنیا رفتند و دو پسر و سه دختر دیگر ایشان در دامان خانواده پرورش یافتند.
در نمودار زیر فرزندان و نوادگان امام خمینی و همسرانشان را به تفکیک مشاهده می کنید.
شجره نامه امام خمینی
فرزندان و نوادگان امام خمینی
شما همچنین میتوانید برای مشاهده شجره نامه اجداد امام خمینی به مقاله اصالت امام خمینی و شجره نامه ایشان مراجعه کنید.
داستان ازدواج امام خمینی
در زمان ازدواج امام خمینی، پدر و مادر ایشان در قید حیات نبودند و وصلت میان امام و خانم خدیجه ثفقی با پادرمیانی یکی از دوستانشان به نام آقاسیدمحمدصادق لواسانى سر گرفته است. ایشان از دوستان حاج میرزا محمد ثقفی نیز بودند، و همین دوستی مشترک موجب رفت و آمد امام خمینی به خانه ایشان شده بود.
در یک دیدار مشترک آقای لواسانی به امام خمینی پیشنهاد ازدواج با یکی از دختران آقای ثقفی را می دهد. دختر آقای ثقفی ۱۵ سال داشت، در تهران به همراه مادربزرگش زندگی می کرد و به دبیرستان می رفت، او زندگی در قم را دوست نداشت و پاسخش منفی بود.
پس از آن آقای لواسانی از سوی امام خمینی به تهران رفت و رسما از دختر خواستگاری کرد، و دوباره پاسخ منفی بود، این خواستگاری ۵ بار تکرار شد، و ۱۰ ماه طول کشید تا دختر ایشان خواب هایی متبرک می بیند، و متوجه می شود که این ازدواج برایش مقدر شده است.
در آخرین خواب می بیند که پیامبر صل الله علیه و آله، حضرت علی علیه السلام و امام حسین علیه السلام در حیاط کوچکی هستند، که این حیاط همان حیاطی بوده است که بعدها برای برگزاری مراسم عروسی اجاره کردند. خود ایشان در این باره این گونه می گویند: «…همان اتاق ها با همان شکل و شمایل که در خواب دیده بودم. حتی پرده هایی که بعداً برایم خریدند، همان بود که در خواب دیده بودم. آن طرف حیاط که اتاق مردانه بود پیامبر (ص) و امام حسن (ع) و امیرالمومنین (ع) نشسته بودند و در این طرف حیاط که اتاق عروس شد من بودم و پیرزنی با یک چادر که شبیه چادر شب بود و نقطه های ریزی داشت و به آن چادر لَکی می گفتند. پیرزن ریزنقشی بود که او را نمی شناختم و با من پشت در اتاق نشسته بود. در اتاق شیشه داشت و من آن طرف را نگاه می کردم. از او می پرسیدم اینها چه کسانی هستند؟ پیرزن که کنار من نشسته بود گفت آن روبرویی که عمامه مشکی دارد پیامبر (ص) است. آن مرد هم که مولوی سبز دارد و یک کلاه قرمز که شال بند به آن بسته شده، و آن زمان مرسوم بود در نجف هم خدام به سر می گذاشتند، امیرالمومنین است. این طرف هم جوانی بود که عمامه مشکی داشت و پیرزن گفت که: این امام حسن است. من گفتم ای وای این پیامبر است و این امیرالمومنین است و شروع کردم به خوشحالی کردن، پیرزن گفت: «تویی که از اینها بدت می آید!!» من گفتم: «نه، من که از اینها بدم نمی آید؟ من اینها را دوست دارم.» آن وقت گفتم: «من همه اینها را دوست دارم، اینها پیامبر من هستند، امام من هستند. آن امام دوم من است، آن امام اول من است» پیرزن گفت: تو که از اینها بدت می آید!»
خدیجه+ثقفی-+قدس+ایران تصویری از همسر امام خمینی (س)
اینها را گفتم و از خواب بیدار شدم. ناراحت شدم که چرا زود از خواب بیدار شدم. صبح برای مادربزرگم تعریف کردم که من دیشب چنین خوابی دیدم. مادربزرگم گفت: «مادر! معلوم می شود که این سید حقیقی است و پیامبر و ائمه از تو رنجشی پیدا کرده اند. چاره ای نیست این تقدیر توست.»
گذشته از این خواب، آنچه در نهایت منجر به این شد که خانم خدیجه ثقفی به امام خمینی جواب مثبت بدهند، احترامی بود که برای نظر پدرشان قائل بودند. دو هفته بعد از رضایت دادن خانم ثقفی، خواستگاری رسمی انجام شد و آقای مرتضی پسندیده، آقای نورالدین هندی برادران امام به همراه ایشان، و آقای لواسانی و آقای مسیب که خدمتگذار بودند برای این امر به خانه آقای ثقفی می آیند.
تاریخ ازدواج امام خمینی
خطبه عقد حضرت امام خمینی(س) با خانم خدیجه ثقفی در روز ۲۶ بهمن ۱۳۰۸ هجری شمسی (مطابق با ۱۵ رمضان ۱۳۴۸ هجری قمری) در حرم شاه عبدالعظیم منعقد شد. مهریه همسر امام خمینی هزار تومان بود. از زمان جاری شدن خطبه عقد تا شب یا روز تولد حضرت امام حسن مجتبی (ع)، تعدادی از اقوام نزدیک برای افطار در خانه آقای ثقفی ماندند تا به قول معروف هفت شبانه روز جشن عروسی بگیرند و البته شب آخر که جشن اصلی بود تعداد آنها از حدود شصت تا هفتاد نفر تجاوز نمی کرد.
امام خمینی (س) در زمان ازدواج ۲۷ ساله بودند. در زمان ازدواج امام خمینی تازه به قم مهاجرت کرده بودند و به سرعت مراحل تحصیلات تکمیلی علوم حوزوی را نزد اساتید حوزۀ قم طی میکردند. کتاب مصباح الهدایه نیز در همین دوران به رشته تحریر درآمد. برای مطالعه بیشتر در این خصوص، زندگی نامه کوتاه امام خمینی را ملاحظه کنید.
خاطرات ازدواج امام خمینی
چگونگی خواستگاری و ازدواج امام خمینی با خانم خدیجه ثقفی در خاطرات بانوی انقلاب ذکر شده است، ایشان در خصوص روز خواستگاری خود می گویند: «…آقا سید احمد لواسانى و آقاى پسندیده و آقاى هندى ـ دو برادر امام (س) و آقا سید محمدصادق لواسانى و داماد با یک خدمتگزار به نام مسیّب براى خواستگارى به نزد پدرم آمدند. همه با هم رفیق بودند جز آقاى هندى. پدرم هم مرا خبر کرد. ذبیحاللّه، خدمتگزار آقایم، آمد منزل مادر بزرگم و گفت: «خانم مهمان دارند، گفتهاند قدسى ایران بیاید آنجا.» مادر بزرگم گفت: «مهمانش کیست؟» به او سفارش کرده بودند که نگوید داماد آمده است. واهمه از این داشتند که باز بگویم نه. من هم رفتم خانۀ مادرم. آنجا که رفتم، موضوع را فهمیدم. آن خواهرم که یک سال و نیم از من کوچکتر بود، شمس آفاق، دوید و گفت: «داماد آمده! داماد آمده!» مرا بردند و داماد را از پشت اتاق ذبیحاللّه نشانم دادند. مردها توى اتاق دیگر نشسته بودند و من از پشت در این اتاق ایشان را دیدم. آقا زردچهره بودند و مویشان کمى به زردى مىزد. اتفاقاً رو به درى در زیر کرسى نشسته بود. وقتى برگشتم، مادرم و خواهرانم هم آمدند و داماد را دیدند.
من از داماد بدم نیامد. اما سنى هم نداشتم که بتوانم تشخیص بدهم که چه کار باید بکنم. ذاتاً هم آدم صاف و سادهاى بودم. پدرم آمد و آهسته از خانم جانم پرسید: وقتى قدسى ایران برگشت، چه گفت؟» بعداً به من گفتند: «وقتى تو ساکت نشسته بودى، به زمین افتاد و سجده کرد.» چون خودش ایشان را پسندیده بود. پدرم همیشه مىگفت: «من دلم یک پسر اهل علم مىخواهد و یک داماد اهل علم.» همین هم شد. آقا اهل علم بود و یکى از برادرهایم، یعنى حسن آقا را هم اهل علم کرد.
درآمد و اموال امام خمینی (س) هنگام ازدواج
با وجود همۀ آنچه گفتم، پدرم هم به آسانى رضایت نداد. روزى که مىخواست جواب مثبت به آقا سیداحمد بدهد، به ایشان گفته بود: «خانمها ایراد دارند.» آقا سیداحمد پرسیده بود: «ایرادشان چیست؟» پدرم گفته بود: «یکى اینکه او را نمىشناسند و او مال خمین است و دختر در تهران بزرگ شده است و در رفاه بزرگ شده است و وضع مالى مادربزرگش خیلى خوب بوده و با وضع طلبگى زندگى کردن برایش مشکل است. ما نمىدانیم آیا داماد اصلاً چیزى دارد یا نه. اگر درآمدش فقط شهریۀ حاج شیخعبدالکریم باشد، نمىتواند زندگى کند. ما مىخواهیم بدانیم که آیا از خودش سرمایهاى دارد؟ از آن گذشته آیا دامادزن دیگرى دارد یا نه؟ شاید در خمین زن و بچه داشته باشد. شاید درمدتى که منتظر بوده تا تحصیلاتش تمام شود، صیغه مىکرده است و چه بسا از آن صیغه یکى ـ دو تا بچه داشته باشد.» بعدها خود امام به من گفتند که ایشان اصلاً زن ندیده بودند، آقا سیداحمد به پدرم گفته بود: «خانم ها درست مىگویند. به من اطمینان دارى یا نه؟ اگر به من اطمینان دارى، خودم مىروم خمین و تحقیق مىکنم و از وضع زندگى ایشان مىپرسم.» بعد هم رفت خمین و منزلشان را دید.
منزل خانوادۀ امام مفصل و آبرومند بود. دو تا حیاط تو در تو داشتند و خودشان هم خیلى خوب و خوش برخورد و آقامنش بودند. آقا سیداحمد، قضیه را به آقاى هندى مىگوید و مىپرسد: «حقوقش چقدر است و آیا ازدواج کرده یا نه؟» آنان مىگویند: «زن و بچه ندارد و حتى صیغه هم نکرده است و ما هم چیزى در این مورد نشیندهایم. بودجۀ او ماهى سى تومان است که از ارث پدر دارد.» وقتى آقا سیداحمد مىآید، ماجرا را به پدرم مىگوید. او هم جواب مىدهد: «خوب اگر پنجتومان کرایه بدهد مسألهاى نیست.» و رضایت مىدهد. بعد هم که من آن خواب را دیدم. عروسى ما در ماه مبارک رمضان بود و این مسأله چند دلیل داشت. اول اینکه امام مقید بودند که درسها تعطیل باشد و دوم آنکه من نزدیک تولد حضرت صاحبالزمان (عج) آن خواب را دیدم و به این دلیل خواستگاران اول ماه رمضان آمدند.»
چگونگی برگزاری مراسم ازدواج امام خمینی (س)
خانم ثقفی از نحوه ازدواجشان اینگونه یاد می کنند: «عقد ما مفصل نبود. پدرم در اتاق بزرگ اندرونى که تالار نام داشت، نشسته بود. مرا صدا کرد و گفت: «قدسى جان! بیا» من تازه از مدرسه آمده بودم و چون بىچادر پیش ایشان نمىرفتیم، چادر خواهر کوچکم را انداختم سرم و نزدشان رفتم. پدرم گفت: «آن طرف کرسى بنشین.» خانوادۀ امام روز اول ماه رمضان آمده بودند و آن روز هشتم ماه بود. در این مدت، چند روز در منزل پدرم بودند و مادرم هم خوب و مفصل از آنان پذیرایى کرده بودند. آنان در پى خانهاى اجارهاى مىگشتند تا عروس را ببرند. بنا بود عروسى در تهران برگزار شود و بعد به قم برویم.
بعد از هشت روز، خانه پیدا شد که درست همانى بود که در خواب دیده بودم. پدرم گفت: «مرا وکیل کن که من آقا سیداحمد را وکیل کنم که بروند حضرت عبدالعظیم (ع) صیغۀ عقد را بخوانند. آقا هم برادرش آقاى پسندیده را وکیل مىکند.» من مکثى کردم و بعد گفتم: «قبول دارم.» به این ترتیب، رفتند و صیغۀ عقد را خواندند. بعد از اینکه خانه مهیا شد، پدرم گفتند: «به اینها اثاث بدهید که مىخواهند بروند آن خانه.» اثاث اولیه مثل فرش و لحاف کرسى و اسباب آشپزخانه و دیگر چیزها را فرستادند. یک ننه خانم هم داشتیم که دایۀ مادرم بود. او را هم با دخترش عذرا خانم فرستادند آنجا براى پذیرایى و آشپزى.
شب پانزدهم یا شانزدهم ماه مبارک رمضان بود که دوستان و فامیل را دعوت کردند و لباس سفید و مشکى و شیکى را که دختر عمهام با سلیقه روى آن گل نقاشى کرده بود، دوختند و من پوشیدم. مهریهام هزار تومان بود. خانوادۀ داماد گفتند: «اگر مىخواهید خانه مهر کنید.» ولى پدرم به من گفت: «من قیمت ملک و خانههایشان را نمىدانستم. نمىدانستم قیمت در خمین چطور است؛ به همین دلیل هم پول مهر کردم.» من هرگز مهرم را مطالبه نکردم. اما امام آخرهاى عمرشان وصیت کردند که یک دانگ از خانۀ قم به عنوان مهر من باشد.»
خانم خدیجه ثقفی که بود
خانم خدیجه ثقفی فرزند اول آیت الله میرزا محمدثقفی بودند، که در ۱۵ سالگی با امام خمینی (س) ازدواج کردند. همسر امام خمینی در سال ۱۳۹۳ در تهران متولد شدند، ایشان از سوی خاندان مادری با خانواده های قاجار مرتبط بودند.
ایشان ملقب به قدس ایران بودند، که دختری با هوش و استعداد بوده، و در دبیرستان تحصیل می کردند، زبان فرانسه و عربی را آموختند و به شعر و ادب فارسی علاقه مند بودند.
پس از ازدواج با امام خمینی همواره یار و همراه ایشان در زندگی و مبارزات بودند، و پس از رحلت همسرشان بعد از تحمل ۷ ماه بیماری در تاریخ اول فروردین ماه سال ۱۳۸۸ از دنیا رفتند، پیکر ایشان در حرم مطهر امام خمینی (س) به خاک سپرده شده است.