زندگی نامه امام خمینی (س)/ از تبعید امام خمینی(س) به ترکیه تا تبعید به عراقا

تبعید امام خمینی(س)


‌‌به دنبال سخنرانی کوبنده امام خمینی(س)، ایشان در نیمه شب سیزدهم آبان ۱۳۴۳‌‎ ‎‌دستگیر و به تهران منتقل گردید. از آنجا نیز بلافاصله به فرودگاه مهرآباد منتقل و به‌‎ ‎‌همراه نیروهای امنیتی با یک هواپیمای نظامی ۱۳۰ ـ ‌‎C‎‌ به تبعیدگاهشان در ترکیه اعزام‌‎ ‎‌گردیدند.‌‌ ایشان تا ۲۱ آبان در آنکارا ماندند و در این روز به شهر بورسا در ۴۶۰‌‎ ‎‌کیلومتری غرب آنکارا انتقال یافتند.

زندگی نامه امام خمینی (س)/ از تبعید امام خمینی(س) به ترکیه تا تبعید به عراق
گفتار اول: تبعید امام خمینی(س) به ترکیه و دستگیری سید مصطفی‌
‌‌به دنبال سخنرانی کوبنده امام خمینی(س)، ایشان در نیمه شب سیزدهم آبان ۱۳۴۳‌‎ ‎‌دستگیر و به تهران منتقل گردید. از آنجا نیز بلافاصله به فرودگاه مهرآباد منتقل و به‌‎ ‎‌همراه نیروهای امنیتی با یک هواپیمای نظامی ۱۳۰ ـ ‌‎C‎‌ به تبعیدگاهشان در ترکیه اعزام‌‎ ‎‌گردیدند.‌‌ ایشان تا ۲۱ آبان در آنکارا ماندند و در این روز به شهر بورسا در ۴۶۰‌‎ ‎‌کیلومتری غرب آنکارا انتقال یافتند.

این بار نیز حاج آقا مصطفی با مسئولیت سنگینی روبرو گردید. همچون واقعه‌‎ ‎‌دستگیری امام در ۱۵ خرداد ۱۳۴۲، بار دیگر از ساعات اولیه روز سیزدهم آبان ۱۳۴۳‌‎ ‎‌تلاش کرد که مردم و روحانیون را در جریان امر قرار دهد. بدین منظور و برای دیدار و‌‎ ‎‌مشورت و چاره جویی، راهی خانه های علما و مراجع گردید. ابتدا با میرزا هاشم آملی،‌‎ ‎‌از روحانیون سرشناس حوزه علمیه قم، ملاقات و گفتگو کرد. سپس راهی ملاقات و‌‎ ‎‌گفتگو با آیت الله شهاب الدین مرعشی نجفی شد. دقایقی از این دیدار نگذشته بود که‌‎ ‎ ‌مأموران رژیم پهلوی در ساعت ۱۵ / ۱۰ صبح، او را دستگیر کرد‌‎و به شهربانی قم برده‌‎ ‎‌و سپس تحویل ساواک قم دادند.‌‎

روحانیون و مراجع قم و سراسر کشور با صدور اعلامیه هایی به دستگیری امام‌‎ ‎‌خمینی و آقا مصطفی شدیداً اعتراض کردند. در بخشی از اعلامیۀ آیت الله مرعشی‌‎ ‎‌نجفی در این مورد آمده است. ‌

بار دیگر مجاهد عظیم الشأن برادر عزیزمان حضرت آیت الله خمینی ـ دامت‌‎ ‎‌برکاته ـ را با کمال وقاحت در تاریکی دستگیر و بنا به نوشته جراید و تبلیغات به خارج‌‎ ‎‌از ایران برده شده و پشت سرش دستگاه دروغ پرداز و جراید چه هتاکیها نموده و چه‌‎ ‎‌تهمتهای ناروا زده اند… پس از گرفتاری معظمٌ له، آقازادۀ محترمشان را که با قلبی‌‎ ‎‌غمناک و دلی شکسته به منزل حقیر آمده بود، مأمورین در روز روشن از بام خانه‌‎ ‎‌ریخته و بیشرمانه ایشان را نیز بردند و مقاومت و اصرار من با خشونت مأمورین مواجه‌‎ ‎‌گردید. در صورتی که این رفتار جائرانه، برخلاف موازین شرع مقدس اسلام و قانون‌‎ ‎‌خودشان می باشد؛ زیرا که منازل مراجع تاکنون مصونیت داشته و نظرشان در اساس‌‎ ‎‌قوانین معتبر است…‎

علت دستگیری زودهنگام و شتابزدۀ سید مصطفی این بود که رژیم پهلوی با سوابقی‌‎ ‎‌که از نقش آفرینی ایشان پس از دستگیری امام خمینی در واقعه ۱۵ خرداد ۱۳۴۲ و بسیج‌‎ ‎‌مردم و روحانیون علیه رژیم داشت؛ بنابراین برای جلوگیری از تکرار مسائل پانزده‌‎ ‎‌خرداد و اقدامات وی، او را نیز دستگیر نمود.‌‎ در گزارش شهربانی قم به اداره اطلاعات‌‎ ‎‌شهربانی کل کشور به تاریخ سیزدهم آبان ۱۳۴۳ آمده است.‌

‌‌چون پس از دستگیری آیت الله خمینی، سید مصطفی فرزند وی به روحانیون‌‎ ‎‌مراجعه و مشغول تحریک و صاحبان دکّاکین را ترغیب به بستن می نمود؛ لذا‌‎ ‎‌نامبرده در ساعت ۱۵ / ۱۰ صبح با کمک مأمورین ساواک دستگیر و به ساواک‌‎ ‎

شهربانی قم در گزارش دیگری که در روز چهاردهم آبان ۱۳۴۳ به اداره اطلاعات‌‎ ‎‌شهربانی کل کشور ارسال نموده، به تلاشهای برخی از روحانیون برای آزادی سید‌‎ ‎‌مصطفی اشاره کرده است. ‌

‌‌پیرو شماره ۲۹۴۳ رل ۱۳ / ۸ / ۴۳ آیت الله گلپایگانی به وسیله پیشکارش تلفناً با‌‎ ‎‌اینجانب تماس و اظهار داشت که آقای شیخ هاشم آملی به من متوسل شده که از شما‌‎ ‎‌بخواهم که سید مصطفی خمینی را به علت این که خانواده خود و پدرش بی‌‎ ‎‌سرپرست هستند، آزاد نمایند. به ایشان پاسخ داده شد، چون نامبرده تحریکاتی‌‎ ‎‌می نمود و ممکن بود در اثر تحریکات وی زد و خورد روی دهد لذا به وسیله‌‎ ‎‌مأمورین دستگیر و به تهران اعزام شده؛ ولی تاکنون پاسخی نداده اند.‌‎

از مکاتبه ای که بین آیت الله شهاب الدین مرعشی نجفی و آیت الله محمدهادی میلانی‌‎ ‎‌در این تاریخ صورت گرفته، فعالیت روحانیون نیز مسلم است. ‌

‌‌مشهد مقدس ‌

‌‌حضرت آیت الله آقای میلانی ـ دام ظله‌

‌‌رونوشت تلگراف مورخه ۱۳ / ۸ / ۴۳ واصل شد و نسبت به گرفتاری و تبعید‌‎ ‎‌حضرت آیت الله خمینی ـ دامت افاضاته ـ که یکی از مراجع تقلید و مصونیت قانونی‌‎ ‎‌دارند، اظهار تأسف فرموده بودید. واقعاً جای تأسف است. در مملکتی که طبق‌‎ ‎‌قانون، مراجع وقت مصونیت دارند به جهت اعتراض به لوایح غیرشرعی، به خارج از‌‎ ‎‌کشور تبعید می شوند و مورد تهمتهای ناروا قرار می گیرند و آقازادۀ معظم له را که در‌‎ ‎‌منزل حقیر بود، از دیوار بام به منزل ریخته، با وضع أسفناکی دستگیر‌‎ ‎‌می کنند…شهاب الدین الحسینی المرعشی النجفی‎

ساعت پنج بعد از ظهر سیزدهم آبان ۱۳۴۳، سید مصطفی به تهران منتقل و در‌‎ ‎‌زندان قزل قلعه بازداشت گردید.روز چهاردهم آبان ۱۳۴۳ شعبه ۷ بازپرسی دادستانی‌‎ ‎‌ارتش، قرار بازداشت ایشان را صادر کرد و به شرح زیر به اطلاع ریاست ساواک رسانید: ‌

‌‌از: شعبه ۷ بازپرسی دادستانی ارتش ـ شماره۴۵۷۵ / ۷ / ۱ ـ ۱۴ / ۸ / ۴۳‌

‌‌[به]: تیمسار ریاست سازمان اطلاعات و امنیت کشور ‌

‌‌بازگشت به شماره ۲۶۸۷۹ / ۳۲۱ ـ ۱۴ / ۸ / ۴۳‌

‌‌درباره غیرنظامی، سید مصطفی، فرزند روح الله ، شهرت مصطفوی، معروف به‌‎ ‎‌خمینی، به اتهام اقدام بر ضد امنیت داخلی مملکت در تاریخ ۱۴ / ۸ / ۴۳ قرار‌‎ ‎‌بازداشت موقت صادر گردیده است. ‌

با تقدیم عین پرونده مقرر فرمایید، قرار صادره را به رؤیت متهم رسانیده،‌‎ ‎‌پرونده را پس از تکمیل اعاده دهند. ‌

‌‌رئیس شعبه ۷ بازپرسی دادستانی ارتش‌

‌‌سرهنگ ستاد بهزادی‌

‌‌[محل امضاء و مهر دادستانی ارتش‌‎‌]‌

‌‌سید مصطفی خمینی پس از رؤیت حکم صادره فوق، در زیر آن، عبارت زیر را نوشت: ‌

‌‌بسمه تعالی ۱۴ / ۸ / ۴۳‌

‌‌به اصل قرار و کیفیت بازداشت و به قرار بازداشت کننده شدیداً معترضم.‌

‌‌سید مصطفی خمینی.‎

لازم به توضیح است که به اعتراض ایشان توجهی نشد و شعبه ۷ بازپرسی دادستانی‌‎ ‎‌ارتش در تاریخ ۲۳ / ۸ / ۱۳۴۳ قرار بازداشت را که توسط دادگاه عادی شماره یک اداره‌‎ ‎‌دادرسی ارتش مورد تأیید قرار گرفته بود، به ریاست ساواک اعلام و بدین ترتیب‌‎ ‎‌بازداشت سید مصطفی ادامه پیدا کردو از تاریخ بازداشت به مدت ۵۷ روز در سلول‌‎ ‎‌انفرادی زندان قزل قلعه به سر برد.‎

در زندان از وی به مدت نُه روز از تاریخ ۱۹ / ۸ / ۱۳۴۳ الی ۲۸ / ۸ / ۱۳۴۳ بازجویی به‌‎ ‎‌عمل آمد، که در پرونده ساواک وی مضبوط است و در آن به تفصیل به مراتب و‌‎ ‎‌فعالیتهای تحصیلی و علمی، فعالیتهای سیاسی و روابط خود با امام خمینی(س) و سایر‌‎ ‎‌افراد پاسخ داده است.‌‎‎‌ در بخشی از این بازجویی در مورد علت واکنش شدید و تند امام‌‎ ‎‌خمینی(س) به قضیه تصویب لایحه کاپیتولاسیون، ضمن این که از آن به عنوان «سند‌‎ ‎‌بردگی ملت ایران» نام می برد، می گوید: ‌

این یک مسأله ای است که تحمیل به ملت می باشد و تقریباً به حکم حیثیت فروشی‌‎ ‎‌و آزادگی فروشی و شخصیت فروشی هست، اینکه بلافاصله یا با یکی دو روز‌‎ ‎‌فاصله، وام را از دولت امریکا گرفتند و این خود دلیل است که بیگانگان برای دادن‌‎ ‎‌وام، چنین چیزی را می خواستند…‌

در بخشی دیگر از بازجوییها، در مورد علت دخالت امام خمینی(س) در کار دولت،‌‎ ‎‌پاسخ داده است که: ‌

دخالت، از باب امر به معروف و نهی از منکر است که از اصول اصلیه و منکر آن‌‎ ‎‌کافر و تارک آن مرتکب گناه کبیره می باشد و چنانچه سه مرتبه، یا چهار مرتبه و‌‎ ‎‌بنابراحتمالی پنج مرتبه این گناه را مرتکب شود، در صورتی که حد شرعی که تعزیر‌‎ ‎‌است در فواصل اجرا شود، مستلزم جواز قتل می باشد.‌‎‎

در ادامه، از زاویه دیگری نیز به دخالت در امور دولت در مقایسه با کشورهایی‌‎ ‎‌مترقی و آزاد پاسخ می دهد: ‌

این نحو اعتراضات در تمام کشورهای آزاد رسم و متعارف است و حتی حزب در‌‎ ‎‌مقابل حزب دولت تشکیل می دهند و حتی عده ای از روزنامه نویسان بدگویی به‌‎ ‎‌دولت می کنند…‌‎‎

اسناد و مدارک نشان می دهند که پاسخهای آقا مصطفی مستدل و مستند و حاکی از‌‎ ‎

‌آگاهی ایشان نسبت به مسائل سیاسی داخلی و خارجی روز می باشد و همچنین سعی‌‎ ‎‌کرده است که به اتهام تراشیها جوابهای جدی بدهد. ‌

امام خمینی(س) پس از تبعید به ترکیه تا تاریخ ۳۰ / ۹ / ۱۳۴۳ از بازداشت فرزندشان‌‎ ‎‌سید مصطفی هیچ اطلاعی نداشتند و در این تاریخ توسط سیدفضل الله خوانساری که به‌‎ ‎‌ملاقات ایشان در ترکیه رفته بود، از دستگیری آقا مصطفی با خبر شدند؛‌‎‎‌ بنابراین به‌‎ ‎‌تصور این که سید مصطفی در قم است، طی نامهای به تاریخ ۱۹ / ۸ / ۱۳۴۳ (مطابق با‌‎ ‎‌پنجم رجب ۱۳۴۸ ه . ق.)، وی را به عنوان وکیل تام الاختیار خود تعیین کردند، تا‌‎ ‎‌وجوه شرعیه را دریافت کند و شهریه طلاب علوم دینی را بپردازد. ‌

‌‌بسم الله الرحمن الرحیم ‌

‌‌الحمدلله عَلَی السَّرَّاء و الضَّرَّاء والسلام علی محمد و آله الطاهرین.‌

و بعد، نور چشم محترم که مورد وثوق اینجانب است، وکیل است از طرف حقیر‌‎ ‎‌در کلیۀ امورم. آنچه از وجوه از قبیل سهمین مبارکین، مُطالب هستم به ایشان بدهند‌‎ ‎‌برای تأمین شهریۀ طلاب محترم؛ و وکیل هستند در اخذ و دستگردان سهمین مبارکین‌‎ ‎‌و هر نحو وجهی که باید به من برسد، و در اعطا به محالّ مقرر خود. و وصی اینجانب‌‎ ‎‌هستند. و وصیتنامه ام در یکی از دفاتر موجود است. قضای چندین سال صوم به عهده‌‎ ‎‌دارم احتیاطاً، و دو ـ سه سال هم نماز احتیاط کنند. کتب من از مصطفی است. اثاثیۀ‌‎ ‎‌خانه مطلقاً از مادر مصطفی است. بقیۀ وصیتنامه ام عمل شود. مراد از «نور چشمی» که‌‎ ‎‌در صدر ورقه نوشته ام، فرزند بزرگم، آقا مصطفی خمینی ـ ایّده الله تعالی ـ است، «و‌‎ ‎‌أُوصِیهِ بِتَقوَی الله ِ و إِطَاعَهِ أَمرِهِ؛ و أَرجُو مِنهُ الدُّعَاء فِی الحَیوهِ و الوَفَاهِ».‌

به جز این نامه، نامه های متعدد دیگری نیز از تبعیدگاه ترکیه به سید مصطفی‌‎ ‎ ‌نوشته اند، که امروزه در دسترس می باشد و در آن ارتباط خویش را با خانواده شان‌‎ ‎‌همچنان حفظ کرده و گفتنی ها و توصیه های لازم را گوشزد کرده اند.‌‎‎

با دستگیری سید مصطفی و تداوم بازداشت وی، که در واقع یکی از تاکتیکهای رژیم‌‎ ‎‌پهلوی برای بلاتکلیف کردن مقلّدین امام، روحانیون و طرفداران ایشان و در نهایت‌‎ ‎‌دست کشیدن از امام و روی آوردن به طرف مرجع تقلید دیگری بود، احساس می شد که‌‎ ‎‌خلأ و خللی در این زمینه شکل خواهد گرفت؛ اما سید مصطفی به موقع به این مسأله و‌‎ ‎‌پیامدهای احتمالی آن پی برد و بدون تعلل از درون زندان طی حکم زیر، حجت الاسلام‌‎ ‎‌شیخ شهاب الدین اشراقی را از جانب خود برای انجام مسائل اسلامی مقلّدین امام‌‎ ‎‌خمینی، وکیل و نماینده خود معرفی کرد. ‌

‌‌بسم الله الرحمن الرحیم ‌

‌‌بعد الحمد والثنا فان جناب العلامه الفاضل حجت الاسلام آقای حاج شیخ شهاب الدین‌‎ ‎‌اشراقی ـ دامت برکاته ـ از قبل حقیر وکیل هستند در أخذ وجوه شرعیه ای که بنا است‌‎ ‎‌به دست من برسد، که از قبل آقای والد ـ مدظله ـ وکیل هستم وکیل در توکیل‌‎ ‎‌می باشم و آن را به مصارف شرعیه و محال مقرره برسانند و یا آن که حفظ کنند تا‌‎ ‎‌تکلیف برای بعد از آن مقرر شود و نیز می توانند رسید داده و امضا فرمایند. ‌

‌‌۲۵ شهر رجب المرجب ۱۳۸۴ ـ سید مصطفی خمینی‌‎‎

سید مصطفی، از زندان طی نامه هایی سلامتی خود را به خانواده اش اعلام کرد.‌‎‎‌ او‌‎ ‎‌در زندان رویّه امام خمینی را در پیش گرفت و هیچ درخواستی را جز رفتن پیش امام‌‎ ‎‌خمینی در ترکیه، مطرح نکرد و هیچ پیشنهادی را از طرف سرهنگ مولوی به جز پیوستن‌‎ ‎‌به امام خمینی، نپذیرفت. داریوش فروهر که در این زندان با سید مصطفی هم بند بود‌‎ ‎‌اعمال و رفتار ایشان را به شرح زیر بازگو می کند: ‌

‌‌با اعتماد به نفسی که ناشی از توکل بی چون و چرای ایشان به خداوند بود، هرگز در‌‎ ‎‌هنگام شنیدن خبرهای ناگوار بیرون، نشانه ای از نگرانی در ایشان ندیدم. با هر‌‎ ‎‌زندانی ای صرفنظر از اعتقادی که داشت، برخوردی بسیار صمیمانه داشت. بیشتر‌‎ ‎‌اوقاتشان را به خواندن قرآن می گذراندند… ماهی یک بار افسرانی از دادرسی ارتش،‌‎ ‎‌اداره دوم ستاد ارتش و ساواک، از زندان بازدید می کردند. من، خود عادت داشتم که‌‎ ‎‌در اینگونه مواقع به سلولم بروم و برخوردی با آنها نداشته باشم. برخورد حضرت‌‎ ‎‌آیت الله حاج آقا مصطفی خمینی برای من بسیار جالب بود. هنگامی که ایشان از‌‎ ‎‌آمدن آنها آگاه شدند، به قرائت قرآن پرداختند. نشستن ایشان طوری بود که نیمرخ‌‎ ‎‌ایشان، رو به در سلول قرار می گرفت. ایشان با صدای بلند شروع به خواندن قرآن‌‎ ‎‌کردند و من که در سلولم بودم، در تمام مدتی که این عده از آن قسمت بازدید‌‎ ‎‌می کردند، صدای تلاوت قرآن ایشان را می شنیدم.‌‎‎

فروهر در مصاحبه دیگری که با واحد خاطرات مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام‌‎ ‎‌خمینی(س) انجام داده، به موضوع دیگری نیز در ارتباط با سید مصطفی در زندان قزل‌‎ ‎‌قلعه اشاره کرده است. ‌

‌‌… هیچ وقت قلم و کاغذ به او نمی دادند، کاغذ کم می دادند ولی به هر حال وسیله‌‎ ‎‌تحریر داده بودند، من یک مقداری به ایشان می دادم و می پرسیدم که شما اینجا چه‌‎ ‎‌چیزی می نویسید؟ ایشان می گفت که، دارم حساب می کنم، چون آن موقع مسأله‌‎ ‎‌فضاپیماها پیش آمده بود و به کره ماه می رفتند، می گفت دارم حساب می کنم، اوقات‌‎ ‎‌و شکل قبله را در این جور مسافرتها چه باید کرد؟…‌‎‎

فروهر یادآور می شود که تا پایان دوره زندان با سید مصطفی هم غذا بوده است.‌

گفتار دوم: آزادی از زندان و تبعید به ترکیه
‌‌سید مصطفی خمینی در مدت ۵۷ روز بازداشت خود، با تأثیرپذیری از اندیشه و عمل‌‎ ‎‌امام خمینی(س) هیچ گونه تقاضای عفو و آزادی از زندان را به مقامات امنیتی و زندان‌‎ ‎‌قزل قلعه تسلیم نکرد و اسناد تاریخی نیز در این زمینه، مطلبی را بازگو نمی کنند؛ اما‌‎ ‎‌تلاشهایی از طرف مراجع تقلید قم و سایر روحانیون و مبارزین، برای آزادی ایشان‌‎ ‎ ‌صورت می گرفت؛ زیرا آنها سعی می کردند با بهره مندی از وجود سید مصطفی که در‌‎ ‎‌عمل، خمینی دیگری بود به اعتراض مردم نسبت به تبعید امام خمینی(س) انسجام‌‎ ‎‌بدهند تا بتوانند نتیجه مورد نظر را بگیرند.‌‎‎

تنها چیزی که سید مصطفی در زندان لحظه ای از آن غافل نبود، سلامت و وضعیت‌‎ ‎‌مزاجی و جسمانی امام(س) در تبعیدگاه ترکیه بود که وی پس از حبس، اطلاع چندانی از‌‎ ‎‌آن نداشت؛ بنابراین از هر طریق ممکن سعی می کرد که اطلاعی از این لحاظ به دست‌‎ ‎‌آورد. گزارشهای ساواک حاکی از این بود که ایشان از مراجع و روحانیون در این زمینه‌‎ ‎‌استمداد جسته است. در گزارش ساواک به تاریخ ۱۹ / ۹ / ۱۳۴۳ آمده است: ‌

‌‌ظرف چند روز اخیر آیت الله زاده، فرزند آیت الله خمینی(س) به اطلاع بعضی از‌‎ ‎‌علما و روحانیون حوزۀ علمیۀ قم رسانیده که پس از تبعید آیت الله خمینی(س)،‌‎ ‎‌مشارالیه (آیت الله زاده) کوچکترین اطلاعی از سرنوشت و حتی سلامت و حیات‌‎ ‎‌نامبرده ندارد و بدین طریق از آنان بالاخص از آیت الله خوانساری برای به دست‌‎ ‎‌آوردن خبری از آیت الله خمینی استمداد نموده است… .‌‎‎

سید مصطفی از ابتدای بازداشت و در ادامۀ آن تنها درخواستی که از مقامات امنیتی‌‎ ‎‌داشت این بود که اجازه داده شود تا او به ترکیه نزد پدرش امام خمینی(س) برود؛ زیرا با‌‎ ‎‌روحیۀ امام به طور کامل آشنا بود و می دانست که از مقامات امنیتی هیچ تقاضایی‌‎ ‎‌نخواهد کرد و بدین سبب از سلامت جسمانی ایشان بسیار نگران بود؛ بنابراین در اولین‌‎ ‎‌بازجوییهایی که در زندان قزل قلعه از وی به عمل آمده و در گزارشهای ساواک منعکس‌‎ ‎‌شده است، خواسته اند که به او نیز اجازه داده شود تا در ترکیه نزد پدرشان برود و از‌‎ ‎‌ایشان مواظبت و پرستاری نماید. ‌

رئیس بخش ۳۲۱ ادارۀ کل سوم ساواک نیز در گزارشی، پی نوشت زیر را آورده‌‎ ‎‌است.‌

«به عرض تیمسار ریاست رسید. مقرّر فرمودند، فکر بدی نیست در این مورد تصمیم‌‎ ‎‌مقتضی گرفته خواهد شد. ۲۵ / ۸ / [۱۳۴۳]. بخش ۳۲۱».‌‎‎‌ ‌

مقامات ساواک فکر می کردند که دور شدن سید مصطفی از کانون نهضت؛ یعنی قم و‌‎ ‎‌حتی تهران که یکی دیگر از مراکز فعالیت مبارزین و مخالفین رژیم پهلوی بود، به احتمال‌‎ ‎‌زیاد به روند نهضت لطمۀ جدّی وارد خواهد کرد و از مقام و منزلت امام خمینی(س) نیز‌‎ ‎‌کاسته خواهد شد. به خاطر این بود که عاقبت با آزادی سید مصطفی از زندان به شرط‌‎ ‎‌تبعید به ترکیه موافقت کردند؛‌‎‎‌ چون اگر پس از آزادی، در قم حضور داشت این وضعیت‌‎ ‎‌با اهداف و طرحهای ساواک و به طور کلی رژیم پهلوی منافات داشت و آن شهر، پر از‌‎ ‎‌طرفداران علاقه مند به امام خمینی(س) بود که سید مصطفی می توانست فعالیت آنها را‌‎ ‎‌منظم و منسجم کند و به قم، مرکزیتی مجدد ببخشد. ‌

‌‌

بالاخره سید مصطفی پس از تحمل ۵۷ روز زندان در ساعت شش بعدازظهر، مورخ‌‎ ‎‌۸ / ۱۰ / ۱۳۴۳ از زندان قزل قلعه آزاد گردید.‌‎‎‌ و ساعت ده صبح، در تاریخ ۹ / ۱۰ / ۱۳۴۳‌‎ ‎‌به قم وارد شد. رئیس ساواک قم، ورود سید مصطفی را به شرح زیر به ریاست ساواک‌‎ ‎‌تهران گزارش داد. ‌

‌‌از: ساواک قم ‌

‌‌به: ریاست ساواک تهران ‌

‌‌عطف به تلگراف شماره ۸ / ۱۰ / ۴۳ ۲۱۷۰۰ / ۲۰ الف سید مصطفی خمینی ساعت ۱۰ صبح‌‎ ‎‌روز ۹ / ۱۰ / ۴۳ به قم وارد شد و پس از زیارت حرم در مجلسی که به مناسبت‌‎ ‎‌خاتمۀ درس طلاب آقای نجفی ترتیب داده بود، رفت و سپس به منزل خود عزیمت‌‎ ‎‌نمود. اهالی در منزل از مشارٌالیه دیدن می کنند. اتفاق قابل عرضی نیست. ‌

‌‌

روحانیون، طلاب علوم دینی و مردم پس از اطلاع از آزادی وی به سوی خانۀ ایشان‌‎ ‎ ‌رفتند و از وی دیدن کردند.‌‎‎

‌‌

چنانکه پیش از این نیز اشاره شد، شرط آزادی وی از زندان این بود که بعد از دیدار با‌‎ ‎‌خانواده اش در قم، در ترکیه به امام خمینی(س) ملحق شود. وی پس از ورود به قم، با‌‎ ‎‌روحانیون و آیات عظام، بویژه طرفداران امام خمینی(س) دیدار و گفتگو کرد. پس از‌‎ ‎‌بررسی پیامدهای عدم حضور او در ایران و بویژه در قم، آیات عظام: محمدرضا‌‎ ‎‌گلپایگانی، کاظم شریعتمداری و شهاب الدین مرعشی نجفی، رفتن وی را به مصلحت‌‎ ‎‌ندانسته و با او مخالفت کردند.‌‎‎

‌‌

مخالفت آیات عظام یاد شده به این دلیل بود که چون این تبعید براساس خواست و‌‎ ‎‌مصلحت حکومت پهلوی و به منظور دور کردن وی از کانون نهضت و جلوگیری از تداوم‌‎ ‎‌آن در غیاب رهبری نهضت و فعالیت مؤثر وی بود؛ بنابراین با آن موافق نبودند. ‌

‌‌

مأمورین ساواک به دستور ریاست ساواک تهران، سید مصطفی را از لحظۀ آزادی و‌‎ ‎‌رفتن وی به قم زیر نظر داشتند و تمام دیدارها و مذاکرات و گفتگوهای وی را با‌‎ ‎‌روحانیون و سایر طرفداران امام خمینی(س) کنترل می کردند. آنها از این نکتۀ مهم آگاه‌‎ ‎‌بودند که اگر وی در قم به مدت طولانی بماند، چون ماه رمضان نیز نزدیک بود، در این‌‎ ‎‌ماه تبلیغات گسترده ای به نفع امام خمینی(س) صورت خواهد گرفت؛ بنابراین در‌‎ ‎‌متقاعد کردن وی برای تغییر تصمیم و رفتنش به ترکیه سعی زیادی کردند؛ اما چون به‌‎ ‎‌نتیجه ای نرسیدند، در سیزدهم دی ماه ۱۳۴۳؛ یعنی، پنج روز پس از آزادیش از زندان‌‎ ‎‌دوباره او را دستگیر و بلافاصله به تهران انتقال دادند. ایشان شب را در باشگاه‌‎ ‎‌نخست وزیری سپری کردند و فردای آن روز که چهاردهم دی ماه ۱۳۴۳ بود، در ساعت‌‎ ‎‌۳۰ / ۵ بعدازظهر با هواپیما به استانبول اعزام گردید.‌‎‎‌ از استانبول نیز به محل تبعید‌‎ ‎‌امام(س) در شهر بورسا انتقال یافت. این آخرین باری بود که سید مصطفی از ایران خارج‌‎ ‎‌شد و دیگر هیچ وقت به ایران بازنگشت.‌

‌‌

زمانی که مأموران به منزل او هجوم برده و او را دستگیر کردند، همسرشان که باردار‌‎ ‎‌بود به سبب وحشتزدگی و شوک وارده، سقط جنین کرد؛ بنابراین در نامه ای که حاج آقا‌‎ ‎‌مصطفی پس از رسیدن به ترکیه به خانواده اش نوشته بود، از این حادثۀ تأسف بار‌‎ ‎‌اطلاعی نداشت.‌‎‎

‌‌

در اولین برخورد امام با مصطفی در بورسا، قبل از همه چیز از او پرسیدند: «با پای‌‎ ‎‌خود آمدی یا شما را آوردند؟» ایشان پاسخ می دهند که مرا آوردند. امام می گویند: «اگر با‌‎ ‎‌پای خود آمده بودی، همین الآن شما را برمی گرداندم».‌‎‎

گفتار سوم: فعالیتها و اقدامات سید مصطفی در ترکیه
‌‌سید مصطفی در مدت توقفشان در ترکیه، همچون قبل، در خدمت امام خمینی(س) قرار‌‎ ‎‌گرفت. طبع امام خمینی(س) چنین بود که از مأمورین امنیتی ترکیه و مأمورین ساواک‌‎ ‎‌هیچ تقاضایی نمی کردند و بدین سبب از نظر تغذیه در وضعیت نامطلوبی قرار داشتند.‌‎ ‎‌سید مصطفی توانست، تا حدودی این مشکل را رفع کند. ایشان بر وضعیت غذای‌‎ ‎‌امام(س) و نحوۀ تهیۀ آن نظارت داشتند و حتی گاهگاهی نیز خودش این کار را انجام‌‎ ‎‌می داد. امام خمینی(س) در اثر روحیۀ خاصی که داشتند تا زمان رفتن سید مصطفی به‌‎ ‎‌نزد ایشان؛ حتی پرده های محل اقامت خود را نیز کنار نزده بودند تا مناظر اطراف آن را‌‎ ‎‌تماشا کنند. در مجموع از نظر رفاهی، رفتن آقا مصطفی موجب بهبودی امور گردید. ‌

‌‌

با توجه به جوّ حاکم بر کشور ترکیه و نظام لائیک آن و عدم امکان ارتباط آسان‌‎ ‎‌مبارزین ایرانی با امام خمینی(س) و سید مصطفی در آنجا، شاهد کاهش فعالیتهای‌‎ ‎‌سیاسی و افزایش فعالیتهای علمی آن دو می باشیم. هر دو چند کتاب را تألیف نمودند؛‌‎ ‎‌چون هر دو صاحبنظر بودند با همدیگر به مباحثه می پرداختند؛ البته امام خمینی(س) در‌‎ ‎‌مراتب بسیار بالاتری نسبت به حاج آقا مصطفی قرار داشتند؛ اما حاج آقا مصطفی در‌‎ ‎‌مباحث مطرح شده، نظر خود را به صراحت اعلام می کرد. ‌

‌‌

حجت الاسلام محمدرضا ناصری به نقل از سید مصطفی در این زمینه خاطرۀ زیر را‌‎ ‎‌بازگو کرده است. ‌

‌‌حاج آقامصطفی(ره) در ترکیه یار و همراه امام(س) بود. وقتی امام(س) کتاب‌‎ ‎‌تحریرالوسیله را می نوشتند، مسائل آن را با ایشان بحث می کردند.‌‎ ‎‌حاج آقامصطفی(ره) می گفت: در آن موقع، گاهی سر بحث، قیل و قال ما به حدّی‌‎ ‎‌بالا می گرفت که ساواکیها می آمدند و می گفتند: آقا دعوا نکنید، پدر و پسر که با هم‌‎ ‎‌دعوا نمی کنند. بعد از آن که بحث ما تمام می شد و با هم می نشستیم و چای‌‎ ‎‌می خوردیم، می گفتند:‌

‌‌

این چه دعوایی است که بعد آن با هم می نشینند و چای می خورند؟‌‎‎

‌‌

سید مصطفی در مدت توقفشان در ترکیه مشغول مطالعه بودند و دو عنوان از تألیفات‌‎ ‎‌خود را در آنجا نوشته اند. او در این مدت وظیفۀ پیام رسانی نهضت اسلامی را در حدّ‌‎ ‎‌امکان و مقدورات، انجام می داد. ‌

‌‌

پس از چند ماه توقف در ترکیه، بتدریج بازگشت سید مصطفی به ایران را مطرح‌‎ ‎‌کردند. با توجه به دوری امام خمینی(س) از ایران و ویژگیهای منحصر به فرد سید‌‎ ‎‌مصطفی برای پر کردن خلأ ناشی از عدم حضور امام خمینی(س) و لزوم فعال نگهداشتن‌‎ ‎‌نهضت اسلامی و حفظ و گسترش شبکۀ اطلاع رسانی و ارتباطی آن، بازگشت سید‌‎ ‎‌مصطفی به ایران اهمیت بالایی داشت. امام خمینی(س) نیز به طور کامل با این کار موافق‌‎ ‎‌بودند.‌

‌‌

در این زمان، حکومت پهلوی تحت فشارهای فزایندۀ افکار عمومی و اعتراضات‌‎ ‎‌روزافزون مبارزین، بویژه روحانیون در مورد پایان دادن به تبعید امام خمینی(س) و سید‌‎ ‎‌مصطفی، قرار داشت و در جستجوی یافتن راه حلّی برای دور شدن از این بحران بود.‌‎ ‎‌سید مصطفی با درک این موقعیت، سعی کرد از طریق رئیس سازمان امنیت بورسا،‌‎ ‎‌مقامات ساواک را برای بازگشت به ایران متقاعد کند. ساواک نیز، هم به دلیل فشارهای‌‎ ‎‌داخلی و هم مکاتبات و گفتگوهای رئیس سازمان امنیت بورسا؛ ابتدا با درخواست سید‌‎ ‎‌مصطفی با تعیین شروطی موافقت نشان داد؛ البته با پیش کشیدن شرطهای دشوار، سعی‌‎ ‎‌در منصرف کردن سید مصطفی نمود. برای روشن شدن بیشتر این مسأله به مکاتبات‌‎ ‎‌سید مصطفی با مأمورین امنیتی ترکیه و گزارشهای ساواک در این زمینه می پردازیم.‌

‌‌

درخواست سید مصطفی از یکی از مقامات امنیتی بورسا به شرح زیر است:‌

‌‌بسمه تعالی ‌

‌‌جناب سرهنگ علی چتنر ‌

‌‌متمنّی است؛ لطفاً اقدام فرمایید که بنده بتوانم به ایران مراجعت کنم، چه آنکه از‌‎ ‎‌اوضاع خانوادگی هیچ اطلاعی در دست نیست و بدین جهت هم آقای والد ناراحت‌‎ ‎‌هستند؛ البته از بذل لطف، دریغ نخواهید فرمود و ناراحتی من هم برای بچه هایم‌‎ ‎‌موجب ناراحتی ایشان می باشد؛ البته هرچه زودتر اقدام خواهید فرمود.‌

‌‌تاریخ ۲۹ اسفند ۴۳ ‌

‌‌سید مصطفی خمینی.‌‎‎

‌‌

البته آنچه در این نامه به عنوان بیخبری و نگرانی از خانواده عنوان شده است، تا‌‎ ‎‌حدودی صحت داشته؛ ولی واقعیت این بود که ایشان می خواست با توسل به این بهانۀ‌‎ ‎‌مؤثر اجازۀ بازگشت به ایران و یا رفت و آمد آزادانه بین ایران و ترکیه را از مقامات ایرانی‌‎ ‎‌به دست آورد. شایان ذکر است که همزمان با تلاشهای سید مصطفی در ترکیه، در ایران‌‎ ‎‌نیز از طرف روحانیون چنین تلاشی در حال انجام بود. در یکی از گزارشهای ساواک‌‎ ‎‌استان مرکز به تاریخ ۷ / ۶ / ۱۳۴۴ چنین آمده است: ‌

‌‌به: تیمسار ریاست ساواک‌

‌‌از: مدیریت کل ادارۀ سوم (۳۱۶)‌

‌‌دربارۀ: آزادی خمینی بنا به تقاضای آیت الله نجفی ‌

‌‌ساواک قم گزارش می نماید: ‌

‌‌

آیت الله نجفی، نامه به آقای نخست وزیر نوشته و تقاضا نموده که خمینی آزاد‌‎ ‎

شود و اگر امکان ندارد، آقای مصطفی پسر خمینی آزاد و اجازۀ رفت و آمد بین‌‎ ‎‌ترکیه و ایران به وی داده شود. در غیر این صورت اجازه داده شود دو نفر به ترکیه‌‎ ‎‌عزیمت نموده و در شهر بورسا (نه آنکارا) با خمینی ملاقات نماید. ‌

‌‌از طرف رئیس ساواک استان مرکز. مولوی‌‎‎

‌‌[امضاء] ‌

‌‌

به دنبال گفتگو و مکاتبۀ مقامات سازمان امنیت ترکیه با دولت ایران، رئیس ساواک در‌‎ ‎‌واکنش به درخواست سید مصطفی در ذیل گزارش نوشت: «آمدن او مانعی ندارد؛ ولی‌‎ ‎‌اگر کوچکترین عمل خلافی بکند و یا تماسهایی غیرمعقول بگیرد، یا اشخاص ناباب را‌‎ ‎‌بپذیرد، در مناطق جنوبی ایران زندانی خواهد شد.»‌‎‎‌ ‌

‌‌

همچنین در ذیل گزارش دیگری نوشت: «به دوستان ترک توجه داده شود که نامبرده‌‎ ‎‌بایستی به خط خود تعهد بنماید و محل توقف او هم باید در قم نباشد در خمین یا جایی‌‎ ‎‌که سازمان تعیین می نماید می تواند سکونت نماید.»‌‎‎

‌‌

بخش ۳۲۱ ادارۀ کل سوم ساواک نیز برای محکم کاری و پیشگیری از هر گونه‌‎ ‎‌عواقب ناشی از بازگشت سید مصطفی به ایران، خطاب به مقامات ساواک، به ترتیب‌‎ ‎‌سلسله مراتب توضیحات زیر را نوشت: ‌

‌‌ضمناً لازم می داند به عرض برساند که چون سید مصطفی از طرف پدرش وکیل در‌‎ ‎‌توکیل می باشد که در اموال منقول و غیرمنقول وی به هر نحو که صلاح بداند دخل و‌‎ ‎‌تصرف کند. چنانچه به کشور مراجعت نماید، سیل وجوه شرعیه که تاکنون به علت‌‎ ‎‌عدم حضور آیت الله خمینی و سید مصطفی در ایران راکد بود، مجدداً به حساب‌‎ ‎‌خمینی سرازیر خواهد شد و معلوم است که این وجوه به وسیلۀ سید مصطفی به چه‌‎ ‎‌مصارفی خواهد رسید. مضافاً بر اینکه تعهدنامه ضمیمه نیز، هیچگونه ضمانت‌‎ ‎‌اجرایی نخواهد داشت. منوط به رأی عالیست.

سید مصطفی که بر آن بود، برای پیشبرد اهداف نهضت اسلامی و منویات امام‌‎ ‎‌خمینی به هر قیمتی و تحت هر شرایطی به ایران برگردد، شرایط پیشنهادی را از طرف‌‎ ‎‌ساواک پذیرفت و چون از وی خواسته بودند که تعهدنامه را کتباً بنویسد، متنی به شرح‌‎ ‎‌زیر نوشت: ‌

‌‌بسم الله الرحمن الرحیم ‌

‌‌چنین اظهار می شود: ‌

‌‌ ۱. به هیچ وسیله دخالت در سیاست نکردن و کاری بر ضد حکومت انجام ندادن.‌

‌‌ ۲. به هیچ وجه تماس با اشخاص مخالف نگرفتن و ارتباط با آنان نداشتن. ‌

‌‌ ۳. امتناع می نماید از قبول تماس با اشخاص و جماعتی که بر ضد حکومت‌‎ ‎‌باشند، اگر چه آنان تقاضا کنند. در تاریخ ۲۱ ماه مارس و ۱۱ فروردین ۱۳۴۴.‌

‌‌سید مصطفی موسوی خمینی.‌‎‎

‌‌

ریاست ساواک تعهدنامه فوق را نپذیرفت و به ادارۀ کل سوم ساواک دستور داد که‌‎ ‎‌سید مصطفی باید با صراحت آنچه مدّ نظر ساواک می باشد تعهد نماید. مقامات ساواک‌‎ ‎‌به روشنی می دانستند که بازگشت وی به ایران تبعات و تأثیرات زیادی در پی خواهد‌‎ ‎‌داشت؛ بنابراین سعی کردند با سختگیری و طرح شرایط سخت تر او را از عملی کردن‌‎ ‎‌چنین تصمیمی باز دارند؛ از این رو پس از ردّ تعهدنامۀ آقا مصطفی، خودشان‌‎ ‎‌تعهدنامه ای دلخواه تنظیم کردند و برای وی فرستادند به این امید که سید مصطفی از‌‎ ‎‌امضای آن سر باز زند و آنها بهانۀ لازم برای مخالفت با بازگشت او به ایران به دست‌‎ ‎‌بیاورند. متن تعهدنامۀ تنظیمی از طرف ساواک چنین است: ‌

‌‌اینجانب سید مصطفی مصطفوی معروف به موسوی خمینی فرزند آیت الله روح الله ‌‎ ‎‌خمینی، دارای شناسنامه شماره ۳۸ صادره از خمین متعهد می شوم که اولاً؛ در هیچ‌‎ ‎‌کار سیاسی دخالت ننمایم؛ ثانیاً؛ در هیچ دسته بندی سیاسی شرکت نکنم؛ ثالثاً با هیچ‌‎ ‎‌فرد یا دسته یا حزبی که قصد و مرام و فعالیتشان مخالف حکومت و منافع کشور است،‌‎ ‎‌رفت و آمد و گفتگو نکنم و تماس نگیرم؛ رابعاً تعهد می کنم که پس از برگشتن به‌‎ ‎‌ایران در هر نقطه ای که دولت صلاح بداند، زندگی کنم و بدون اجازه، محل زندگی‌‎ ‎‌خود را تغییر ندهم. ‌

‌‌

در ذیل این متن با خط دیگری مطالب زیر افزوده شده است: ‌

‌‌در غیر این صورت مقامات صالحه، محق خواهند بود که درباره ام که به تاریخ…. که‌‎ ‎‌صلاح بدانند رفتار کنند.‌‎‎

‌‌

سید مصطفی این تعهدنامه را نیز پذیرفت و در تاریخ ۱۲ / ۴ / ۱۳۴۴ زیر آن را امضا‌‎ ‎‌کرد‌‎‎‌ و باز هم راه بهانه را بست. رئیس ساواک با مشاهدۀ این وضعیت، فرمانی بدتر و‌‎ ‎‌باور نکردنی را به شرح زیر صادر کرد: ‌

‌‌می تواند بیاید، مشروط بر آنکه در دهات خود در نزدیکی خمین زندگی نماید و باید‌‎ ‎‌دو نفر ژاندارم و دو نفر مأمور آگاهی از شهربانی مراقب بوده که با یک نفر غیر از‌‎ ‎‌اهل منزل خود و بستگان درجۀ یک تماس نگیرد و اگر هر کس از اطراف منزل رد‌‎ ‎‌شد به وسیله تیراندازی باید معدوم شود. در غیر این صورت نمی تواند بیاید.‌‎‎

‌‌

مقامات ساواک با مشاهدۀ اشتیاق و عزم آقامصطفی برای بازگشت به ایران ـ با توجه‌‎ ‎‌به تعهداتی که سپرده بود و حاضر بود بسپارد ـ با مطالعۀ همه جانبۀ شرایط و پیامدهای‌‎ ‎‌دور و نزدیک بازگشت به ایران، تحت هر شرایطی مراجعت سید مصطفی را به ایران‌‎ ‎‌ممنوع اعلام کرد. ‌

گفتار چهارم: تبعید به عراق
‌‌پس از تبعید امام خمینی(س) به ترکیه، نیروهای مبارز و طرفداران ایشان علاوه بر تداوم‌‎ ‎‌مبارزه در غیاب ایشان، به اقدامات دیگری نیز مبادرت کردند. نیروهای مبارز داخل‌‎ ‎‌ایران و آنهایی که در کشورهای مختلف در قالب نهضت امام خمینی(س) فعالیت‌‎ ‎‌می کردند، طی نامه ها، تلگرافها و طومارهای متعدد برای مقامات و نهادهای حکومتی‌‎ ‎‌دولت ترکیه از جمله ریاست جمهوری، دولت و مجلس آن کشور و همچنین با مراجعات‌‎ ‎‌مکرر به سفارتخانه های ترکیه در کشورهای مختلف نسبت به تبعید امام و سرنوشت‌‎ ‎ ‌ایشان ابراز نگرانی و به دولت ترکیه اعتراض کردند. دولت ترکیه با مشاهده و دریافت‌‎ ‎‌این حقیقت که امام خمینی(س) صرفاً یک شخصیت درون مرزی ایران نیست، بلکه‌‎ ‎‌موقعیت فرا مرزی دارد، خود را در تنگنای سیاسی شدیدی احساس کرد. ‌

‌‌

با فعالیتهای مبارزین و طرفداران امام در اروپا و امریکا و مراجعه و توسل آنها به‌‎ ‎‌سازمان و مراجع بین المللی، ترکیه بتدریج به تبعید امام خمینی(س) بُعد بین المللی و‌‎ ‎‌جهانی نیز داد. در این میان ترس دولت ترکیه از این بود که اگر در اثر یک حادثه طبیعی یا‌‎ ‎‌غیرطبیعی اتفاقی بیفتد و آسیبی به امام برسد، عواقب آن دامن دولت ترکیه را خواهد‌‎ ‎‌گرفت و احتمال دارد بحران بزرگی پیش آید.‌‎‎

‌‌

ترکیه از تبعیدگاه بودن کشورش برای مبارزان مسلمان، نگران بود و بدین جهت رژیم‌‎ ‎‌ایران را تحت فشار قرار داد تا امام خمینی(س) و حاج آقا مصطفی را به جای دیگری‌‎ ‎‌منتقل کنند؛‌‎‎‌ زیرا مقامات دولت ترکیه در طول اقامت اجباری امام و حاج آقا مصطفی در‌‎ ‎‌آن کشور به این سؤال که آیا ترکیه زندان مبارزان ایرانی است؟ پاسخی قانع کننده نیافتند؛‌‎ ‎‌بنابراین از اواسط سال ۱۳۴۴ برای مقامات رژیم پهلوی مسلم شد که باید این مسأله را‌‎ ‎‌هر چه سریعتر برای دولت ترکیه حل کنند. محمدرضا پهلوی طی پیام شفاهی برای‌‎ ‎‌آیت الله احمد خوانساری که به وسیله جعفر شریف امامی در تاریخ ۱۷ / ۶ / ۱۳۴۶‌‎ ‎‌فرستاد، اعلام کرد: «خمینی را به عراق می فرستم و یا به ایران خواهم خواست.»‌‎‎

‌‌

در این میان با مطالعه واکنشی که رژیم پهلوی در مقابل تلاشهای حاج آقا مصطفی‌‎ ‎‌برای بازگشت به ایران نشان داده بود، می شد فهمید که بازگرداندن به ایران به طور کامل‌‎ ‎‌منتفی است؛ اما می توان این مطلب را پذیرفت که مقامات دولت ایران چاره ای جز‌‎ ‎‌انتقال آن دو شخصیت برجسته و متنفذ به عراق ندارند. در واقع حکومت پهلوی رفع‌‎ ‎‌مشکل جدّی بالفعل را به خطر و مشکل بالقوّۀ اقامت در نجف ترجیح داد و انتقال و‌‎ ‎‌تبعید آن دو به عراق و شهر نجف را تصویب کرد؛ البته باید این نکته را در نظر داشت که‌‎ ‎‌امام خمینی(س) هیچ تقاضا و درخواستی در زمینه انتقال به عراق مطرح نفرمودند. سید‌‎ ‎ ‌حمید روحانی که ارتباطات نزدیکی با آن مبارز داشت، در راستای مستند کردن این‌‎ ‎‌مطلب می گوید: ‌

‌‌در بعضی نوشته ها آمده است که انتقال امام از ترکیه به عراق، بنا به درخواست و‌‎ ‎‌پیشنهاد شخص امام بوده است؛ لیکن به یاد دارم که امام در پاسخ پرسشی که در این‌‎ ‎‌مورد در نجف از او کردم، فرمودند: «نه در این مورد و نه در مورد دیگر، من‌‎ ‎‌کوچکترین درخواست یا پیشنهادی ندادم» و برادر شهید حاج سید مصطفی نیز همین‌‎ ‎‌را گفت و خاطر نشان کرد: «تقریباً ۲۴ ساعت پیش از حرکت به عراق از موضوع‌‎ ‎‌مطلع شدیم.»‌‎‎

گزارش سازمان امنیت ترکیه نیز این نظر را تأیید می کند. ‌

‌‌پیام رادیویی ـ شماره ۷۰، ۲۱ سپتامبر ۱۹۶۵ [۳۰ شهریور ۱۳۴۴]‌

‌‌آقای آیت الله خمینی از طریق فرزندش ملاسید مصطفی تماس حاصل کرد و اطلاع‌‎ ‎‌یافت که به او اجازه داده شده است که به عراق برود. ‌

‌‌

آقای خمینی و پسرش از این پیشنهاد بی اندازه خوشحال شدند و علاقه مندی‌‎ ‎‌خود را برای رفتن به عراق ابراز داشتند. ایشان اظهار کردند که علاوه بر دوستان‌‎ ‎‌بسیاری که در آنجا دارند، بسیاری از مردم آنجا از فرقه ایشان (مقصود شیعه باید‌‎ ‎‌باشد ـ مترجم) می باشند…‌‎‎

‌‌

نکته مهمی که در جریان انتقال محل تبعید امام خمینی(س) و سید مصطفی به کشور‌‎ ‎‌عراق و بویژه شهر نجف اشرف وجود دارد، این است که مقامات حکومت ایران، از‌‎ ‎‌جمله محمدرضا پهلوی و ساواک بر اساس چه دلایل و پیش فرضهایی دست به این اقدام‌‎ ‎‌زدند؛ زیرا کشور عراق به دلایل بسیار، برای تداوم نهضت از کشور ترکیه مساعدتر بود و‌‎ ‎‌اماکن متبرّکه و حوزه های علمیه عراق نیز مزید علت بودند. در منابع موجود، پاسخ‌‎ ‎‌سؤال مذکور در چند مقوله مورد توجه قرار گرفته است: ‌

‌‌الف) قطع رابطه با مردم:‌

‌‌رابطه مردم ایران باعراق قطع بود و مردم یا اصلاً نمی توانستند به عراق مسافرت کنند و‌‎ ‎‌یا با سختیهای فراوان سفری صورت می گرفت. در نتیجه حدس زده می شد که به این‌‎ ‎‌طریق ارتباطات کاهش یافته و بتدریج از بین برود و شخصیت امام خمینی(س) نیز با‌‎ ‎‌گذشت زمان در اذهان کمرنگ تر شود.‌

‌‌ب) اوضاع اجتماعی و فرهنگی عراق:‌

‌‌مردم عراق عرب بودند و احتمال داده نمی شد که مردمی عرب زبان با شخصی فارسی‌‎ ‎‌زبان، صمیمیت و مراوده داشته باشند. همچنین احتمال تقلید مردم عراق از یک مجتهد‌‎ ‎‌غیرعرب با وجود مجتهد عرب، غیرممکن و یا بسیار ضعیف به نظر می رسید. مرجعیت‌‎ ‎‌علی الاطلاق آیت الله حکیم، این گمانها و پیش فرضها را تقویت می کرد.‌‎‎

‌‌ت) بی اعتنایی مردم عراق:‌

‌‌از دیر باز مردم عراق به بی توجهی و عهدشکنی شهره بودند و نسبت به مسائل سیاسی و‌‎ ‎‌مذهبی، حساسیت زیادی نداشتند. تصور می رفت که مردم عراق شم سیاسی ندارند و‌‎ ‎‌نسبت به دین، سیاست و سرنوشت کشور و مردمشان بی توجّهند و جز به منافع مادی‌‎ ‎‌خود به چیز دیگری نمی اندیشند.‌‎‎‌ همچنین آنها نسبت به مسائل سیاسی روز کشورشان‌‎ ‎‌با دید بدبینانه ای می نگریستند. به روحانیون نیز اساساً نظر مساعدی نداشتند و به‌‎ ‎‌مسائل و فرائض مذهبی نیز، اعتنای کافی نشان نمی دادند. به طور کلی می توان گفت: که‌‎ ‎‌دین را به حوزه های فردی و مذهبی صرف، مثل عبادت، زیارت، دعا، ورد و از این قبیل‌‎ ‎‌محدود کرده و در مجموع و در عمل، دین را از سیاست جدا می دانستند.‌‎‎

‌‌ث) فقدان فضای باز سیاسی ـ اجتماعی:‌

‌‌نبود فضای مستعد سیاسی و نبود گروهها و احزاب سیاسی با افکار اسلامی و انقلابی و‌‎ ‎‌یا لااقل مستقل، از ویژگیهای آشکار کشور عراق بود. محیطهای روشنفکری عراق دچار‌‎ ‎‌تشتّت و چند دستگی زیادی بود. قطبهای سیاسی آن کشور با افکار و اندیشه ها و نهضت‌‎ ‎‌امام خمینی(س) ارتباط و انطباقی نداشتند. مجموعه احزاب اهل سنت نیز از نظر مادی‌‎ ‎‌نمی توانستند ارتباطی با امام خمینی(س) داشته باشد. ‌

‌‌ج) شرایط و وضعیت حوزۀ علمیه نجف:‌

‌‌پس از ضربات مهلکی که کشورهای استعمارگر، بویژه انگلیسی ها از حوزه علمیه نجف‌‎ ‎‌در طول تاریخ در وقایعی همچون نهضت تنباکو، انقلاب مشروطه ایران، اشغال عراق‌‎ ‎‌توسط انگلیسی ها و غیره دیده بودند، سعی کردند که مرکزیت ضداستعماری آن را با‌‎ ‎‌جای دادن مهره های طرفدار خود در ارکان تصمیم گیری حوزه نجف، از بین ببرند و‌‎ ‎‌بتدریج نقش آن را در وقایع و مسائل سیاسی حذف کنند. یکی از عمده ترین این تلاشها،‌‎ ‎‌این بود که اختلاف بین روحانیت شیعه و سنّی را افزایش دهند و عرصه را بر شیعیان‌‎ ‎‌تنگ تر کنند. تحجّر و مقدس نمایی نسبی فعالان، گردانندگان و جریان حاکم بر حوزه‌‎ ‎‌علمیه نجف، زمینه ای بود که موقعیت نامناسبی برای فعالیت روحانیون اصول گرا پدید‌‎ ‎‌آورده بود و در مجموع تصور می رفت که این وضعیت نیز در کنار سایر عوامل و‌‎ ‎‌زمینه های ذکر شده، فرصت فعالیت و ارتباط را از امام خمینی(س) و سید مصطفی‌‎ ‎‌سلب کند.‌‎‎

‌‌د) حاکمیت اهل سنت و تضعیف شیعیان:‌

‌‌در طول تاریخ عراق، بخصوص تاریخ معاصر و همزمان با تبعید امام به آن کشور،‌‎ ‎‌حاکمیت سیاسی از آن اهل سنت بود و شیعیان با وجود جمعیت بسیار، مجبور به تحمل‌‎ ‎‌سیاستهای ضدشیعی حکام عراق بودند. حکام عراق از نظر فکری و عقیدتی هیچ‌‎ ‎‌تناسبی باافکار و اندیشه های امام خمینی(س) نداشتند؛ حتی شیعیان نیز طرز فکر‌‎ ‎‌خاصی نسبت به محمدرضا پهلوی داشتند و چون او تنها حاکم شیعه در جهان بود، تا‌‎ ‎‌حدودی حیات خود را به قدرت رژیم شاه، مرتبط می دانستند و این تفکر و منطق‌‎ ‎‌اکثریت روحانیون شیعه در حوزه نجف بود که تنها شاه شیعه در جهان بایستی حفظ شود‌‎ ‎‌و لازم است که از لغزشهای آن چشم پوشی شود و مورد حمایت قرار گیرد. ‌

‌‌ه ) موقعیت علمی حوزه علمیه نجف:‌

‌‌ویژگی دیگری که برای مقامات رژیم ایران در ارتباط با حوزه علمیه نجف وجود داشت،‌‎ ‎‌سابقه تاریخی هزار ساله آن حوزه و قویتر بودن بنیه علمی فارغ التحصیلان آن در مقایسه‌‎ ‎‌با سایر حوزه ها و از همه مهمتر این که روحانیون حوزه علمیه نجف از نظر علمی، زیر بار‌‎ ‎‌روحانیون قم نمی رفتند و تصور می شد که امام خمینی(س) پس از ورود به نجف‌‎ ‎‌مرعوب و مقهور فضای علمی آن خواهد شد و تحت الشّعاع بزرگان فقه و اصول قرار‌‎ ‎‌گرفته، ستاره اقبالش افول خواهد کرد.‌‎‎

‌‌

حکومت پهلوی با این پیش فرضها و شاید دلایل مشابه دیگر، در نهایت در تاریخ‌‎ ‎‌سه شنبه سیزده مهر ماه ۱۳۴۴ (نهم جمادی الثانی ۱۳۸۵ ه . ق.)، امام خمینی(س) و‌‎ ‎‌فرزندشان، سید مصطفی را به عراق منتقل کرد تا همچنان در تبعید به سر ببرند. آن دو‌‎ ‎‌به وسیله هواپیما از ترکیه به عراق رفتند و در ساعت دو بعدازظهر هواپیما در باند فرودگاه‌‎ ‎‌بغداد بر زمین نشست و این لحظه، شروعی دیگر برای امام خمینی(س) و سید مصطفی‌‎ ‎‌بود.‌‎‎

‌‌

از آنجا که تصمیم به تبعید امام و حاج آقا مصطفی به عراق و اجرای آن در فاصله‌‎ ‎‌اندکی صورت گرفت؛ بنابراین موقع انتقال آن دو به بغداد، کسی از ماجرا مطلع نبود.‌‎ ‎‌حجت الاسلام علی اکبر محتشمی به نقل از حاج آقا مصطفی در این مورد می گوید: ‌

‌‌فقط یک روز قبل از عزیمت به عراق مأمورین ترکیه آمدند و به ما گفتند: قرار شده‌‎ ‎‌است تا شما به عراق بروید، تاقبل از آن نمی دانستیم که تصمیم گرفته اند ما را به عراق‌‎ ‎‌ببرند. البته زمزمه هایی به عنوان احتمال وجود داشت و کسانی که از طرف علما و‌‎ ‎‌مراجع به دیدن امام می رفتند، گهگاه در این باره صحبت می کردند. رژیم و مأمورین‌‎ ‎‌آن زمزمه داشتند که ممکن است تبعیدگاه امام تغییر پیدا بکند؛ ولی آقایان علما و امام‌‎ ‎‌به صورت مشخص و دقیق نمی دانستند و خبر نداشتند که آیا این تصمیم گرفته شده‌‎ ‎‌است و یا چه موقع عملی می شود؟‌‎‎

‌‌

بدین لحاظ وقتی حاج آقا مصطفی و امام در فرودگاه از هواپیما پیاده شدند، کسی به‌‎ ‎‌استقبال آنها نیامده بود و از طرف دیگر آن دو تصورشان بر این بود که دولتهای ایران و‌‎ ‎‌ترکیه و عراق با هم هماهنگ کرده اند و قاعدتاً باید مأمورین عراق، امام را تحویل بگیرند‌‎ ‎‌و به محل از پیش مشخص شده هدایت کنند؛ اما چنین نبود و کسی از مأمورین عراقی به‌‎ ‎‌استقبال و حتی سراغ آنها نیامدند؛ بنابراین امام و سید مصطفی همچون سایر مسافرین‌‎ ‎‌عادی، تشریفات ورود به عراق را به جا آوردند و بعد از ساعتی با کرایه کردن یک تاکسی‌‎ ‎‌رهسپار کاظمین شدند.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *