بیست و نهم صفر سالروز شهادت امام رضا(ع) بر شیعیان تسلیت باد
امام ابوالحسن علی بن موسی الرضا علیه السلام روز یازدهم ماه ذیقعده سال ۱۴۸ هجری در مدینه طیبه چشم به جهان گشود.
امام رضاعلیه السلام در سال ۱۸۳ هجری پس از شهادت امام کاظم علیه السلام در زندان هارون، در سن سی وپنج سالگی بر مسند امامت تکیه زد.
طول دوران امامت امام علی بن موسی الرضاعلیه السلام همزمان گشت با خلافت هارون الرشید. پس از او نیز ایشان با دو فرزند هارون امین و مامون معاصر بود; یعنی جمعا به مدت ده سال که شامل سالهای آخر زمامداری هارون و پنج سال حکومت امین و پنج سال هم حکومت مامون. امام رضاعلیه السلام پس از شهادت امام کاظم علیه السلام، امامت و دعوت خود را آشکار ساخت و بی پروا به رهبری امت پرداخت. جو سیاسی جامعه در زمان هارون چنان خفقان آور بود که حتی برخی از صمیمی ترین یاران امام از این صراحت و بی پروایی او بر جانش بیمناک بودند.
پس از هارون بر سر خلافت بین امین و مامون اختلاف سختی روی داد. هارون، امین را برای خلافت بعد از خود تعیین کرده بود و از او تعهد گرفته بود که پس از او مامون خلیفه شود و نیز حکمرانی بر ولایت خراسان در زمان خلافت امین به دست مامون باشد ولی امین پس از هارون در سال ۱۹۴ هجری مامون را از ولیعهدی خود خلع و فرزند خود موسی را نامزد این مقام کرد. بر اثر این امر درگیری خونینی میان امین و مامون رخ داد و امین در ۱۹۸ هجری کشته شد و مامون به خلافت رسید.
مامون پس از آنکه برادرش امین را نابود کرد در شرایط حساسی قرار گرفت زیرا موقعیت او بویژه در بغداد که مرکز حکومت عباسی بود در میان طرفداران عباسیان که خواستار امین بودند و حکومت مامون را در مرو با مصالح خود منطبق نمی دیدند، سخت متزلزل بود و از سوی دیگر شورش علویان تهدیدی جدی برای حکومت مامون محسوب می شد. و نیز ممکن بود ایرانیان هم که به حق شرعی خاندان امیر مؤمنان علی علیه السلام معتقد بودند به آنان بپیوندند. مامون که مردی زیرک و مکار بود به فکر افتاد که با طرح واگذاری خلافت یا ولی عهدی به شخصیتی مانند امام رضاعلیه السلام پایه های لرزان حکومت خود را تثبیت کند. زیرا امیدوار بود که مبادرت به این کار بتواند جلوی شورش علویان را گرفته و موجبات رضایت خاطر آنان را فراهم کند و ایرانیان را نیز آماده پذیرش خلافت خود نماید. پیداست که تفویض خلافت یا ولایت عهدی به امام فقط یک تاکتیک حساب شده سیاسی بود.
لذا در سال ۲۰۰ هجری دستور داد امام رضاعلیه السلام را از مدینه به مرو بیاورند. در راه شهری نبود که به آن درآیند و مردم آنجا به خدمتش نرسند و از مسائل دینی شان سؤال نکنند. در نیشابور به درخواست علما حدیث سلسله الذهب را در میان انبوهی از جمیعت برای حاضران بیان کرد و چنان که گفته اند پس از شروع ۲۴۰۰ قلمدان آماده نوشتن آن دیث شد (کلمه لااله الاالله حصنی فمن دخل حصنی امن من عذابی).
پس از ورود حضرت به مرو، از طرف مامون پیشنهاد خلافت یا ولایت عهدی شد که مورد قبول آن حضرت واقع نشد. مامون تلویحا تهدید به مرگ کرد و بالاخره حضرت اجبارا بدون هیچ شرطی ولایت عهدی را به صورت اسمی پذیرفتند. در یکی از اعیاد اسلامی – عید فطر یا عید قربان – مامون پیام فرستاد که حضرت نماز عید بخوانند. حضرت عذر آوردند اما مامون اصرار ورزید. حضرت فرمودند من برای اقامه نماز عید مانند رسول خداصلی الله علیه وآله وسلم و علی علیه السلام بیرون خواهم آمد. مامون پذیرفت.
بامداد عید پیش از طلوع آفتاب تمام معابر و کوچه ها از مردم مشتاق پر شده بود و حضرت به شیوه رسول الله از منزل بیرون آمد: بدون هیچ گونه تشریفات، با پای برهنه و پیاده و عصایی در دست و عمامه سفیدی در سر; تکبیر گویان. همراهان نیز تکبیر می گفتند. عظمتی بر پا بود چنانکه گویا آسمان و زمین با آن حضرت تکبیر می گفتند. شهر مرو را سراسر گریه و فریاد گرفت. به مامون خبر دادند که اگر امام رضاعلیه السلام این گونه به مصلی بروند فتنه و آشوب بر پا خواهد شد و ما بر جان خود بیمناکیم. مامون پیام فرستاد که: «آقا، شما را به زحمت انداختیم(!) شما باز گردید. همان فرد قبلی نماز گذارد». امام از یاران خود خواستند تا کفش ایشان را بیاورند;امام کفش خود را پوشید، سوار شد و به خانه بازگشت. مامون در سیاست مزورانه خود علیه امام توطئه دیگری نیز اندیشیده بود. او که از عظمت مقام معنوی امام در جامعه رنج می برد، می کوشید با روبرو کردن اندیشمندان با آن حضرت و به بهانه بحث و مناظره علمی و استفاده از دانش امام، شکستی بر آن حضرت وارد آورد تا شاید از این طریق قدری از محبوبیت امام در جامعه بکاهد. ولی آن هم بی نتیجه ماند و در جلسه ای که به این منظور برقرار شده بود، شخصیت امام بیشتر ظاهر شد و مامون منفعل گردید.
سرانجام مامون خواست تا تصمیم خود را در مورد قتل امام عملی سازد، ولی بسیار مزورانه و پنهانی. و چنین بود که آن حضرت را در روز آخر ماه صفر سال ۲۰۳ هجری ناجوانمردانه به شهادت رساند. عمر شریف آن حضرت در این هنگام ۵۵ سال بود.
درود خدا و پیامبر و همه پاکان و نیکان، نثار روح مقدس آن بزرگوار باد.
منبع : مجله، ماهنامه ره آورد نور، شماره ۳ , خادمی، مرتضی