علی مطهری: شهید مطهری مایل نبودند روحانیون وارد دولت شوند

اخبار سیاسی / به گزارش جماران: چند روز قبل اسنادی مربوط به شورای انقلاب برای نخستین بار منتشر شد. در میان آن اسناد، یکی هم مربوط به نامه استاد شهید آیت الله مطهری به امام خمینی رهبر کبیر انقلاب اسلامی جهت معرفی اعضای مدنظر خود برای عضویت در شورای انقلاب بود.

در خصوص نکات مربوط به زمینه های آن نامه با علی مطهری به گفت و گو نشستیم.

مشروح این گفت و گو در پی می آید:

آقای دکتر مطهری! یکی از اسنادی که خیلی مهم بود و در جامعه هم خیلی مورد توجه قرار گرفت، نامه‌ای بود که والد شما به حضرت امام نوشتند. علاقه‌مندیم که در خصوص این نامه و جلساتی که در منزل شهید مطهری پیرامون شورای انقلاب برگزار می‌شد، از شما بشنویم.

من آن مقداری که من در جریان هستم، عرض می‌کنم؛ چون اطلاع ما در این حدود است که احیانا در جلساتی که تشکیل می‌شد، مهمانانی که در منزل ما می‌آمدند و ملاقاتی با پدر داشتند، ما هم به‌هرحال حضور داشتیم؛ یا خدمتی می‌کردیم، یا آنکه من خودم پدر را به جلساتی می‌بردم؛ یعنی آن زمانی که راننده ایشان نبود، من خودم ایشان را می‌بردم و احیانا در آن جلسات هم حضور پیدا می‌کردم. خب، اطلاعات من در همین حدود است، والّا این‌طور نیست که من در جریان ریز همه تحولات و تصمیمات آن دوران باشم.

بعد از آن که امام رحمه الله علیه به پاریس رفتند، فکر می‌کنم آبان ماه بود. ابتدا آیت الله منتظری قرار بود بروند به پاریس و آنجا ملاقاتی با امام داشته باشند. ایشان صبح قرار بود که پرواز داشته باشند، شبش از قم آمدند به منزل ما و شب هم در منزل ما خوابیدند. صبح من همراه پدر، ایشان را بردم به فرودگاه و پدرم ایشان را بدرقه کردند تا اینکه کارت پرواز گرفتند و رفتند.

در آن شب صحبت‌هایی بین آیت الله مطهری و آیت الله منتظری مطرح بود که یک مقدار خصوصی بود و طبعا در جریان ریزش نیستم. آقای منتظری برای تبادل نظر، قبل از سفر به پاریس به منزل ما آمده بودند تا مطالبی که باید با امام مطرح بشود، در آنجا روشن شده و جمع بندی شود. حالا ما جزئیاتش را نمی‌دانیم که ایشان با آقای منتظری چه حرف‌هایی زدند. البته در آن شب رئیس ساواک، آقای مقدم و معاونش -که فکر می‌کنم ثابتی بود- با هم به منزل ما آمدند، در زدند و وارد شدند. آنها مطلع بودند که آقای منتظری می‌خواهند بروند به پاریس؛ لذا آمدند و پیغام داشتند برای امام که «به امام بگویید پشت صحنه این حرکت‌های اجتماعی کمونیست‌ها هستند و اینها می‌خواهند بهره‌برداری کنند، شما نباید فریب آنها را بخورید.»

اینجا من از پشت در گوش می‌دادم. ثابتی هم یک حرف‌هایی زد – و البته مطمئن نیستم که آقای ثابتی بود یا نه، ولی صدای کلفتی داشت – و آقای منتظری هم جوابی دادند و گفتند که در نجف آباد دیروز یک تعداد افراد کشته شدند. شهید مطهری هم جوابی داد و گفت که اگر شما مخالف کمونیسم هستید، پس چرا این قدر در انتشار و توزیع کتاب‌های مارکسیستی تلاش می‌کنید تا نهضت اسلامی را تضعیف بکنید و من اسم این مارکسیسم را «مارکسیسم دولتی می‌گذارم.»

به هر حال، این جلسه تمام شد و فردایش صبح زود ما آیت الله منتظری را بردیم فرودگاه و رفتند به پاریس. اما یک مدت دیگری شاید تقریبا بیست روز بعد، خود شهید مطهری به پاریس رفتند و در نوفل لوشاتو با امام ملاقات‌هایی داشتند. ظاهراً در همان‌جا مسأله تشکیل شورای انقلاب را با امام مطرح کردند؛ چون در تهران نگران بودند که اگر اتفاقی برای امام رحمه الله علیه بیفتد، این نهضت ابتر باقی می‌ماند. حدس می‌زنم که پیشنهاد تشکیل شورای انقلاب را خود شهید مطهری به امام دادند و امام هم مسئولیت تشکیل شورا را به عهده خود ایشان گذاشتند.

از قرائن بر‌می‌آید که هسته اولیه پنج نفری در همان جا تایید شده که خود شهید مطهری، شهید بهشتی، مرحوم آقای هاشمی، شهید باهنر و مرحوم آقای موسوی اردبیلی بودند. بنا بر این شده بود که در تهران، افرادی را که این پنج نفر تایید می‌کنند به امام معرفی و به شورا اضافه شوند. در پاریس صحبت‌های زیادی شده بود؛ از نظر نقش روحانیت در این نهضت و در آینده و از این قبیل مسائل. وقتی شهید مطهری به تهران می‌آیند، این دوستان را فرا می‌خوانند و می‌گویند که در سفر من به پاریس قرار شد که شورای انقلاب تشکیل بشود؛ این هسته پنج نفری شکل بگیرد و اعضا را به امام معرفی بکنیم و در واقع شهید مطهری واسطه بوده برای تشکیل شورای انقلاب و این که افراد بعدی به امام معرفی و اضافه بشوند.

این نامه‌ای که شما می‌فرمایید، مربوط به اعضای دولت موقت است که خود شهید مطهری برای امام نوشته‌اند؛ یعنی بعد از این که از پاریس به تهران آمدند، نامه‌ای نوشتند و در آنجا افرادی را برای دولت موقت انقلاب به امام معرفی کردند و یک توصیف خلاصه‌ای از این افراد هم کرده بودند که شامل آقایان مهندس بازرگان، مهندس سحابی، مهندس کتیرایی، مهندس تاج، دکتر ابراهیم یزدی، دکتر کاظم یزدی، آقای صدر حاج سید جوادی، آقای خامنه‌ای و آقای هاشمی رفسنجانی می شد که در مورد این دو نفر شهید مطهری می نویسند محل تردید است که از اینها چون روحانی هستند در دولت استفاده بشود یا نشود. این نشان می‌دهد که خود شهید مطهری مایل نبودند که روحانیون وارد دولت شوند. آقای لاهیجی هم اسم‌شان بود ولی شهید مطهری می‌گویند که آقای بهشتی و آقای باهنر ایشان را تایید می‌کنند، ولی بعضی دوستان تایید نمی‌کنند و خود من هم ایشان را نمی‌شناسم؛ یعنی آن طور به صورت فرد قطعی معرفی نمی‌کنم. در مورد آقای سنجابی هم نظر قطعی نمی دهند.

نامه‌ای که اخیرا منتشر شد، دست موسسه تنظیم و نشر آثار امام بود، چون نامه نزد خود امام بوده است و دفتر امام و آقای حمید انصاری با من تماس گرفت و گفت که روشن است که این نامه مال شهید مطهری است، اما ما برای اطمینان گفتیم که شما هم عکس این نامه را از نظر خط شهید مطهری، ببینید تا ما کاملا مطمئن شویم. برای من فرستادند و من هم دیدم، دقیقا خط خود شهید مطهری بود و اصلا سبک نگارش هم نشان می‌دهد که نامه از خود شهید مطهری است. البته به خاطر مسایل امنیتی امضاء نداشت و صدر و ذیل نامه هم عنوان نداشت. بعدا هم دیدیم اعضای دولت موقت بیشتر همان‌هایی بودند که در همین نامه آمده. به هر حال، این نامه نشان می‌دهد که این کینه‌ای که امروز نسبت به این تیپ نهضت آزادی وجود دارد، وجود نداشته و قرار بر این نبوده که بعدها اینها این جور مورد حمله قرار بگیرند.

اعتمادی که امام خمینی به شهید مطهری داشتند به هیچ کس دیگری نداشتند

به‌هرحال، نکته مهم در این تحولات این است که امام برای قرار دادن اولین سنگ‌بنای جمهوری اسلامی به یک نقطه مطمئنی تکیه کردند و آن شهید مطهری بود که برای تشکیل شورای انقلاب ایشان را انتخاب کردند. چون امام یک اعتماد خاصی به شهید مطهری داشتند؛ هم به خاطر شناختی که در طول دوازده سالی که استاد مطهری نزد امام تحصیل کرده بودند و هم به‌خاطر آن تهذیب نفسی که در شهید مطهری سراغ داشتند. برداشت‌شان این بود که آنچه ایشان می‌گویند به‌خاطر اسلام است، به‌خاطر خدا است و هواهای نفسانی در آن دخالتی ندارد و می‌بینیم که اعتمادی که امام خمینی به شهید مطهری داشتند به هیچ کس دیگری نداشتند. این امر از پیام‌هایی که امام پس از شهادت استاد مطهری صادر کردند کاملا هویدا است.

شهید مطهری افراد استخوان‌داری را برای دولت موقت معرفی کرده بودند و این‌طور نبود که چند تا جوان کم‌تجربه را معرفی بکنند

نکته دیگری که باز اینجا مورد توجه قرار می‌گیرد، ارتباط شهید مطهری با افراد نام‌برده در نامه است. به این هم اشاره بفرمایید.

ارتباط ایشان با این افراد در یک زمان طولانی برقرار بوده است، یعنی مدت زیادی بود که شهید مطهری با این تیپ افراد مرتبط بودند. بعد از ورود و مهاجرت شهید مطهری از قم به تهران در سال ۱۳۳۱، ایشان به عنوان یک روحانی ناشناس در تهران بودند و در واقع، دوباره از صفر شروع کردند. در حالی‌که در قم یک مدرس برجسته و شناخته شده بودند، به دلایلی به تهران مهاجرت کردند و در تهران ناشناس بودند. ولی کم‌کم با قشر تحصیل‌کرده مرتبط ‌شدند.

مثلا در همین دهه سی، انجمن اسلامی دانشجویان تشکیل شد. انجمن اسلامی مهندسین تشکیل شد، بعد انجمن اسلامی پزشکان تاسیس شد که شهید مطهری با آنها مرتبط گردید. شهید مطهری در آن سال‌ها با مرحوم مهندس بازرگان مرتبط شده بود و با مرحوم آقای طالقانی هم که مرتبط بودند و در جلسات انجمن اسلامی مهندسین و انجمن اسلامی پزشکان که بعدا این دوتا یکی شد و بیشتر تحت عنوان انجمن اسلامی پزشکان مطرح بود و مهندسین هم شرکت می‌کردند، سخنران اصلی شهید مطهری بود تا زمان انقلاب، و مباحث مهمی در این انجمن‌ها مطرح می‌شد که بعضی از اینها بعدا به صورت کتاب در آمد، مثل کتاب «مسأله حجاب» که اولین بار در انجمن اسلامی پزشکان مطرح شده بود و بعدا به صورت این کتاب در آمد که با اقبال خیلی خوبی مواجه شد و تا امروز هم ادامه دارد. یا بحث‌هایی مثل نظام خانوادگی اسلام، مسأله ربا و بانک، اینها همه بحث‌هایی است که در انجمن اسلامی پزشکان مطرح شده است.

لذا شهید مطهری با این افراد در یک مدت طولانی ارتباط داشت؛ افرادی مثل مهندس بازرگان، مهندس سحابی، مهندس کتیرایی، مهندس تاج و…، اینها همه عضو همین جلسه بودند و ایشان از نزدیک همه اینها را به‌خوبی می‌شناخت و می‌دانست که اینها هم متخصص‌اند و هم متدین و متعهد. خود مهندس بازرگان در دولت مصدق سمت داشته است. یا آقای صدر حاج سید جوادی در زمان دولت امینی یک مدیر دادگستری بوده و تجربه داشته است. مهندس تاج را ایشان در آن نامه می‌گویند که تجربه‌ای در حوزه انرژی و نیرو و یک سابقه مدیریت انرژی دارد و ایشان برای وزارت نیرو مناسب است.

به هرحال، ایشان افراد استخوان‌داری را برای دولت موقت معرفی کرده بودند و این‌طور نبود که چند تا جوان کم‌تجربه را معرفی بکنند. افرادی بودند که سال‌ها مورد شناخت شهید مطهری بودند. آن دو روحانی هم که آقای خامنه‌ای و آقای هاشمی بودند، اینها هم که مرتبط با شهید مطهری بودند، طبعا ایشان شناخت خوبی از اینها داشتند.

شهید مطهری گفت قبل از این که من یادآوری کنم خود امام فرمودند، «مسأله زن»

دلیل، اهداف و نتایج سفر ایشان به نوفل لوشاتو، همان مختصری است که فرمودید یا نکات دیگری هم است؟

حالا ریز مسائلی که بین این دو بزرگوار(حضرت امام و آقای مطهری) مطرح بوده، طبعا برای من روشن نیست. از آنجا که شهید مطهری بعد از اینکه آمدند به تهران این آقایان را خواستند تا پیام این سفر را به آنها بدهند و مسائلی را برایشان مطرح کنند، حتما امام توصیه‌هایی داشته‌اند.

مرحوم آقای هاشمی هم در یک مصاحبه‌ای این مطلب را گفتند که بعد از این‌که آقای مطهری از پاریس آمدند به تهران، ایشان ما را خواستند و ما احساس کردیم که ایشان رابط هستند بین ما و امام و بناست که از طریق ایشان شورای انقلاب تشکیل بشود. آن هسته اولیه را ایشان هم ذکر می‌کند که این پنج نفر بودند: خود شهید مطهری، شهید بهشتی، آقای هاشمی، شهید باهنر و آقای موسوی اردبیلی که البته بعدا افرادی با تأیید این پنج نفر و اطلاع امام اضافه شدند.

قطعا مسائل مهمی بین امام خمینی(رحمه الله علیه) و شهید مطهری در آنجا مطرح شده. از جمله خود شهید مطهری در یک سخنرانی بعد از سفر پاریس‌شان می‌گویند که من مطالبی را نوشته بودم که با امام در آنجا مطرح بکنم؛ از جمله مسأله زن و نگاهی که جمهوری اسلامی به زن باید داشته باشد. ایشان می‌گوید قبل از اینکه این مسأله را مطرح کنم، خود امام گفتند مسأله زن. ایشان می‌گوید برای من خیلی جالب بود که ایشان توجه به این موضوع داشتند و این مسأله‌ای است که مورد توجه غربی‌ها است که نوع نگاه و برخوردی که ما با زنان خواهیم داشت، مسأله اساسی خواهد بود و من می‌خواستم به امام یادآوری کنم، بعد دیدم که قبل از این که من یادآوری کنم خود امام فرمودند، «مسأله زن».

شهید مطهری اصرار داشت روحانیون پست‌های اجرایی دولتی را نپذیرند

شهید مطهری می‌گفت روحانیون پست دولتی قبول نکنند، ولی آقای هاشمی می‌گفت آخر نمی‌شود، یعنی ما کنار بنشینیم و آقای داریوش فروهر بیاید این پست‌ها را بگیرد؟! ایشان این تز را خیلی قبول نداشت. بعدا هم دیدیم که ایشان پست‌های دولتی را عهده‌دار شدند. البته نظر شهید مطهری هم این نبود که مطلقا قبول نکنند؛ ایشان می‌گفت که روحانیون پست‌های اجرایی دولتی را نپذیرند مگر اضطرارا؛ یعنی در مواقعی که غیر روحانی صالحی وجود ندارد، اشکال ندارد.

دلیل اینکه آقای هاشمی مایل به گرفتن مسئولیت در دولت موقت نبود، چه بوده است؟

آنچه از نامه برمی آید این است که ایشان مایل نبوده که در دولت موقت حضور داشته باشد؛ شاید مثلا با تیپ آقای بازرگان و دیگران آنچنان مرتبط نبوده است، ولی کلا آقای هاشمی از پست اجرایی احتراز نمی‌کردند؛ یعنی یک جاهایی ایشان قبول می‌کردند و اتفاقا این یکی از نقاط تفاوت نگاه شهید مطهری و برخی افراد دیگر از جمله آقای هاشمی بود که شهید مطهری اصرار داشت روحانیون پست‌های اجرایی دولتی را نپذیرند و وارد دولت نشوند، ولی من فکر می‌کنم که مرحوم آقای هاشمی نظر دیگری داشتند و مایل به پذیرفتن این پست‌ها بودند.

من خودم یادم است که یک‌بار شهید مطهری و آقای هاشمی را می‌بردم به مدرسه علوی یا برمی‌گشتیم، آنجا همین بحث مطرح بود؛ شهید مطهری می‌گفت روحانیون پست دولتی قبول نکنند، ولی آقای هاشمی می‌گفت آخر نمی‌شود، یعنی ما کنار بنشینیم و آقای داریوش فروهر بیاید این پست‌ها را بگیرد؟! ایشان این تز را خیلی قبول نداشت. بعدا هم دیدیم که ایشان پست‌های دولتی را عهده‌دار شدند. البته نظر شهید مطهری هم این نبود که مطلقا قبول نکنند؛ ایشان می‌گفت که روحانیون پست‌های اجرایی دولتی را نپذیرند مگر اضطرارا؛ یعنی در مواقعی که غیر روحانی صالحی وجود ندارد، اشکال ندارد.

ای کاش همان ایده شهید مطهری اجرا می شد
مردم نسبت به روحانیت بدبین شدند؛ آیت الله مطهری دوراندیشی خوبی داشت

برخی می گویند که کاش همان ایده شهید مطهری اجرا می شد.

بله، ای کاش اجرا می‌شد و الآن آثار بدش را داریم می‌بینیم. مردم نسبت به روحانیت بدبین شدند. آیت الله مطهری دوراندیشی خوبی داشت. البته این نظرشان مبتنی بر آن اصل کلی استقلال روحانیت شیعه از دولت‌ها بود. ایشان می‌گفتند روحانیت شیعه در طول تاریخ همیشه از دولت‌ها مستقل بوده و بر آنها نظارت داشته‌ است، از نظر روحی متکی به خدا بوده و از نظر اجتماعی متکی به مردم و هیچ وقت در کنار دولت‌ها نبوده و همیشه در کنار مردم بوده است. ایشان می‌گوید حتی در جمهوری اسلامی باید این حالت حفظ بشود که روحانیت در کنار مردم و ناظر بر دولت‌ها باشد تا بتواند دولت‌ها را امر و نهی کند و هدایت کند، ولی وقتی دولتی شد، دیگر این کار مقدور نیست.

تقریبا عراق این الگو را دارد می‌گیرد.

عبرت گرفته و فکر کنم آیت الله سیستانی هم این موضوع را خیلی خوب تشخیص دادند و عمل می‌کنند. ایشان خیلی علاقه‌مند به شهید مطهری است و من خودم ملاقاتی داشتم با ایشان در نجف، این علاقه را احساس کردم. از آن سفری که شهید مطهری در سال ۱۳۵۵ به نجف داشتند و خدمت امام رسیدند یاد کردند. در آن سفر، امام (ره) یک جلسه‌ای تشکیل دادند برای ملاقات علما با شهید مطهری که خود امام هم در آن جلسه شرکت کردند، در حالی که معمولا خود امام در این جور جلسات شرکت نمی‌کردند، ولی برای احترام به شهید مطهری آنجا خود امام هم شرکت کرده بودند که آقای سیستانی هم آنجا آمده بودند.

به هرحال، در آن سفری که من خدمت آقای سیستانی بودم، احساس می‌کردم خیلی نظرات شهید مطهری را قبول دارند و از همین گونه توصیه‌ها می‌کردند. در واقع می‌خواستند به من بگویند که این چیزها را به مسئولان ایرانی بگو و مطالب مهمی را گفتند که من بعدا آمدم یک گزارشی نوشتم و در سایت‌های خبری منتشر شد.

یکی از نکات جالب در اسناد منتشر شده، تأکید امام بر عضویت داریوش فروهر است. به نظر شما علت آن چه بود؟

این را من درست نمی‌دانم، ولی یادم است که یک وقتی شهید مطهری می‌گفتند وقتی که اسامی دولت موقت را برای امام می‌خواندم، وقتی اسم داریوش فروهر مطرح شد، امام فرمودند چرا داریوش؟ یعنی چرا اسم «داریوش»؟ یعنی توقع داشتند از اسامی اسلامی باشد. حالا من نمی‌دانم امام اصرار داشتند بر عضویت آقای فروهر یا نه؟ آیا شناختی داشتند از ایشان؟ این‌ها را من اطلاعی ندارم.

سوال پایانی اینکه، چرا امام چنان که در این اسناد هم پیداست این قدر روی رأی مردم در کنار حق شرعی خودشان اصرار می‌کردند و تکیه داشتند؟

به خاطر اینکه ترکیب این دوتاست که می‌تواند یک نظام اسلامی را تشکیل دهد؛ هر کدام بدون دیگری موجب تشکیل نظام اسلامی نیست. از طرفی باید یک فقیه جامع الشرایطی در کار باشد که حق شرعی داشته باشد برای تشکیل حکومت، و از طرف دیگر باید میل و رضایت مردم در کار باشد که اکثریت پذیرفته باشند و این دو تا با هم می‌تواند یک نظام اسلامی را به وجود بیاورد. هر کدام که از بین برود، دیگر اسلامی بودن این نظام هم از بین رفته است.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *