اربعین نقطه عطفی در تاریخ نهضت عاشورا

مقالات مذهبی / سروی که حسین(ع) روز «عاشورا» کاشت – از اشک عزای «اربعین» ر یشه گر فت
به مناسبت فرا رسیدن اربعین حسینی با استناد به گزارش‌های تاریخی و روایی، وقایع اتفاق افتاده پس از خروج کاروان سربلندی از شام را به سوی مدینه و نیز روایت زیارت جابر را بررسی کرده و به این پرسش پاسخ داده‌ایم که چرا باید اربعین را نقطه عطفی در تاریخ نهضت عاشورا بدانیم؟
سید بن طاووس – که رضوان خداوند بر او باد – در جلد دوم کتاب «إقبال الاعمال»(دارالکتاب الاسلامیه، چاپ قدیم، ص ۵۸۹) روایتی را به نقل از شیخ توسی، از امام حسن عسکری(ع) نقل کرده‌است که آن حضرت فرمود: «عَلَامَاتُ الْمُؤْمِنِ خَمْسٌ صَلَوَاتُ [صلاه] إِحْدَی وَ خَمْسِینَ وَ زیَارَهُ الْأَرْبَعِینَ وَ التَّخَتُّمُ فی الیمین [بالْیَمِینِ‌] وَ تَعْفِیرُ الْجَبینِ وَ الْجَهْرُ بِ
« بسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ‌»؛ نشانه‌های مؤمن ۵ چیز است؛ نخست، ۵۱ رکعت نماز [واجب و نافله در طول شبانه روز]، دوم، زیارت اربعین [حضرت سیّدالشّهداء علیه‌السّلام]، سوم، انگشتر به دست راست کردن، چهارم، پیشانی بر خاک گذاردن و پنجم، بلند گفتن بسم‌‌ا…‌الرّحمن‌الرّحیم در نمازهای جهریّه(صبح، مغرب و عشا). مطابق این حدیث شریف، زیارت اربعین یکی از خصوصیات و ویژگی‌های اهل ایمان و کسانی است که اسلام را به تمامیت آن، در وجود مقدس جانشینان بر حق پیامبرخدا(ص) یافته‌اند. از منظر تاریخی، اربعین نقطه شروعی برای تداوم نهضت حسینی است؛ هرچند پیش از آن، افشاگری‌های امام سجاد(ع) و زینب کبری(س)، پرچم خونین قیام را دوباره به اهتزاز درآورده‌ بود، اما در اربعین بود که یادکرد قیام، مشق گرفتن از آن و انتقال پیام الهی آن، در قالب عزاداری بر سالار شهیدان(ع) نهادینه شد؛ به همین دلیل است که در تاریخ نهضت حسینی، باید اربعین را نقطه عطفی بدانیم و آن را بزرگ بشماریم. آن‌چه در پی می‌آید، گزارشی مختصر از وقایع تاریخی اتفاق افتاده، از شام تا بازگشت کاوران سربلندی به مدینه است؛ روایتی که در بخشی از آن، رویدادهای مربوط به اربعین حسینی هم، بررسی و بازخوانی می‌شود.

پس‌لرزه‌های جنایت یزید
«احمد بن اسحاق یعقوبی» در کتاب «تاریخ یعقوبی» نامه‌ای را از «عبدا…بن عباس»، خطاب به یزید بن معاویه نقل کرده است. در این نامه که ظاهراً مدتی پس از شهادت سیدالشهدا(ع) و پس از اعلام خلافت «عبدا… بن زبیر» در مکه، نوشته شده است، «ابن عباس» می نویسد: «ای یزید! این تو بودی که به پسر مرجانه نامه نوشتی و به او دستور دادی تا راه را بر حسین(ع) ببندد و دستور دادی که در کار او شتاب کند و بر حسین(ع) سخت بگیرد و برای کشتن او امروز و فردا نکند.» اسناد تاریخی نشان می‌دهد که عبیدا… بن زیاد، به فرمان یزید، امام حسین(ع) را به شهادت رساند و خاندان آن حضرت را به اسارت گرفت؛ بنابراین، سبب اصلی وقوع واقعه عاشورا، شخص یزید و فرمان او بود. با این حال، شرایطی که پس از ورود کاروان اسیران به دمشق به وجود آمد و نیز خطبه غَرّای حضرت زینب(س) شرایط را به گونه‌ای رقم زد که یزید ناچار به متهم کردن عبیدا… در واقعه عاشورا و شهادت سیدالشهدا(ع) شد. «محمد بن جریر طبری» در جلد پنجم کتاب «تاریخ الامم و الملوک»، به دستپاچگی یزید در این زمینه اشاره می‌کند و می‌نویسد: «هند، دختر عبدا…بن عامر بن کریز که زن یزیدبن معاویه بود، سخنان آن‌ها را شنید و چهره خویش بپوشانید و برون شد و گفت: ای امیرمؤمنان! این سر حسین پسر فاطمه دختر پیامبر خداست؟ گفت: آری! بر پسر دختر پیامبر و نخبه قریش، فغان کن و سیاه بپوش! خدا ابن زیاد را بکشد که در کار حسین شتاب کرد!» یزید در حالی این سخنان را بر زبان جاری کرد که لحظاتی قبل، با خواندن اشعار «ابن زبعری»، به جنایتی که دستور انجام آن را داده بود، افتخار می‌کرد. با این حال، آن چه بیش از همه بر طبل رسوایی یزید کوفت، افشاگری های امام سجاد(ع) در مسجد جامع دمشق بود.
توفانی که کاخ ظلم را ویران کرد
مرحوم علامه «محسن امین»، در کتاب «لواعج الاشجان فی مقتل الحسین(ع)» می‌نویسد:«یزید فرمان داد خطیبی بر منبر برود و درباره امام حسین(ع) و پدر بزرگوارش بدگویی کند. خطیب بر فراز منبر نشست و از امیرمؤمنان(ع) و سیدالشهدا(ع) بد گفت و معاویه و یزید را تحسین و ستایش کرد … در این هنگام، امام ‌علی ‌بن حسین(ع) فریاد زد: ای خطیب! وای بر تو که خشم آفریننده را به خشنودی آفریدگان خریدی! جای خود را در آتش آماده بدان! آن‌گاه امام(ع) رو به یزید کرد و فرمود: اجازه می‌دهی بر فراز این چوب‌ها بروم و سخنی بگویم؟ یزید نپذیرفت. مردم اصرار کردند که بگذارد امام(ع) سخن بگوید. یزید گفت: اگر او بر منبر بالا رود، من و آل ابوسفیان را رسوا خواهدکرد. مردم گفتند: از این جوان چه ساخته‌است؟ یزید گفت: او از خاندانی است که در کودکی کامشان را با علم و دانش برمی‌دارند. شامیان باز هم اصرار کردند و یزید، ناچار، اجازه داد.» به این ترتیب، امام سجاد(ع) بر فراز منبر ایستاد و خطبه‌ای خواند که هنوز هم غریو پرشورش در گوش تاریخ بشریت طنین‌انداز است: «ای مردم! من پسر مکه و منایم؛ من پسر زمزم و صفایم؛ … من پسر مردی هستم که خداوند به او وحی فرستاد؛ من فرزند محمد مصطفایم؛ من پسر علی مرتضایم … من پسر فاطمه زهرا، سرور زنان عالم هستم؛ من پسر خدیجه کبرایم … من فرزند کسی هستم که او را به ستم کشتند؛ من فرزند کسی هستم که سرِ او را از قفا بریدند … من پسر کسی هستم که فرشتگان آسمان بر او گریستند … من پسر کسی هستم که سَرِ او را بر نیزه زدند و زنان و کودکان او را از عراق تا شام به اسارت آوردند … » مورخان آورده‌اند که چون سخنان امام(ع) به این‌جا رسید، یزید فرمان داد تا اذان بگویند. علامه «محسن امین» می‌نویسد:«چون مؤذن به این فراز اذان رسید که اشهد انّ محمدا رسول ا…، امام سجاد(ع) رو به یزید کرد و با صدای بلند فرمود: ای یزید، این محمد که رسول خداست، جد من است یا جد تو؟ اگر بگویی جد توست، دروغ گفته‌ای و اگر جد من است، پس چگونه فرزندان رسول خدا(ص) را کُشتی؟» این سخنان پرشور و آتشین، همچون پتکی بر پیکر پوشالی حکومت اموی فرود آمد.
خروج کاروان سربلندی از شام
کاروان اهل بیت(ع) مدتی در دمشق توقف کرد. «سید بن طاووس» در کتاب «اقبال الاعمال»، این مدت را یک ماه می‌داند. طی این مدت نیز، افشاگری‌های امام سجاد(ع) علیه یزید و امویان ادامه داشت. یزید پس از مشورت با مروان بن حکم، تصمیم گرفت، برای جلوگیری از رسوایی بیشتر، امام سجاد(ع) و کاروان را روانه مدینه کند. یزید، نعمان بن بشیر را مسئول رساندن کاروان اهل‌بیت(ع) به مدینه کرد. درباره زمان خروج کاروان از دمشق و ورود آن به مدینه، اقوال مختلفی وجود دارد. «شیخ توسی» در «مصباح المتهجد» می‌نویسد: «فی الیوم العشرین منه(صفر) کان رجوع حرم سیّدنا أبی عبدا…الحسین بن علی بن ابی طالب(ع)، من الشام إلی مدینه الرسول(ص)»؛ در روز بیستم ماه صفر، حرم امام حسین(ع) از شام به مدینه بازگشت.
روایت «عطیه عوفی» و زیارت جابر
«شیخ توسی» معتقد است که در همین روز، جابر بن عبدا… انصاری به کربلا رسید و مرقد مطهر امام حسین(ع) را زیارت کرد؛ همان روزی که در فرهنگ شیعه، به نام اربعین شهرت یافته است. با این حال، شهید «قاضی طباطبایی»، در کتاب «تحقیق درباره اول اربعین سیدالشهدا(ع)»، با استفاده از اسناد و مدارک روایی، معتقد است که کاروان اهل بیت(ع)، پس از خروج از شام، ابتدا به کربلا رفتند و پس از آن راهی مدینه شدند. «سید بن طاووس» در کتاب شریف «لهوف» نیز، به عبور کاروان از کربلا، در راه بازگشت به مدینه، اشاره کرده است. او می نویسد:«راوی می‌گوید: هنگامی که خاندان حسین(ع) از شام باز می‌گشتند، به راهنما گفتند: ما را از راه کربلا ببر. راهنما آن‌ها را آورد و به محل شهادت امام(ع) و یارانش رساند. دیدند جابر بن عبدا… انصاری و جماعتی از بنی‌هاشم نیز به زیارت مرقد مطهر سیدالشهدا(ع) آمده‌اند. پس، همگی به عزاداری پرداختند، به طوری که نوحه‌هایشان قلب‌ها را جریحه‌دار می‌کرد. تعدادی از زنان آن منطقه نیز به عزاداران پیوستند و عزاداری، مدتی ادامه یافت.» «عمادالدین طبری آملی»، در کتاب «بشاره المصطفی(ص) لشیعه المرتضی(ع)» روایت زیارت مرقد مطهر امام حسین(ع) توسط جابر بن عبدا…انصاری را در اربعین به نقل از «عطیه عوفی» نقل کرده و ‌نوشته است: «من(عطیه عوفی) با جابربن عبدا…انصاری، به قصد زیارت مرقد مطهر حسین بن علی(ع) بیرون آمدیم. زمانی که به کربلا رسیدیم، جابر نزدیک ساحل فرات رفت؛ غسل کرد و [همانند افرادی که احرام می بندند،] یک ردا و یک ازار پوشید. سپس کیسه ای را باز کرد که در آن سعد[نوعی عطر] بود و آن را به بدن خود زد و خود را با آن خوشبو کرد. هر قدم که بر می‌داشت، ذکر خدای متعال را می‌گفت؛ تا این که به قبر مطهر حضرت نزدیک شد؛ وقتی رسید، گفت: دست مرا روی قبر بگذار. من این کار را انجام دادم؛ او خود را روی قبر انداخت و از هوش رفت. من روی او آب ریختم؛ به هوش آمد. ۳ مرتبه صدا زد: «یا حسین» و گفت: آیا دوست جواب دوست را نمی‌دهد؟! و خودش پاسخ داد: چگونه جواب دهی، در حالی که رگ‌های خونین تو در بالای شانه‌ات نمایان شده و بین بدن و سر مقدس تو جدایی افتاده است؛ شهادت می‌دهم که تو فرزند خاتم پیامبران و فرزند آقای مؤمنان و سلاله هدایت، خامس اصحاب کسا، پسر سرور پاکیزگان و فرزند سرور زنان هستی … سپس نگاهی به اطراف قبر مطهر حضرت سیدالشهدا(ع) کرد و گفت: سلام بر شما، ای ارواحی که در راه حسین(ع) فدا شدید و شهادت می‌دهم که شما، نماز را به پا داشتید و زکات را پرداختید، امر به معروف و نهی از منکر کردید، با ملحدان به جهاد برخاستید و خدا را آن قدر عبادت کردید تا به مرحله یقین رسیدید. قسم به کسی که حضرت محمد(ص) را به نبوّت مبعوث کرد، ما در آن چه شما وارد شدید و عمل کردید، شریک هستیم. عطیه می‌گوید: به جابر گفتم ما چگونه در ثواب آن ها شریک هستیم، در حالی که ما نه کاری کردیم و نه شمشیری زدیم؟ ولی این گروه، میان سر و بدن هایشان جدایی افتاده است و فرزندانشان یتیم و همسرانشان بیوه شده‌اند. جابر گفت: ای عطیه! از حبیب خود رسول خدا(ص) شنیدم که فرمود: اگر کسی گروهی را دوست داشته باشد، با آن گروه محشور خواهد شد و کسی که کار گروهی را دوست بدارد، با آنان در کارشان شریک می‌شود. قسم به آن کس که محمد(ص) را به پیامبری مبعوث کرد، نیّت من بر آن چیزی است که امام حسین(ع) و اصحاب او بر آن گذشته و رفته اند … جابر در بین راه گفت: ای عطیه! با محبّ آل محمد(ص) مدارا و نرمی کن؛ زیرا اگر قدم آن ها به سبب زیادی گناه بلغزد، قدم دیگر آن ها به سبب محبّت‌شان ثابت و استوار خواهد ماند. همانا دوستداران آنان به سوی بهشت بازمی‌گردند و دشمنان آن ها به طرف آتش خواهند رفت.»

منبع : روزنامه خراسان / جواد نوائیان رودسری

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *