عباس بن علی علیه السلام مشهور به قمر بنی هاشم، برادر و یار واقعی امام حسین علیه السلام در واقعه کربلا به عنوان علمدار و یار با وفای آن حضرت تا آخرین لحظات عمر حضور داشت. آوازه دلاور مردی های حضرت عباس(ع) در آن روزگار طنین افکنده بود و دشمن در پی آن بود تا با اقدامی جسورانه، وی را از صف لشکریان امام حسین(ع) در کربلا جدا سازد. در نهایت با عمودی آهنین بر سر مبارک حضرت ابوالفضل(ع) زد و ایشان را به شهادت رساند
دشت ناباوری
عطش بود و عباس بود و مشکی پر آب
عطش بود و صد لاله در التهاب
به یک دست مشکی پر از آب داشت
دلی از غم عشق بی تاب داشت
در آن لحظه ی سرد و خاکستری
ستم بود و یک دشت ناباوری
دلی بود در بند مشکی اسیر
زهر سو تنش زیر رگبار تیر
ز دست علمدار افتاد مشک
شد از داغ سقا زمین غرق اشک
مگر علقمه قلبی از سنگ داشت
که عباس را تشنه تنها گذاشت
به دندان نگه داشت او مشک را
به آتش کشید او دل اشک را
ز یک سو دلش بود و این مشک آب
از آن سو، سکینه که می شد کباب
ز یک سو، علی اصغرش تشنه بود
لب خشک او آب را می سرود
و آن سو امامش گرفتار بود
دلش پیش سجاد بیمار بود
و می رفت تا خیمه ها با شتاب
که اصغر نبیند دگر خواب آب
ستم بود و شمشیر و تیر و کمان
که می آمد از هر طرف بی امان
چو افتاد از اسب بر خاک مرد
خدا بر غم غربتش گریه کرد
که ناگاه عباس بی تاب شد
پر از خون دو چشمان مهتاب شد
صدا زد در آن لحظه ی واپسین
برادر بیا، حال زارم ببین