عباس بن علی علیه السلام مشهور به قمر بنی هاشم، برادر و یار واقعی امام حسین علیه السلام در واقعه کربلا به عنوان علمدار و یار با وفای آن حضرت تا آخرین لحظات عمر حضور داشت. آوازه دلاور مردی های حضرت عباس(ع) در آن روزگار طنین افکنده بود و دشمن در پی آن بود تا با اقدامی جسورانه، وی را از صف لشکریان امام حسین(ع) در کربلا جدا سازد. در نهایت با عمودی آهنین بر سر مبارک حضرت ابوالفضل(ع) زد و ایشان را به شهادت رساند
مصحف ناطق
در کنار علقه سروی زپا افتاده است
یا گلی از گلشن آل عبا افتاده است
در فضای رزمگاه نینوا با شور و آه
ناله جانسوز ادرک یا اخا افتاده است
از نوای جانگذار ساقی لب تشنه گان
لرزه بر اندام شاه نینوا افتاده است
شه، سوار اسب شد تا سر به میدان روی کرد
تا ببیند جسم عباسش کجا افتاده است
ناگهان از صدر زین، افکند خود را بر زمین
دید بسم الله از قرآن جدا افتاده است
پاره قرآن ببوسید و پی اصلش دوید
مصحف ناطق، کجا یا رب زپا افتاده است؟
تا کنار نهر علقم بوی عباسش کشید
دید برخاک سیه، صاحب لوا افتاده است
کرده در دریای خون ماه بنی هاشم افول
تشنه لب، سقای دشت کربلا افتاده است
دست خود را بر کمر بگرفت و آهی بر کشید
گفت پشت من زهجرانت دو تا افتاده است
خیز و بر پا کن لوا، آبی رسان اندر حرم
از چه رو بر خاک، این قد رسا افتاده است
بهر آبی در حرم، طفلان من در انتظار
از عطش بنگر چه شوری، خیمه ها افتاده است
هر چه شه نالید، عباسش زلب، لب بر نداشت
دید مرغ روح او، سوی سما افتاده است
گفت بس جسم برادر را برم در خیمه گاه
دید هر عضوی ز اعضایش، سوا افتاده است
شه به سوی خیمه با پای پیاده، ره سپار
در حرم، شه دید افغان و نوا افتاده است
جمله می گفتند: سقا، ای پدر جان دیر کرد
بر سر عموی ما، بابا چها افتاده است
حال زینب را مگو علامه! از شه، چون شنید
دست عباس علمدارش جدا افتاده است
محمد علامه