متن نوحه همدوش فاطمه در سوگ شهادت حضرت ابوالفضل

حضرت ابوالفضل العباس(س)
شهادت حضرت ابوالفضل العباس(س)

عباس بن علی علیه السلام مشهور به قمر بنی هاشم، برادر و یار واقعی امام حسین علیه السلام در واقعه کربلا به عنوان علمدار و یار با وفای آن حضرت تا آخرین لحظات عمر حضور داشت. آوازه دلاور مردی ‏های حضرت عباس(ع) در آن روزگار طنین افکنده بود و دشمن در پی آن بود تا با اقدامی جسورانه، وی را از صف لشکریان امام حسین(ع) در کربلا جدا سازد. در نهایت با عمودی آهنین بر سر مبارک حضرت ابوالفضل(ع) زد و ایشان را به شهادت رساند

همدوش فاطمه

آغشته با نسیم تو در گفتن آمده
پیک سپیده با خبری روشن آمده

رنگین به خون منتشرت با نسیم صبح
بوی «چهار گم شده پیراهن» آمده

تا از کدام بادیه، غلتان به خون خویش
بوی «چهار شیر شهید» من آمده

طوفان به داغ کیست؟ که چونان زنی عرب
صورت خراش داده و در شیون آمده

در شیشه، مشت خاک، بدل می شود به خون
گریان رسول، آینه بر دامن آمده

بر نیزه چون طلایه  خونین کاروان
آنک ز گرد راه، سری بی تن آمده

ای خیل اشک و آه، سواد سپاه تو!
در خون نشست مردم چشمم به راه تو

تا چون تو را زمانه به ماتم قرین کند
داغی چنان رساند که غربت نشین کند

در غربت مدینه بدل می شود به خون
خاکی که نقش مهر تو، داغ جبین کند

از ناله های گرم تو نای زمان پُر است
تا خود چه ها که این نفس آتشین کند

بی شک به چلّه با تو نشسته ست آسمان
تا گریه پا به پای تو یک اربعین کند

دود از خیام سوخته برخاست، نوحه کن
چندان که تیره آه تو روی زمین کند

«کوه از کمر شکست»، مگر یک دم اقتدا
با شانه  صبوری «امّ البنین» کند

بر آن سرم که «فاطمه» را همرهی کنم
با روضه خوان داغ تو قالب تهی کنم

با «فاطمه» مخواه برابر صدا کنند
نام مرا مباد که «مادر» صدا کنند

با کودکان خویش سپردم، مرا مباد
هم نام «یادگار پیمبر» صدا کنند

می خواستم «حسین و حسن» را به خانه ات
باری، امام! «سید و سرور» صدا کنند

می گریم از تداعی عصری که خیمه ها
«عباس» را به گریه، مکرر صدا کنند

شاید به دیدن زره چاک چاک او
شیر مرا«شقایق پرپر» صدا کنند

با کاروان خیمگیان حسین اسیر
نالید و گفت: «بند دلم پاره شد، بشیر!»

از خیمه های تشنه، علمدار، تشنه تر
سقا لب فرات و لب یار تشنه تر

هر بار از مصاف عطش بازگشته بود
عباسِ تشنه  من و این بار تشنه تر

قامت به یاد قدّ تو بسته ست اگر بر آب
افتاده عکس سرو و سپیدار، تشنه تر

مستی تویی که ساغر دریا هر آن قَدَر
از جرعه های کام تو سرشار، تشنه تر

یک سوی دشت قافله در موج انتظار
یک سو نگاه قافله سالار، تشنه تر

تیر سه شعبه گفت: از آغاز، جای مشک
بودم بر آن دو دیده  خونبار، تشنه تر

راوی نشست و قصه  دست بریده کرد
با من حکایت تو به آب دو دیده کرد

از حال روزگار، خبر می رسد به من
باری، خبر به حال دگر می رسد به من

از داغ ها هر آنچه بجویی سترگ تر
داغ سترگ چار پسر می رسد به من

چشمی به روزگار ندارم، ولی دریغ
از دست او دو دیده  تر می رسد به من

خشکیده خون بازوی عباس روی آن
وقتی به یادگار، سپر می رسد به من

زان حج ناتمام، طواف سر «حسین»
یا استلام دست «قمر» می رسد به من؟

خورشید روی نیزه به زینب رسیده بود
مهتاب روی نیزه اگر می رسد به من

ابری برآمد و خبر از کاروان رسید
راوی به گریه پیشتر از کاروان رسید

ای غربت مدینه به شام تو، نوحه خوان
عالم ز ناله های مدام تو نوحه خوان

شب های بی شماری از این دست، اختران
بر زخم های «ماه تمام» تو نوحه خوان

ای چاوشان قافله  غربت حسین
در لحظه  وداع و سلام تو نوحه خوان

عرش خدا، نظاره کن! آنک به قتلگاه
بر پیکر غریب امام تو نوحه خوان

راوی رسید و نوحه کنان گفت: «جان آب
برخیل تشنگان خیام تو نوحه خوان»

در من هزار حنجره روزی هزار بار
این گونه با شنیدن نام تو نوحه خوان

در ماتم حسین تو همدوش فاطمه
گرید بقیع با تو در آغوش فاطمه

علیرضا رجبعلی زاده

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *