در روز عاشورا کودک شیرخواره امام حسین(ع) حضرت علی اصغر از عطش و شدت گرما بی تاب شده بود، رباب و اهل خیام به دنبال این بودند که برای کودک شش ماهه چاره و راهی پیدا کنند. کودک شیرخواره را به دست بابا دادند و امام علیه السلام با دشمن در حال گفتگو بود ناگهان تیری از کمان حرمله آمد و گوش تا گوش حلقوم علی اصغر را درید و کودک شش ماهه قربانی خدا و روز عاشورا گشت. امام حسین علیه السلام خون گلوی او را گرفت و به آسمان پاشید.
امید شفاعت
طلوع چشم تو را آفتاب باور کرد
هوای امدنت چشم را کبوتر کرد
ستاره هم به نوایی رسید از نورت
حضور سبز تو حال زمانه بهتر کرد
کنار خانه اقا فرشته باران است
چه,خنده هات زمین را فرشته پرور کرد
به چشم ای تو سوگند ای علی چهره
خدا به خلقت چشمت دوباره محشر کرد
هزار مرتبه شکر است بر لبم هر روز
که حق شفاعت ما را به تو مقدر کرد
تو هم طراز دو دست رشید عباسی
و فاطمه به شما یک حساب دیگر کرد
خدا که خواست مرا هم کسی ببیند پس
مرا همیشه گدای علیِ اصغر کرد
سرودن از تو توانی عظیم می خواهد
عنایت از کلماتی کریم می خواهد
تو انتخاب خدایی برای فرداها
ضمانت تو امید حسینیِ ماها
اگر چه کودکی اما بزرگ دنیایی
ندیده اند شبیه تو چشم دنیاها
چه معجزیست به چشمان فاطمی ات که
مسیح چشم تو جان می دهد به عیسی ها
من از قبیله دردم غلام زاده ی تان
تو از قبیله عشقی زنسل اقاها
چه اهوانه مرا تا جنون کشاندی و
نوشته ایم یکی ا زتمام لیلا ها
هنوز زمزمه مادرم به گوشم هست
که می سرود شما را به جای لالا ها
قسم به لحظه بالانشینی ات تا عرش
مرا ببر به حریمت در اوج بالاها
ببر به سمت جنونم به عشق محرم کن
تمام سال مرا هفتم محرًم کن
طنین خنده تو تا به اسمان پیچید
دل حسین به هر خنده تو می لرزید
بدون هیچ معطل شدن به دست پدر
دوباره اسم شما هم فقط علی گردید
نشسته اند کنارت ذخیره های زمین
شده تجمع ماه و ستاره و خورشید
فقط نشانِ بزرگیِ خانواده توست
که پیر و کودکتان این چنین کرم دارید
چه کرده درس نگاهت که این چنین گشتند
مرید و شیفته تو مراجع تقلید
درست مثل دو دست گره گشای عمو
خدا به دست تو باب الحوایجی بخشید
در ارزوی علمداری ات کنار عمو
چه خواب ها که برایت رباب خواهد دید
عزیز من پسرم پا به راه خواهی شد
تو هم برای خودت یک سپاه خواهی شد
حماسه ی تو هنوز از زبان نیفتاده
توسلِ به تو از چشممان نیفتاده
تو قصه شبِ مادر بزرگ های که
کرامت نفست از بیان نیفتاده
شعاع دلبری ات شاهزاده بی حد بود
که اسمت از دهن اسمان نیفتاده
عروج سرخ تو محکم نمود راه غدیر
چرا که نام علی از اذان نیفتاده
نیامده به سفر می روی مراقب باش
که چشم شور پیِکاروان نیفتاده
خدا کند که دروغ است اینکه می گویند:
چه بارها که سرت از سنان نیفتاده
دوباره شاعر دل خسته می نویسد این
دو مصرعی که هنوز از دهان نیفتاده:
چه قدر زیر گلویت سفید و جذاب است
به غب غبت اثر بوسه های ارباب است
حسن کردی