در روز عاشورا کودک شیرخواره امام حسین(ع) حضرت علی اصغر از عطش و شدت گرما بی تاب شده بود، رباب و اهل خیام به دنبال این بودند که برای کودک شش ماهه چاره و راهی پیدا کنند. کودک شیرخواره را به دست بابا دادند و امام علیه السلام با دشمن در حال گفتگو بود ناگهان تیری از کمان حرمله آمد و گوش تا گوش حلقوم علی اصغر را درید و کودک شش ماهه قربانی خدا و روز عاشورا گشت. امام حسین علیه السلام خون گلوی او را گرفت و به آسمان پاشید.
یار وفادار عشق
ای که گرفتی به دوش، بار غم و بار عشق
باز بیا سر کنیم، قصّه گلزار عشق
قصه شنیدم که دوش، تشنه لبی گلفروش
برد گلی سبز پوش، هدیه به بازار عشق
گل غم نا گفته داشت خاطر آشفته داشت
چشم به خون خفته داشت از غم سالار عشق
عشوه کنان ناز کرد، وا شدن آغاز کرد
خنده زد و باز کرد دیده به دیدار عشق
گر چه زمان دیر بود تشنه لب شیر بود
منتظر تیر بود یار وفادار عشق
باغ تب و تاب داشت گل طلب آب داشت
کی خبر از خواب داشت دیده بیدار عشق
تا هدف تیر شد، طفل زمان پیر شد
عرش زمین گیر شد، ای عجب از کار عشق
آن گل مینو سرشت بر ورق سرنوشت
با خطی از خون نوشت معنی ایثار عشق
این گل باغ خداست از چمن کربلاست
خوابگه او کجاست سینه اسرار عشق
آه که با پشت خم، پشت خیامت برم
نغمه سراید به غم قافله سالار عشق
تازه گل پرپرم من ز تو عاشق ترم
اصغرم ای اصغرم ای گل گلزار عشق
غنچه آغوش من، زینت خاموش من
یار کفن پوش من یار من و یار عشق
دشت پر از های و هوست مشتری عشق اوست
ای شده قربان دوست اوست خریدار عشق
خیمه به کویم زدی خنده به رویم زدی
می ز سبویم زدی بر سر بازار عشق
کودک من لای لای از غم تو وای وای
گریه کند های های چشم عزادار عشق
با تو «شفق» پر گرفت عشق در او در گرفت
تا نفسی بر گرفت پرده ز اسرار عشق
شفق