در روز عاشورا کودک شیرخواره امام حسین(ع) حضرت علی اصغر از عطش و شدت گرما بی تاب شده بود، رباب و اهل خیام به دنبال این بودند که برای کودک شش ماهه چاره و راهی پیدا کنند. کودک شیرخواره را به دست بابا دادند و امام علیه السلام با دشمن در حال گفتگو بود ناگهان تیری از کمان حرمله آمد و گوش تا گوش حلقوم علی اصغر را درید و کودک شش ماهه قربانی خدا و روز عاشورا گشت. امام حسین علیه السلام خون گلوی او را گرفت و به آسمان پاشید.
بخواب اصغرم
ز ابر خیمه، اگر ماه روی باب ببینم
به روی خود ز سوی دوست، فتح باب ببینم
بیا که منتظرم تا بَری به بزم وصالم
چو ذره، خویش در آغوش آفتاب ببینم
سپید اگر شده مویت ز داغ سرخ جوانان
ز خون حنجر خود خواهمش خضاب ببینم
بگو – به خواب، که آید به چشم من بنشیند
مگر که خواب روم بلکه خوابِ آب ببینم
ولی چه سود، که کارم عطش رسانده به جایی
که بُرده خواب، مگر خواب را به خواب ببینم
اگر چه تشنه ام اما ز قحط آب ننالم
که پُر ز آبِ بصر، دامن رباب ببینم
خوش آنکه خیمه زنم زین تراب تیره فراتر
به خُلد رو کنم و روی بوتراب ببینم
علی انسانی