مقالات فرهنگی و مذهبی / در بخش قبلی نخستین قسمت از مصاحبه آیتالله هاشمی رفسنجانی درباره کابینه و شخصیت شهیدان رجایی و باهنر به مناسبت سالروز شهادت این دو مسئول ارزشی و انقلابی تقدیم خوانندگان گرامی روزنامه شد و امروز بخش دوم و پایانی مصاحبه را مطالعه میفرمائید.
لیاقت و کاردانی شهید رجایی و شهید باهنر
اینها چهره مشخصشان کار فرهنگی بود، ما در دوره مبارزه هم در ابعاد فرهنگی از اینها مسئولیت میخواستیم، مسئولیتهایی کلی که همهمان داشتیم کاردانی آنها غیر از کاردانی عمومی است که معمولاً افراد دارند، البته افراد در صحنه. و از جنبههای اختصاصی که ما از رفتن آنها خسارت فراوان دیدیم، همین بخش مربوط به کارهای فرهنگی بود که در این جهت آنها هم تجربه داشتند، هم سابقه داشتند هم برنامه و نظریه داشتند و هم کار کرده بودند، ما کمبود آنها را بیشتر احساس میکنیم، به دلیل اینکه انقلابمان انقلاب ایدئولوژی و فرهنگی بود. خوب کارهای سیاسی – اقتصادی قانونگذاری قضایی و تبلیغات به معنای خاص اینها همه هست. اما انقلاب انقلاب فکری بود و از اینجاست که این انقلاب با انقلابهای دیگر دنیا متفاوت است همه حرکات ما از مکتبمان و ایدهمان و فکرمان و عقیدهمان باید منشا بگیرد. بنابراین در این انقلاب مهمترین کار، کار فرهنگی است. خوشبختانه در اوایل انقلاب بهترین چهرههای انقلابگر ما هم (در سطح رهبران) چهرههای فرهنگیمان بودند آقای بهشتی و آقای رجایی و دکترباهنر، اینهائی که حضور داشتند. تیپ ما مانند بنده یا آقای خامنهای، آقای موسوی اردبیلی و بقیه دوستان بطور کلی ما اصلاً خاطرمان جمع بود به این حرف که هیچ نیازی نمیدیدیم خودمان را به کارهای دانشگاهها و به کارهای ستاد انقلاب فرهنگی و کارهای آموزش و پرورش و کارهای سوادآموزی، مدارس و از این قبیل مشغول کنیم خوب قویترین چهرههای ما در آنجا بودند. آنها با دوستان دیگری که داشتند بخوبی از عهده این کارها برمیآمدند و ما متاسفانه در یک مدت کوتاهی، یعنی از ۷ تیر تا ۸ شهریور به فاصله ۶۱ روز نیروهای اصلی فرهنگیمان را از دست دادیم، که من فقط این را خسارت جبرانناپذیر میدانم.
با توجه به آن لیاقت و کاردانی که این سه نفر برای این قسمت داشتند، این خسارت را هم دیدیم و اینها از دست ما رفتند. و اما در مسائل دیگر. مثلاً جنگ هر کس فکر میکرد، خوب طبعاً آقای رجایی قبلاً دبیر بود، و بعداً هم وزیر آموزش و پرورش بوده و کارهای فرهنگی داشته، کسی توقع نداشت که ایشان در جنگ بتواند کارهای تخصصی انجام دهد و زیاد بتواند در این زمینه موثر باشد. ما که در شورای عالی دفاع با هم کار میکردیم البته آقای دکترباهنر کمتر میآمدند و در زمانی که نخستوزیر بودند، چند روزی بیشتر در شورای عالی دفاع نیامدند اما آقای رجایی اوایل جنگ نخستوزیر شد و این اواخر که باز رئیسجمهور بودند به طور مرتب در جلسات شورای عالی دفاع شرکت میکردند و همان روحیه مقاومت و صلابت ایشان در کارها در شورای عالی دفاع خیلی موثر بود.
ایشان اصرار داشت که به کارهایی که خیلی مهم بود ما بیشتر متکی باشیم به نیروهای مردمی در جنگ. بیش از آنکه روش کلاسیک مورد نظر ما باشد نیروهای داوطلب مورد توجه قرار گیرند. این حرف را واقعاً معتقد بود که میزد و طرحهایی که در زمان ایشان ریخته شد طرحهایی بر این اساس بود و متاسفانه ایشان نماندند تا نتیجه طرحها را ببینند. اولین طرح پیروز ما که آقای رجایی در آن خیلی موثر بود یعنی در بنیاد فکریش، طرح عملیات شرق کارون بود که نیروهای عراق را در شمال آبادان به طور فاحشی شکست دادیم و آن شروع کار ما بود. آقای رجایی در این جا خیلی سرمایه فکری و بحثی گذاشت. آقای رجایی یقیناً بعد از شهادتش در آن عملیات حضور داشت، بعداً هم همینطور. یعنی ما از آن به بعد پیروزیمان در جنگ مرهون ترکیب نیروهای مردمی و نیروهای ارتش بود. که این هم با آن ترکیب خاص که نیروهای مردمی در پیش و جانفشانانه اسلحه سبک دست بگیرند و خاکریزهای دشمن را فتح کنند و نیروهای کلاسیک و توپها و هواپیماها اینها را حمایت کنند. و به این ترتیب ما این پیروزیها را بدست آوردیم و در این شیوه جنگ مرحوم آقای رجایی حق و سهم دارد و در جا انداختن این طرح در شورای عالی دفاع، و سپس به میدان کشیدن این شیوه. بعد عملیات بستان و فتحالمبین و بیتالمقدس و امروز رمضان همه همان شیوه را انجام میدهند و این شیوه، شیوه پیروزی شد که انشاءالله در دنیا هم نهضتهای حق از این استفاده خواهند کرد و تاریخ باید سهمی در این رابطه برای مرحوم رجایی بشناسد.
دکتر باهنر دبیرکل شهید حزب جمهوری اسلامی
فعالیت حزبی مرحوم باهنر را من بگویم؛ ما از سال ۳۲، ۳۳ که با دکتر باهنر آشنا شدیم ایشان همیشه عاشق تشکیلات بود و معتقد بود که بدون تشکیلات کارها پیش نمیرود یا لااقل بسیاری از نیروها حذف میشوند، در میدان با هم تصادم پیدا میکنند و همدیگر را خنثی میکنند و بجای هماهنگ بودن متضاد وارد میدان میشوند، بعد از ۱۵ خرداد ۴۲ وقتی که هیئتهای موتلفه ضربه کاری را از ساواک خوردند و متلاشی شدند آقای باهنر از اولین کسانی بود که برای تجدید سازمان هیئت موتلفه تلاش میکرد. در ظرف یکی دو ماه دوباره هیئتها را سروسامان داد و در همین رابطه ایشان بازداشت شد. اواخر دوران مبارزات پیش از پیروزی من در زندان بودم. دوستان ما در بیرون طرح تشکیلات را آماده کرده بودند و من را در جریان میگذاشتند و وقتی که من بیرون آمدم آقای بهشتی و آقای باهنر و بعضی دوستان دیگر این کار را ادامه میدادند و من در اولین جلسه در منزل آقای باهنر شرکت کردم. تقریباً بنیان حزب جمهوری اسلامی را ریخته بودند و شورای کلی آن را مشخص کرده بودند خودشان و آقای بهشتی و دیگران روی این برنامه کار میکردند تا انقلاب پیروز شد. بعد از پیروزی انقلاب هم آقای باهنر وقت زیادی روی کارهای حزب میگذاشتند. ما قرار نبود که ۵ نفر را اعلام کنیم بلکه قرار بود آن ۳۰ نفر اعضای شورای مرکزی را اعلام کنند، اما به علت مشکلاتی که بود در این که آن ۳۰ نفر چه کسانی باشند و زمان هم آنقدر به ما مهلت نمیداد و فرصت کم بود، ترجیح داده شد که ما ۵ نفر را اعلام کنیم و بعداً کسانیکه نامزد بودند را برای شورای مرکزی حزب دعوت کنیم. همه ما به انداز امکانی که داشتیم در حزب کار میکردیم. البته مرحوم بهشتی بیشتر از ما وقت روی حزب میگذاشتند و بعد از بهشتی آقای باهنر بودند که وقت زیادی در حزب صرف میکردند به همین دلیل بعد از شهادت آقای بهشتی ما آقای باهنر را به اتفاق آراء دوستان به عنوان دبیرکل انتخاب کردیم و قرار شد ضمن اینکه نخستوزیر هستند وقت زیادی روی کارهای حزب بگذارند که ایشان هم واقعاً این کار را کردند.
*شهید رجایی از نیروهای خط امام بود
شهید رجایی در مورد برکناری و عزل بنیصدر یکی از چند نفر موثر بود ولی خوب آن زمان یک جریان بود در مقابل بنیصدر که آن جریان خط امام بود. یعنی اسلام فقاهتی که همان خط امام و خط اسلام راستین است، در مقابل لیبرالیسم و نفا و جریانهای انحرافی دیگر قرار گرفته بود. عدهای در آنجا مشخصتر بودند در این بین مرحوم شهید بهشتی از همه مشخصتر بودند و بیشتر حملات را متوجه ایشان کرده بودند. مرحوم رجایی به دلیل اینکه نخستوزیر بودند و بنیصدر هم خیلی با ایشان عداوت داشت حتی از قبل، یعنی زمانی که هنوز این مسائل مطرح نبود آقای رجایی مورد بغض و حسد بنیصدر و دیگر لیبرالها بود و چون ایشان مطرح شد به عنوان نخستوزیر و مجلس هم از ایشان حمایت کرد، به عنوان یک نقطه خاص در مقابل بنیصدر مشخص شد. نقش ایشان از این جهت مهم است که آقای رجایی در اظهاراتش خیلی جالب روی اسلامی خالص تکیه میکرد. و آن چیزی بود که هم مردم میخواستند و هم رهبر و هم مجلس و هم نهادهای انقلابی؛ یعنی ایشان از رکگویی و صراحت لهجه برخوردار بود. من یادم هست در اولین سخنرانی در یکی از نمازهای جمعه مسئله انحصارطلبی را مطرح کردند چون نیروهای خط امام از نظر لیبرالها متهم به انحصارطلبی بودند. ایشان یک تفسیر میکرد و میگفت آنان خیال میکنند سیاست کاری قلمروش آنقدر زیاد میشود که در بنیاد و اهداف انقلاب هم راه پیدا میکند. دو سه جلسه ما با بنیصدر و آقای رجایی گرفتیم برای اینکه شاید بتوانیم اینها را به هم نزدیک کنیم، اما در این دو جلسه همیشه از هم دورتر میشدند. یعنی وقتی صحبتهایشان را میکردند معلوم میشد که با هم آشتیناپذیرند. موضع آقای رجایی در مقابل شرق و غرب با موضع بنیصدر درست متضاد بود. او خیال میکرد میتواند با حمایت آنها هم در جنگ حرکت کند، ولی ایشان قاطع بود و میگفت ما باید روی پای خود بایستیم. در مسائل فکری و برخورد با گروهکهای الحادی کاملاً با هم متضاد بودند. ایشان قاطع بود که ما باید راه اسلام را در پیش بگیریم و هیچ از آن صرفنظر نکنیم، بنیصدر کیش آنها را داشت. و همان ادعایی که داشت در مورد سیاست جلب، از نظر او سیاست جلب این بود که ما یک مقدار به نفع آنها از اهداف خود چشمپوشی کنیم ولی آقای رجایی میگفت نه نمیتوانیم چشمپوشی کنیم. بنابراین به عنوان محوری در امور اجرائی در کارهای قضایی و قانونگذاری که بنیصدر راه نداشت و در کارهای اجرائی بود رئیسجمهور. آقای رجایی به عنوان رئیس دولت یک محور در امور اجرایی و بنیصدر به عنوان رئیسجمهور، در خیلی چیزها دو نقطه متفاوت بودند. آقای رجایی در ادامه راهش ازسوی مجلس، شورای عالی قضائی، شورای نگهبان و نیروهای انقلابی و خط امام، حوزههای علمیه، ستاد نمازجمعه و جاهای دیگر در مقابل بنیصدر حمایت میشد، ملیگراها نیز از نیروهای خارجی، تبلیغات صهیونیستی – امپریالیستی، گروههای الحادی در داخل و خارج و غیره طرفداری میشدند. پس وقتی ما بحث میکنیم که نقش آقای رجایی در عزل بنیصدر مهم بود، از این جهت که در یک نقطه مشخصی در امور اجرائی در مقابل بنیصدر قرار گرفته بود اگر به جای آقای رجایی یک نخستوزیر لیبرالی در آن موقع بود ممکن بود که درگیری بوجود نیاید و مدتها مرض لیبرالی که عارض جمهوری اسلامی شده بود ادامه پیدا کند و به طرق مختلف ریشه یابد، پس در عزل بنیصدر در کنار مردم نیروهای انقلابی، مجلس و همه نیروهای خط امام و بیش از همه امام و نهادهای انقلابی و آقای رجایی به عنوان یک نقطه خاص از کارهای اجرائی فعال بودند و آن جریان را تسریع میکردند. از لحاظ شخصی و فکری ایشان جزء نیروهای خط امام بودند که در مجموع این عمل را انجام میدادند.
اگر نبود جبران کمبود شهدا و ارزش شهادت باید بگویم با از دست دادن آقای رجایی و باهنر در آن حادثه خسارت بسیار عظیمی میدیدیم. خوشبختانه خاصیت شهادت این است و معمولاً خون و فداکاری این خصوصیت را دارد که جای ارزشهای از دست رفته پر میشود. و ما از آن خاصیت استفاده میکنیم. که یک مقدار جبران میشود و یک مقدار هم بیشتر از اثر روحی آن استفاده میکنیم، تاریخ استفاده میکند و امیدوارم که از آثار بسیار خوب وجودیشان از آثار اخلاص و شهادتشان در جوار رحمت الهی از رحمت خاص خداوند بهرهمند باشند و خدا به دوستانشان، خانوادهشان و بستگانشان و همراهان و یارانشان هم توفیق دهد که این راه و این هدف را تعقیب کنند. انشاءالله.
*وقتی در جلسات اسم شهدای هفتم تیر برده میشد، در چشمان این دو دوستمان هم قطرات اشک را میدیدیم و هم نشانههای امید را
*دو سه جلسه ما با بنیصدر و آقای رجایی گرفتیم به این امید که شاید بتوانیم اینها را به هم نزدیک کنیم، اما در این دو جلسه آنها بیشتر از هم دور میشدند
*اگر در مجموع جبران کمبود شهدا و ارزش شهادت آنها نبود باید بگویم با از دست دادن آقای رجایی و باهنر در آن حادثه خسارت بسیار عظیمی را میدیدیم
*طرحهایی که شهید رجایی در شورای عالی دفاع ریختند منجر به پیروزیهای زیاد ما در جبههها شد و یقیناً آقای رجایی بعد از شهادتش در عملیات حضور داشت