پایگاه خبری و تحلیلی رشد : مرکز مطالعات مدیریت ایران (ICMS) با این هدف بنا نهاده شد تا سر و سامانی به اوضاع مدیریت واحدهای تولیدی و صنعتی بخش خصوصی ایران بدهد. شرایطی که اصلا مطلوب نبود و باید برای آن فکری میشد. بخش خصوصی ایران تازهپا بود و برای رسیدن به این جایگاه راه زیادی را پیموده بود.
بهمن احمدیامویی در یادداشتی با عنوان ” از مرکز مطالعات مدیریت ایران تا دانشگاه امام صادق ” در روزنامه شرق نوشت : : مرکز مطالعات مدیریت ایران (ICMS) با این هدف بنا نهاده شد تا سر و سامانی به اوضاع مدیریت واحدهای تولیدی و صنعتی بخش خصوصی ایران بدهد. شرایطی که اصلا مطلوب نبود و باید برای آن فکری میشد. بخش خصوصی ایران تازهپا بود و برای رسیدن به این جایگاه راه زیادی را پیموده بود.
روند دولتیشدن تمام عرصه اقتصاد کلان ایران از زمان رضاشاه شروع شد و پس از آن گستردهتر شد و عمق بیشتری پیدا کرد. تمرکزگرایی و دادن نقش فعال به دولت در مورد همهچیز، از نوع پوشش مردم تا طرحهای صنعتی و تجاری، رفتهرفته منجر به دولتیسازی گسترده شد. این «تمرکزگرایی ریشه در مبنای فکری رضاشاه داشت که آن را ناسیونالیسم دولتگرا و او را آتاتورک ایرانی میدانند. او در روند کلان نوسازی که در پیشگرفته بود، دولت خویش را مرکز همه طرحهای نوسازی شامل طرحهای فرهنگی، اجتماعی و صنعتی و تجاری قرارداد. این مبنای فکری منجر به ایجاد یک اقتصاد کلان دولتی شد».۱
پس از او و در دوره پهلوی دوم، همچنان میتوان ردپای گرایش به اقتصاد دولتی را در حاکمیت مشاهده کرد. محمود خیامی از بنیانگذاران ایرانناسیونال که بعدها به ایرانخودرو تغییر نام داد، در گفتوگوهایی تأکید داشت که با وجود تشویق جدی شاه و هواداری او از رشد صنایع و تقویت بخش خصوصی در ایران، در او گرایشی به اقتصاد دولتی هم وجود داشت که گهگاه آن را به نمایش میگذاشت. بارها ادعا میکرد که از همه سوسیالیستها سوسیالیستتر و از همه انقلابیون انقلابیتر است. «به اقتضای همین دولتزدگی بود که نخستین دانشگاه خصوصی ایران (دانشگاه ملی دیروز و شهید بهشتی امروز) که با کمک و حمایت خود شاه ایجادشده بود، اجبارا و برخلاف میل مؤسس آن، یک دانشگاه دولتی شد. بهعلاوه شاه به تأسیس نخستین شبکه تلویزیونی در ایران که آنهم با همت بخش خصوصی کشور و (حبیب ثابت) تحقق یافت، کمک فراوان کرد؛ اما در کمتر از ۱۰ سال پس از آغاز به کار شبکه، آنهم خلاف میل مؤسس آن دولتی شد. از دیگر مصادیق این سیاست دولتزدگی را باید دولتیکردن معدن مس سرچشمه دانست. این معدن به کمک خانواده رضایی به راه افتاد. آنهم پس از اینکه چندین شرکت اروپایی و آمریکایی معدن را خریدند و پس از مدتی آن را بهسان معدنی عمدتا بیفایده واگذاشتند؛ اما بهمجرد روشنشدن ابعاد عظیم مس موجود در معدن که به روایتی دومین معدن بزرگ مس دنیاست، بدون آگاهی و رضایت رضاییها، معدن دولتی اعلام شد».۲
دهه ۴۰ در تاریخ اقتصاد سیاسی ایران جایگاه ویژهای دارد. این دهه در بیشتر سالهای خود آرامش نسبی داشت. آرامشی که هیچگاه قبل و بعد از آن تجربه نشد. شاید این دهه را بتوان باثباتترین دهه صد سال خیر ایران دانست. بهواسطه اجرای دو برنامه هفتساله که پیش از این دهه شروع شده و همچنین اجرای دو برنامه در همین دهه ساختارهای اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی و بهتبع آن، شرایط سیاسی ایران دگرگون شد. از نظر اقتصاد با تأسیس بانک مرکزی ایران در سال ۱۳۳۹ و نهادهایی مانند سازمان گسترش و نوسازی، بانک صنعت معدن و شکلگیری برندهایی در بخش خصوصی، این دهه یکی از موفقترین زمانها برای اقتصاد ایران بود. البته ثبات ایجادشده در حوزه اجتماعی و سیاسی و همچنین نرخهای رشدی که اقتصاد ایران در این دهه تجربه کرد، شرایط را برای گسترش اقتصاد بخش خصوصی ایران فراهم کرد. برنامه اصلاحات ارضی و شکلگیری یک طبقه متوسط در سایه پولهای فراوان نفت از دیگر ویژگیهای این دوران است.
هدف اصلی برنامههای عمرانی انتقال کامل جامعه ایران از لحاظ اجتماعی، فرهنگی و حتی سیاسی از یک کشور عقبمانده با درآمد سرانه، بهداشت و آموزش پایین به یک کشور توسعهیافته در مرز کشورهای پیشرفته غربی بود. در عمل و پس از اجرای سه برنامه عمرانی از پنج برنامه موردنظر، از نظر تولید ثروت، درآمد سرانه، جایگزینی صنعت بهجای کشاورزی، ورود فناوری و سازمانها و ساختارهای مدرن به نظام اقتصادی ایران و پیشرفتهای کمی و تکنولوژیکی، ساختار اقتصاد ایران کاملا دگرگون شد؛ اما همزمان از جنبه اجتماعی، فرهنگی و سیاسی شکافهای موجود در جامعه ایران به چنان ژرفای آشتیناپذیری رسیده بود که به انقلاب بزرگ بهمن ۱۳۵۷ رسید.۳
برنامه دوم عمرانی هفتساله نسبت پسانداز به تولید ملی را از شش درصد در سال ۱۳۳۴ به ۱۹ درصد در سال ۱۳۳۸ و تولید ملی را به قیمت جاری از ۱۴۳ میلیارد ریال در آغاز اجرای برنامه به ۳۴۲ میلیارد ریال در سال ۱۳۴۱ رساند. این رقم رشد ۱۴۰درصدی در طول هفت سال و رشد متوسط سالانه ۱۳ درصد را نشان میدهد. برنامه دوم عمرانی که از اول مهرماه ۱۳۳۴ تا پایان شهریور ۱۳۴۱ اجرا شد، ایجاد و توسعه تأسیسات زیربنایی عمده را تحت عنوان چهارفصل کشاورزی و آبیاری، ارتباطات و مخابرات، صنایع و معادن و امور اجتماعی، بهداشت و شهرسازی هدفگذاری کرد.
در این دوران بخش خصوصی ایران در بخش صنعت و معدن به گستردهترین شکل ممکن در سرمایهگذاریها مشارکت داشت؛ رشد و اندازهای که پیش و پس از آن هرگز تکرار نشد. از جمله اقدامات مهم برنامه سوم، تأسیس سازمان گسترش و نوسازی صنایع ایران در سال پایانی برنامه – تیرماه ۱۳۴۶- بود. دیگر اقدامات مهم صنعتی صورتگرفته در این دوران تأسیس کارخانههای خودروسازی – سواری و کامیون – و اتوبوس، موتورسازی، فلزکاری، صنایع پتروشیمی، تأسیس ذوبآهن اصفهان، تولید سیمان، ماشینآلات کشاورزی و لولهسازی بود که همگی از جمله صنایع سنگین محسوب میشوند. پیش از همه اینها و در سال قبل از شروع دهه ۴۰ در سال ۱۳۳۷ بانک مرکزی ایران تأسیس شد و ساختار پولی و بانکی کشور وارد دوران جدیدی شد.
اکبر ترکان از زاویه دیگری دو دهه پیش از انقلاب را میبیند۴: «تا قبل از ۱۳۴۱ برنامه صنعتیشدن کشور آغاز نشده بود. دو برنامه عمرانی تا قبل از ۱۳۴۱ داشتیم، یکی در ۱۳۲۷ تا ۱۳۳۴ برنامه هفتساله اول با محوریت کشاورزی و یکی هم از ۱۳۳۴ تا ۱۳۴۱ که آنهم هفتساله و با محوریت کشاورزی بود. سدهای بزرگ و توسعه کشاورزی در این دو برنامه هفتساله بیشتر اجرا شد. صنعتیکردن کشور در برنامههای عمرانی قبل از انقلاب شروع شد. دو برنامه هفتساله تا ۱۳۴۱ اجرا میشود و برنامههای صنعتی سه تا پنج ساله از ۱۳۴۱ به بعد است، فرصت اجرا پیدا میکند. ۱۳۴۱ تا ۱۳۴۶، ۱۳۴۶ تا ۱۳۵۱ و ۱۳۵۱ تا ۱۳۵۶. در دو برنامه صنعتی دولت وقت با خرید اراضی از مالکان بزرگ و اجرای اصلاحات ارضی، به مالکان بزرگ پول میدهد و زمینهای آنها را میگیرد و آنها را بین کشاورزهای بیزمین و مالکان خرد توزیع میکند. در این برنامه اصلاحات ارضی، مالکان خرد و متوسط به وجود آمدند؛ اما مالکان بزرگی که زمینهایشان را فروخته بودند، چه شدند؟ آنها کوشش کردند با منابع خودشان و پولی که به آنها بابت خرید زمینهایشان داده شد، اولین گروه سرمایهگذاران صنعتی کشور بشوند؛ بنابراین دوران صنعتیشدن کشور ما از ۱۳۴۱ آغاز شد و اولین گروههای سرمایهگذاران صنعتی، از ۱۳۴۱ به وجود آمدند که عمدتا ملاکان سابق بودند و بهاصطلاح بورژوازی ملی ما را از سال ۱۳۴۱ شکل میدهند. درواقع اگر بخواهیم تبارشناسی کنیم، بخش خصوصی که تا آن زمان خوانین و مالکان بزرگ بودند، حالا به بخش خصوصی تبدیل شده که صنعتگر است و خیلی از سرمایهگذاریهای صنعتی در این ۱۰ساله یعنی از ۱۳۴۱ تا ۱۳۵۱ توسط این سرمایهگذارهای خصوصی انجام میشود. به این دوره میگوییم دوره شکلگیری سرمایهگذاری خصوصی یا بورژوازی ملی. این دوره تا ۱۳۵۱ ادامه دارد و از ۱۳۵۱ به بعد به دلیل گرانشدن قیمت نفت و آمدن درآمدهای ارزی و فراوان نفت به دست دولت و ارزانفروشی درآمد نفتی و تفوق واردات بر تولید و صادرات، بورژوازی صنعتی ایران تبدیل به بورژوازی تجاری میشود؛ یعنی همان بخش خصوصی دیگر به دنبال صنعت نمیرود، دنبال واردات میرود. چرا؟ چون وقتی ارز ارزان میدهی، قیمت تمامشده کالای وارداتی ارزانتر از تولید داخلی میشود. در نتیجه تولید داخلی شکست میخورد و تجارت خارجی به نفع واردات قوی میشود؛ بنابراین مالکانی را داشتیم که سال ۱۳۴۱ از خوانین بودند، از ۱۳۴۱ تا ۱۳۵۱ بورژوازی ملی و صنعتی را داریم که سرمایهگذاران صنعتیاند و از ۱۳۵۱ به بعد بورژوازی تجاری است».
موسی غنینژاد معتقد است: «در فاصله سالهای ۱۳۴۲ تا ۱۳۵۲ دو برنامه پنجساله سوم و چهارم به اجرا گذاشته شد و هر دو برنامه نتایجی بیش از حد انتظار برنامهریزان دولتی به بار آورد. اندیشه حاکم بر این برنامهها سیاست جایگزینی واردات بود که در آن زمان تقریبا در اغلب کشورهای درحالتوسعه مورد توجه قرار داشت و کلید قفل توسعهنیافتگی تلقی میشد. در برنامه پنجساله سوم اولویت به صنایع سبک داده شد و صنایعی مورد تشویق قرار گرفت که مواد اولیه مورد نیاز آنها در داخل کشور موجود بود. از این رو صنایعی مانند نساجی، سیمان، روغن نباتی، قند و شکر و نظایر آن مورد تأکید قرار گرفت. در این برنامه اگرچه صنایع سنگین نقش محوری نداشتند اما پیشبینیهایی برای توسعه آنها صورت گرفته بود. در برنامه چهارم، سرمایهگذاریهای گستردهای در صنایع سنگین صورت گرفت. ایجاد قطبهای صنعتی در مناطق جغرافیایی مختلف از اهداف اصلی برنامه بود. ذوبآهن اصفهان، پتروشیمی آبادان، خارک و بندر شاهپور، ماشینسازی و تراکتورسازی تبریز، مس سرچشمه و ماشینسازی اراک در طول برنامه پنجساله چهارم راهاندازی شدند. هدف از ایجاد صنایع سنگین از سوی دولت، فراهمآوردن زمینههای لازم برای توسعه صنایع تبدیلی و پاییندستی از سوی بخش خصوصی بود.
در واقع از همان آغاز سیاستهای صنعتی در دوره پهلوی اول، تفکر اقتصادی غالب این بود که بخش خصوصی از توان مالی، کارشناسی و مدیریتی لازم برای ایجاد صنایع مدرن در ایران برخوردار نیست، از این رو بهتر است دولت خود
دست به کار شود و پس از راهانداختن و سودآورکردن صنعت، آن را به بخش خصوصی واگذار کند. این تفکر در دهه ۴۰ نیز غالب بود گرچه تجارب قبلی آشکارا حاکی از آن بود که صنایع بزرگ دولتی، به هر دلیلی، کمتر تن به خصوصیسازی میدهند و بیشتر گرایش به بزرگترکردن هر چه بیشتر دامنه فعالیت خود دارند. همین تجربه در این دوره هم تکرار شد و صنایع بزرگ ایجادشده از سوی دولت نهتنها به بخش خصوصی واگذار نشدند، بلکه روز به روز بزرگتر هم شدند».
راهاندازی مرکز مطالعات مدیریت ایران
«بخش خصوصی ایران فاقد توان نظری لازم است و به مدیرانی باسواد و آشنا به علم روز مدیریت نوین نیاز دارد» . این ماحصل جلسات و سخنرانیهایی بود که کنفدراسیون اتاقهای بازرگانی ایران در سال ۱۳۴۸ داشتند. بر اساس آن جلسات، بخش خصوصی ایران فاقد توان لازم است و در مرحلهای است که بازارهای منطقه به روی آن گشوده شده و لازم است با مدیریت روز جهان آشنا شود. آنها نیاز به مدیریت حرفهای و دانشآموخته داشتند. برای این منظور ایجاد مرکزی برای آموزش مدیریت به مدیران و دستاندرکاران بخش خصوصی ضروری مینمود.
در سال ۱۳۴۹ به اصرار و خواست حبیب لاجوردی تعدادی از افراد مؤثر در بخش خصوصی ایران گرد آمدند تا بنای تأسیس یک دانشکده مدیریت را با تمرکز بر بخش خصوصی بنیان گذارند. حبیب لاجوردی کسی بود که پروژه را راهاندازی کرد. در واقع همهکاره آن بود. او عبدالرضا پهلوی، برادر شاه ایران را که در رشته اقتصاد از دانشگاه هاروارد فارغالتحصیل شده بود، متقاعد کرد که رئیس هیئت امنای دانشکده مرکز مطالعات مدیریت ایران یا دانشکده هاروارد تهران شود و ابوالقاسم خردجو را به عنوان رئیس هیئت مدیره انتخاب کرد. حسن خسروشاهی از شرکت مینو، ابوالقاسم خردجو مدیرعامل بانک توسعه صنعتی و معدنی ایران، حبیب لاجوردی از شرکت صنایع بهشر، سیاوش ارجمند از شرکت ارج، اردوان (مدیرعامل صنایع الکترونیک ایران در شیراز) اعضای هیئت مؤسس مرکز مطالعات مدیریت ایران بودند. پیش از آن حبیب لاجوردی وارد مذاکراتی با دانشگاه هاروارد آمریکا شده بود. او نیز تجربه حضور در این دانشگاه را داشت و با کارکردهای آن، ساختار و دانشکدههایی که این دانشگاه در کشورهای مختلف ایجاد کرده بود آشنا بود و به دنبال این بود که یک مرکز علمی وابسته به دانشگاه هاروارد را در ایران راهاندازی کنند.۵
نادر اردلان طراح و معمار این دانشکده در گفتوگویی که با مرکز مطالعات ایران داشته میگوید: «برای طراحی این دانشکده به هاروارد رفتم و ساختار فیزیکی و طراحی آن را دیدم و پس از گفتوگویی که با اعضای هیئت مؤسس داشتم و درنظرگرفتن خواستههای آنها، در نهایت به یک معماری ایرانی اسلامی رسیدم و آن را هم اجرا کردم». دفتر معماری فرمانفرمایان متصدی طراحی و اجرای این پروژه بود که نادر اردلان با همکاری یحیی فیوضی طراحی بنا را بر عهده گرفتند. آنچه در طرح معماری این دانشگاه قابل توجه است، استفاده از الگوهای معماری ایرانی است؛ اینگونه که طرح معماری بنا از هندسه باغها و مدارس ایرانی تبعیت میکند. در این بنا نقشآفرینیِ هندسه در ایجاد کیفیت فضایی بنا را میتوان بهخوبی مشاهده کرد. ازاینرو با وجود استفاده از فناوریها و برخی عناصر جدید در ساخت بنا، نسبت بنا با معماری ایرانی قابل درک است.
طراحان با ترکیبی از الگوهای به کار بردهشده در باغها و مدارس گذشته ایران، توانستهاند به کلیتی هماهنگ با ارزشهای گذشته دست یابند. با تمهیدات اندیشیدهشده، طرح جدید پاسخگوی برنامه فیزیکی مورد نظر طراحان نیز بود. در محوطه دانشگاه میتوان الگوی استقرار کوشک در محدوده یکسوم میانی باغ ایرانی، بنای سردر و کوشک انتهایی باغ را همزمان مشاهده کرد. همچنین قرارگرفتن حیاطهای ششضلعی در پیرامون محوطه با الگوی مدارس ایرانی قابل قیاس است. اتاقهایی که دور تا دور این حیاطها قرار دارند از هندسه جانمایی حجرهها تبعیت میکنند. محوطه باز دانشگاه نیز با الگوی درختان و آب در باغ ایرانی ساماندهی شده است. نمایش عیان مصالح، راهکار دیگری است که حال و هوای معماری گذشته را در فضا حاکم کرده است. حتی از نظر فرمی نیز پوششهای طاقیِ اتاقهای پیرامون حیاطهای ششضلعی یادآور نماهای معماری گذشته است.
ساختمان مدرسه در بستری سبز بر فراز تپهای بنا شده است. بستر طرح، مستطیلی به ابعاد ۱۱۰ در ۱۷۰ متر است. فضاهای بسته که بر گرداگرد زمین استقرار یافته عموما کمارتفاع و یکطبقهاند، و باغی به ابعاد ۱۳۰ در ۸۰ را در میان میگیرد. ورودی ساختمان به شکل بنایی دوطبقه در شرق بستر طرح بنا شده است. در میانه باغ، ساختمان کتابخانه – بنایی سهطبقه با قاعده هشت و نیمهشت از فراز سکویی به هر سوی باغ مینگرد. اضلاع شمالی و جنوبی باغ را حجرههای دانشجویان اشغال کردهاند که در دل دیواری قطور پنهان شده و جدارههای باغ را میسازند. ساختمان مدرسهها در جبهه مقابل ساختمان ورودی و در ترازی پایینتر نسبت به آن واقع شده است. (سایت معماران ایران)
یکی از بخشهای مهم کار حبیب لاجوردی این بود که سعی داشت استقلال دانشکده از دولت و وزارت فرهنگ آن زمان حفظ شود. به همین دلیل بارها پیشنهادهای مختلف برای کمک به دانشکده را رد کرد. هدفش از نپذیرفتن کمکهای دولتی این بود که قوانین مربوط به حقوق، برنامههای آموزشی، روشهای آموزشی، سیاستهای پذیرش دانشجو، برنامه تحصیلی و… دانشکده و مرکز مطالعات مدیریت ایران را حفظ کند. برای همین کمکهای مالی دولت را هم رد میکرد. حتی در مرحله ساخت و راهاندازی وقتی دانشکده نیاز به منابع مالی داشت و دولت پیشنهاد کمک داد، او در صورتی پذیرفت که این کمک در ساختار بودجه رسمی نوشته شود تا همه چیز شفاف باشد. در آن زمان وزارت دربار حدود ۵۰ دستگاه مرسدس بنز هشتسیلندر که در جشنهای ۲۵۰۰ساله شیراز مورد استفاده قرار گرفته بود، به او داد. حبیب لاجوردی هم همه این خودروها را به اعضای هیئت مدیره فروخت و بخشی از منابع مورد نیاز دانشکده را تأمین کرد. برای همین تا سالها حبیب میگفت مدتی برای تهیه منابع مالی لازم جهت تشکیل دانشکده تبدیل به یک دلال و فروشنده ماشین شده بود.
در مدت هفت سال فعالیت این دانشکده تا پیش از انقلاب در سال ۱۳۵۷، فشارها برای پذیرش کمکهای دولتی فروکش نکرد. شاه و دیگران میخواستند که دانشکده به سرعت کار خود را توسعه بدهد. برای همین مرتب میگفتند اگر کمک مالی میخواهید به ما بگویید. اما چون مدیریت دانشکده درباره کیفیت کار و رشد و افزایش کمی کلاسها نگران بود که مبادا این افزایش کمی به کیفیت کار صدمه بزند، مخالفت میکرد. برای همین در سال ۱۳۵۷ و شروع مسائل مربوط به انقلاب، وقتی وزارت فرهنگ دستور داد که مؤسسات دانشگاهی تعطیل شوند دانشکده هاروارد این کار را نکرد و همچنان به فعالیت خود ادامه داد. حتی کلاسهای جدیدی هم ایجاد کرد. این تنها دانشکدهای بود که در آن ایام باز بود و به فعالیت خود ادامه میداد.
سال ۱۳۵۱ و افتتاح مرکز مطالعات مدیریت ایران
چون این مرکز وابسته به دانشگاه هاروارد بود و از اعتبار و ساختار آن دانشگاه استفاده میکرد، بنا بر خواسته آن دانشگاه، محمودرضا پهلوی به عنوان رئیس هیئت امنای مرکز مطالعات مدیریت ایران برگزیده شد و در سال ۱۳۵۱ کار خود را آغاز کرد. مدرسه عالی مدیریت به عنوان شاخهای از دانشگاه هاروارد ایالات متحده آمریکا بنا بود که با همکاری استادان آن دانشگاه به تربیت مدیران و متخصصان بخشهای خصوصی و دولتی بپردازد. رئیس این دانشگاه، آمریکایی بود و بهوسیله دانشگاه هاروارد معرفی شده بود.
حسین عبدهتبریزی که هم دانشجوی این دانشکده بود و دو ترم هم به عنوان استاد در آنجا تدریس میکرد میگوید:۶ «دورههای آن ۱۱ماهه بود و فوق لیسانس میداد. مثل خود دانشگاه هاروارد. در ابتدا اکثر اساتید آمریکایی بودند، اما به مرور زمان تعدادی ایرانی هم به آنها اضافه شد. قرار بود که دانشجویان آن غیر از ایران از کشورهای دیگر هم باشند. چون هدف ارتقای دانش مدیریت در بخش خصوصی ایران بود، تعدادی فرزندان و مدیران و دستاندرکاران بخش خصوصی و برخی از مدیران دولتی در این دورهها حضور داشتند».
او میافزاید: «دنبال آدم جوان نبودند. کسانی را میخواستند که تجربههای مدیریتی و کاری داشته باشند. برخی از فرزندان وزرا، آدمهای پولدار و افراد موفق در بخش خصوصی از جمله دیگر دانشجویان آن بودند. مصاحبه ورودی داشت و افراد را با دقت و وسواس خاصی برمیگزیدند. به صورت یک مدرسه و دانشکده شبانهروزی بود و دانشجویان در طول این ۱۱ ماه در آنجا زندگی میکردند».
شهریه دانشکده در سال ۵۲ معادل ۱۶ هزار تومان بود. دانشجویانی از قبرس، آمریکا، کانادا، هلند، پاکستان، سودان و استرالیا به همراه ایرانیها در این دانشکده مشغول تحصیل بودند. مطالعات به صورت موردی انجام میشد. دو مورد پیش از ظهر و دو مورد را بعد از ظهر بررسی و مطالعه میکردند. مجموعا حدود ۶۰۰ مورد را در طول این ۱۱ ماه بررسی و مطالعه میکردند و با استادان مورد تأیید دانشگاه هاروارد آنها را به بحث میگذاشتند. هزیه هر کورس و دوره تحصیلی را هم یکی از شرکتهای بخش خصوصی ایران تقبل میکرد. بیشترین هزینهها را شرکت صنایع بهشر، ارج، آزمایش و الیاف تأمین کرده بود. کتابخانه مرکز نیز به کمک حبیب لاجوردی تجهیز شده بود. البته آموزش عالی کشور هم کمکهایی به آنجا میکرد. همچنان که به دیگر دانشکدهها و مراکز مطالعاتی پرداختهایی داشت. (گفتوگو با حسین عبدهتبریزی)
از این دانشکده تا پیروزی انقلاب نزدیک به هزار دانشجو در مقطع فوق لیسانس فارغالتحصیل شدند. بخش عمده این دانشجویان جذب بخش خصوصی و شرکتهای زیرمجموعه آنها شدند. نخستین رئیس آمریکایی دانشکده، پروفسور لیورنش بود که بعد از سه سال به دانشگاه هاروارد در آمریکا برگشت. در زمان انقلاب سومین رئیس آمریکایی دانشکده، جیم بوومن، یکی از پروفسورهای
طراز اول هاروارد بود.
انقلاب و تغییر سرنوشت مرکز مطالعات مدیریت ایران
وقوع انقلاب در سال ۱۳۵۷ دو اتفاق مهم را رقم زد که هر دو آنها در تغییر سرنوشت دانشکده مهم ارزیابی میشود. شروع مسائل انقلاب و درگیریهای مربوط به آن، ابتدا زمینهای را فراهم کرد که استادان خارجی و عمدتا آمریکایی دانشکده، ترجیح بدهند به طور موقت و تا فروکشکردن درگیریها و ثبات انقلاب به کشورهای خود برگردند. در این مدت استادان ایرانی جایگزین آنها شدند و فعالیتهای دانشکده همچنان ادامه داشت.
با تصویب قانون اساسی شرایطی پیش آمد که براساسآن سهم بخش خصوصی در اقتصاد ایران کاهش یابد و مصادرههایی به نفع انقلابیون صورت بگیرد.
براساس اصل ۴۴ قانون اساسی، نظام اقتصادی جمهوری اسلامی ایران بر پایه سه بخش دولتی، تعاونی و خصوصی با برنامهریزی منظم و صحیح استوار است. بخش دولتی شامل همه صنایع بزرگ، صنایع مادر، بازرگانی خارجی، معادن بزرگ، بانکداری، بیمه، تأمین نیرو، سدها و شبکههای بزرگ آبرسانی، رادیو و تلویزیون، پست و تلگراف و تلفن، هواپیمایی، کشتیرانی، راه و راهآهن و مانند اینها است که به صورت مالکیت عمومی و در اختیار دولت است. بخش تعاونی شامل شرکتها و مؤسسات تعاونی تولید و توزیع است که در شهر و روستا بر طبق ضوابط اسلامی تشکیل میشود. بخش خصوصی شامل آن قسمت از کشاورزی، دامداری، صنعت، تجارت و خدمات میشود که مکمل فعالیتهای اقتصادی دولتی و تعاونی است. مالکیت در این سه بخش تا جایی که با اصول دیگر این فصل مطابق باشد و از محدوده قوانین اسلام خارج نشود و موجب رشد و توسعه اقتصادی کشور شود و مایه زیان جامعه نشود، مورد حمایت قانون جمهوری اسلامی است. تفصیل ضوابط و قلمرو و شرایط هر سه بخش را قانون معین میکند.
در دهم تیرماه ۱۳۵۸ با تصویب قانون حفاظت و توسعه صنایع ایران بخش بسیار زیادی از بخش خصوصی ایران دولتی شد یا به مصادره درآمد. این قانون پس از ارائه لایحه دولت موقت به شورای انقلاب، تصویب شد؛ قانونی که دارای دو ماده و چهار بند «الف، ب، ج، د» بود.
در بند «ب» این قانون دو مادهای آمده بود: صنایع و معادن بزرگی که صاحبان آنها از طریق روابط غیرقانونی با رژیم گذشته و با استفاده نامشروع از امکانات و تضییع حقوق عمومی به ثروتهای کلان دست یافتهاند و برخی از آنها متواری هستند، دولت طبق لایحه قانونی شماره ۶۷۳۸ مورخ ۱۳۵۸.۳.۲۶ مدیریت آنها را در اختیار گرفته و سهام اینگونه اشخاص به تملک دولت درمیآید. هرگونه رسیدگی مالی و فنی و حقوقی نسبت به اینگونه اشخاص در اختیار دولت خواهد بود. در ۱۳۵۸.۵.۹ اسامی ۵۱ نفر مشمول بند «ب» ماده ۲ قانون حفاظت و توسعه صنایع ایران که به تصویب جلسه مشترک وزرای بازرگانی، صنایع و معادن، سازمان برنامه و بودجه و نمایندگان شورای انقلاب اسلامی رسیده بود، اعلام شد. در کتاب تاریخچه و فعالیت سازمان صنایع ملی ایران در چرخه عمر ۲۵ساله که در شهریور ۱۳۸۳ از طرف گروه تحقیق این سازمان منتشر شده (چاپ اول ۱۳۸۳، چاپ و صحافی شرکت طراحی و لیتوگرافی موژان) اسامی ۵۱ نفری که شورای انقلاب اموال آنها را مصادره کرده، به ۵۳ نفر افزایش یافته است. در صفحه ۱۶۹ کتاب سازمان صنایع ملی نام دو نفر به اسامی «برادران لاوی» و «دکتر رکنالدین ساداتتهرانی» نیز به صورت دستنوشته بر اسامی قبلی افزوده شده است.
معنی بند الف هم این بود که این صنایع ملی و نه اینکه مصادره شوند؛ یعنی از صاحبان آنها خریداری و به دولت تعلق پیدا کند. بند ب هم مربوط به صاحبان و شرکا آنها بود. کسانی که سوابق سیاسی داشته و با دربار و خارج همکاری داشتند و در فسادهای مالی قبل از انقلاب شریک بودند، مشمول این بند میشدند و دولت گفته بود سهام این افراد باید در صنعت و معدن و کشاورزی و املاک به تملک دولت درآید.۷
این مصادرهها و فرار صاحبان بخش خصوصی ایران از کشور، شرایطی را پیش آورد که باید برای سرپرستی بسیاری از این واحدها اقدام فوری صورت بگیرد. یکی از این واحدها مرکز مطالعات مدیریت ایران بود. دیگر کسی نبود که هم آن را اداره کند و هم هزینههای آن را تأمین کند؛ ازاینرو این مؤسسه به همراه ۱۲ مؤسسه و آموزشگاه دیگر به زیرمجموعه مجتمع دانشگاهی علوم اداری و بازرگانی منتقل شد.
این مجتمع از ادغام واحدهای زیر تشکیل شده بود:
- مدرسه عالی بازرگانی تأسیس ۱۳۳۷
- دانشکده حسابداری و علوم مالی نفت تأسیس ۱۳۳۶
- مدرسه عالی بیمه تأسیس ۱۳۴۹
- مدرسه عالی خدمات جهانگردی و اطلاعات تأسیس ۱۳۵۱
- مدرسه عالی میهمانداری و خدمات پرواز تأسیس ۱۳۵۳
- مؤسسه علوم بانکی تأسیس ۱۳۴۳
- مرکز آموزش مدیریت دولتی تأسیس ۱۳۴۳
- دانشکده بینالمللی امور اداری و بازرگانی تأسیس ۱۳۵۱
- مرکز مطالعات مدیریت ایران تأسیس ۱۳۵۱
- مدرسه عالی ایرانزمین تأسیس ۱۳۴۸
- سازمان مدیریت صنعتی تأسیس ۱۳۴۹
- دانشگاه علوم و فنون.
تا زمان انقلاب فرهنگی و تعطیلی دانشگاهها و مؤسسات آموزشی در سال ۱۳۵۹، مرکز مطالعات مدیریت ایران در زیرمجموعه مجتمع دانشگاهی علوم اداری و بازرگانی فعال بود و دو ترم در این ساختار و با همان برنامههای سابق به کار خود ادامه داد. استادانش ایرانی بودند و عمده دانشجویان خارجی نیز رفته بودند و تأمین مالی دیگر از سوی بخش خصوصی انجام نمیشد. کمکهای دولتی و وزارت علوم وقت، زمینه سر پا ماندن آن را فراهم کرد. البته ابتدا مدیریت آن تغیر کرد و سپس منحل شد. این انحلال چندین ماه پیش از شروع انقلاب فرهنگی بود؛ هرچند عبدهتبریزی میگوید: «میشد که تعطیل نشود».
البته این مجتمع دانشگاهی در سال ۶۳ و به همراه مجتمع دانشگاهی ادبیات و علوم انسانی زمینه تأسیس دانشگاه علامه طباطبایی را فراهم کرد. این مجتمع نیز از ادغام واحدهای زیر تشکیل شده بود:
- دانشگاه آزاد ایران تأسیس ۱۳۵۰
- دانشگاه ابوریحان بیرونی تأسیس ۱۳۵۰
- مدرسه عالی ترجمه تأسیس ۱۳۴۸
- مدرسه عالی شمیران تأسیس ۱۳۵۲
- دانشکده دماوند تأسیس ۱۳۴۸
- پژوهشکده فرهنگ ایران تأسیس ۱۳۴۹
- دانشکده علوم سیاسی و اجتماعی تأسیس ۱۳۵۰
- دانشکده علوم ارتباطات اجتماعی تأسیس ۱۳۴۵
- مدرسه عالی ادبیات و زبانهای خارجی تأسیس ۱۳۴۳
- آموزشگاه عالی آموزشیاری تأسیس ۱۳۵۲
- آموزشگاه عالی خدمات اجتماعی تأسیس ۱۳۳۷
- مدرسه عالی پارس
- مدرسه عالی ورزش.
درحالحاضر اگر دانشجویان آن زمان مرکز مطالعات مدیریت ایران، بخواهند مدرک تحصیلی خود را داشته باشند، باید به دانشگاه علامه طباطبایی مراجعه کنند.
اتفاق دوم که از اولی هم مهمتر بود، سکونت محمدرضا مهدویکنی، رئیس وقت کمیتههای انقلاب، در خانه رئیس آمریکایی مرکز مطالعات مدیریت ایران بود. رئیس آمریکایی مرکز، لیبر نش، که روابط کار را تدریس میکرد، ایران را ترک کرده بود. این باغ جنب ساختمان و زمین بزرگ مرکز بود و با بروز انقلاب خالی مانده بود و پس از مصادره، مهدویکنی بهعنوان رئیس کمیتهها در آنجا سکونت کرد. او تا سال ۱۳۶۱ رئیس کمیتهها بود و در همان سال و درحالیکه دانشگاهها به دلیل انقلاب فرهنگی تعطیل بودند، دانشگاه امام صادق را در محل مرکز مطالعات مدیریت ایران، راهاندازی کرد.
برخلاف زمین و ساختمانها و تجهیزات بقیه مؤسسهها و آموزشگاههایی که به دانشگاه علامه منتقل شد، سرنوشت زمین و ساختمان مرکز مطالعات مدیریت ایران متفاوت بود؛ زمینی به مساحت تقریبی ۱۸ هزار متر مربع.
در ابتدا انقلابیون از نداشتن نیروهای کارآزموده و متخصص بهشدت در رنج بودند و از این بابت گرفتاریهای زیادی داشتند. بحث تقدم تعهد بر تخصص مطرح شده بود و به این شکل به دنبال مسکوتگذاشتن ناتوانیهای مدیریتی خود بودند؛ اما خودشان به این امر واقف بودند و به دنبال راهکاری برای رفع آن میگشتند. «در آن موقع تفکر کل نظام این بود که در نظام اداری کشور نیروهای خودی را تقویت کند و به کار بگمارد. نهتنها در سازمان برنامه؛ بلکه در همه ادارات و سازمانها؛ اما این بحث که حزباللهی آن کسی است که به نظام سیاسی کشور معتقد باشد و هم اینکه فرد حزباللهی باید صاحب تخصص باشد، در واقع فنسالار هم باشد، در آن زمان و سالهای پس از آن بسیاری مواقع این مسئله به نفع مکتبیون تمام میشد. البته در آن مقطع خیلی به تخصص توجه نمیشد. علت اصلی آن هم این بود که نظام جدید در مرحله اول برای استقرار و ثبات خودش تلاش میکرد که در پستهای حساس، نیروها در درجه اول مکتبی باشد و بعد متخصص. در واقع وابستگی به ارزشهای سیاسی، اجتماعی و مذهبی نظام جدید بر همه چیز برتری داشت و دیگر ویژگیها را تحت تأثیر قرار داده بود. حتی انقلاب فرهنگی دانشگاهها هم از این زاویه قابل تحلیل است. استادانی که درس میدادند، اگرچه دارای تخصص لازم بودند؛ اما مطالبی را به دانشجویان نسل جوان القا میکردند که موجب میشد در آینده، نسل تحصیلکرده و متخصص در مقابل نظام سیاسی موجود قرار بگیرد. در نتیجه بهعنوان یک عامل پیشگیری تلاش شد تا کسانی را که وفادار به نظام سیاسی بودند، در دانشگاهها تقویت کنند».۸
نخستین کسی که ایده راهاندازی دانشگاهی برای تربیت مدیران مورد نظر انقلاب را مطرح کرد محمد منتظری بود. در سال ۱۳۵۸ او به همراه محمد عطریانفر، ابراهیم سوراسرافیلیان و عبدالله نوری جلساتی در مرکز مطالعات مدیریت ایران تشکیل دادند که همان جلسات مبنای شکلگیری این تفکر شد که انقلاب نیاز به محلی برای تربیت مدیرانی با استانداردهای مدرن و البته آگاه به اسلام و با انگیزههای انقلابی دارد.
محمد عطریانفر میگوید: «دانشکده به تولیت آیتالله منتظری درآمده بود و به نوعی در اختیار ایشان بود».۹ پس از این جلسات هیئت مؤسس و هیئت امنایی برای آن در نظر گرفته شد که مهدویکنی یکی از اعضا و همچنین رئیس هیئت امنای آن بود و گزارشهای لازم را به آیتالله منتظری میدادند. تا وقتی ایشان قائم مقام رهبری انقلاب بود این روند ادامه داشت. حالا دیگر، مهدویکنی رئیس کمیتههای انقلاب بود و در مرکز مطالعات مدیریت ایران مستقر شده بود و در خانه رئیس آمریکایی آن که چسبیده به مرکز بود، زندگی میکرد. با شهادت محمد منتظری در انفجار حزب جمهوری اسلامی در ۷ تیر ۱۳۶۰ و همچنین گرایش ابراهیم سوراسرافیلیان به گروه آیت، رفتهرفته نفوذ مهدویکنی در میان هیئت امنا افزایش یافت. ضمن اینکه محمد عطریانفر دیگر به آنجا رفتوآمد نداشت و عبدالله نوری هم مشغولیتهای دیگری داشت.
مهدویکنی در ابتدا انتظارش این بود که نخستوزیر شود. او پس از شهادت رجایی و باهنر، رئیسجمهور و نخستوزیر وقت و وقتی وزیر کشور بود به نخستوزیری موقت انتخاب شد تا شرایط را برای انتخابات و روی کار آمدن دولت بعدی فراهم کند. در سال ۱۳۶۰ و با رئیسجمهور شدن آیتالله خامنهای، انتظارش این بود که به عنوان نخستوزیر برگزیده شود، ولی آقای خامنهای گفت که با ایشان راحت نیست و نمیتواند به عنوان یک زیردست به او امر و نهی کند. مهدویکنی در آن زمان ۵۷ سال داشت و آقای خامنهای ۴۱ سال. آدم مستقلی بود و نفوذ زیادی در بازار و جناح راست داشت. خود مهدویکنی بعدها در مصاحبهای از این روند ابراز گلایه میکند.۱۰ انقلاب تقریبا هیچ سهمی برای او در نظر نگرفته بود و ریاست کمیتهها را هم برای خودش نامناسب میدید. به ویژه اینکه در میان انقلابیون رواج یافته بود که آقای مطهری برای اینکه ایشان دلخور نشود که مبادا طرد شده، پیشنهاد ریاست کمیتهها را به او داده است.
به هر حال مهدویکنی ضمن اینکه ریاست کمیتهها را داشت عضو هیئت امنا و رئیس هیئت امنای دانشکدهای بود که تولیت آن را آیتالله منتظری بر عهده داشت. از این رو در سال ۶۱ پیشنهاد تأسیس دانشگاه «امام صادق» را برای پیگیری همان هدف اولیه به آیتالله منتظری داد و ایشان هم با توجه به سابقه بحثهایی که در این باره صورت گرفته بود، این پیشنهاد را پذیرفت و ریاست آن را هم به مهدویکنی سپرد. این اقدام زمینهساز این شد که مهدویکنی کمیتهها را رها کند و تمام وقت و انرژی خود را برای این دانشگاه اختصاص دهد. دانشگاهی که همه چیزش آماده بود. ساختمان، تجهیزات و کلاسها. هدف تربیت دانشجویانی بود که هم قادر به فهم و درک علوم جدید باشند و هم علوم اسلامی. برای همین بود که پیشنهاد تأسیس دانشگاهی به نام دانشگاه امام صادق را داد. این در حالی بود که به واسطه انقلاب فرهنگی دانشگاهها و مؤسسات آموزشی تعطیل بودند و نظام تازه برآمده از انقلاب، نیار شدیدی به نیروهای تحصیلکرده داشت.
زمین و ساختمان مرکز مطالعات مدیریت ایران که جنب محل سکونت او بود و دو سالی از منحلشدن آن میگذشت و بلااستفاده رها شده بود برای این امر در نظر گرفته شد. زمین و تجهیزات و ساختمانهای آن مرکز، در اختیار او قرار گرفت تا نیروها و کادرهای مورد نظر انقلاب را تربیت کند. سیستم آموزشی این دانشگاه ترکیبی از علوم جدید و علوم حوزوی است. هدف از تأسیس این دانشگاه، تربیت دانشآموختگانی با توانایی علمی بالا در یکی از رشتههای نوین دانشگاهی همراه با دانش دینی برای مدیریت کشور در سمتهای کلیدی و اصلی جمهوری اسلامی بود. به گفته محمدرضا مهدویکنی، دانشگاه امام صادق در تلاش است که به دانشگاه اسلامی و پایگاه علمی و تربیتی جهان اسلام تبدیل شود. در سربرگهای این دانشگاه در ابتدا، نام دانشگاه امام صادق و در پرانتز مرکز مطالعات مدیریت ایران نوشته شده بود. این نشان میدهد سعی میکردند که استانداردهای مورد نظر این مرکز در ابتدای تأسیس را اجرا کنند.
مهدویکنی در این باره با هیچ مشکل و مانعی روبهرو نبود. دستش باز بود و با توجه به نفوذ و جایگاهی که در میان حاکمیت داشت، فرد یا نهادی با او و روش مدیریتیاش و افرادی که در آنجا مشغول به تدریس میشدند، کاری نداشت. به همین دلیل در ابتدا تعداد زیادی از بهترین استادان دانشگاههای ایران را به آنجا برد. کسانی که بعضا در دانشگاههای خودشان تحت فشار بودند و به واسطه انقلاب فرهنگی برخی از آنها مطرود شده بودند.
تا اواسط سال ۱۳۹۳ ریاست این مجموعه بر عهده محمدرضا مهدویکنی بود. پس از درگذشت محمدرضا مهدویکنی، فرزندش محمدسعید مهدویکنی طی یک دوره موقت سهساله و تا ۱۷ مهرماه ۱۳۹۷ ریاست این دانشگاه را بر عهده داشت. در تاریخ ۱۷ مهرماه ۱۳۹۷ بنا بر تصویب هیئت امنا طی حکمی از سوی صادق لاریجانی رئیس هیئت امنا، حسینعلی سعدی برای یک دوره سهساله بهعنوان رئیس دانشگاه امام صادق تعیین شد. وی هماکنون ریاست این دانشگاه را بر عهده دارد.
در سال ۱۳۹۴ آیتالله علی خامنهای، اعضای هیئت امنای این دانشگاه را تعیین کرد. در حکمی که برای این هیئت آمنا آمده ذکر شده: «برای تعالی نقش این دانشگاه و با توجه به ضرورت صیانت و اعتلای این حرکت علمی مبتنی بر معارف اسلامی که به همت بلند و زحمات مخلصانه مرحوم آیهالله مهدویکنی اعلیاللهمقامه پایهگذاری شده و به شکوفایی رسیده است، پس از ترسیم راهبردهای روشن و اطمینانبخش، نیاز به هیئتامنایی متناسب با اهمیت این دانشگاه، احساس میگردد، لذا حضرات آیات و حجج اسلام باقریکنی، آملیلاریجانی، سیداحمد علمالهدی، سعید مهدویکنی، علیرضا امینی، احمد واعظی، سیدعباس موسویان، سیدمصطفی میرلوحی و آقایان سیدعلا میرمحمدصادقی، دکتر علی رضائیان و دکتر هادی همایون به عنوان هیئتامنای مؤسسه جامعهالامامالصادق تعیین میگردند که در اولین فرصت با بهرهگیری از میراث و تجربیات گذشته و با رعایت راهبردهای ابلاغی که به پیوست خواهد آمد، به تنظیم و تصویب اساسنامه جدیدی مبادرت ورزند تا بر آن اساس و با تلاشهای جدی خود نصاب این تشکیلات علمی را بهعنوان یکی از مهمترین کانونهای اعتلای معارف اسلامی و تحول علوم انسانی در کشور ارتقا بخشند».
با ریاست صادق لاریجانی بر هیئت امنای دانشگاه امام صادق، عمر ریاست خانواده کنی بر این دانشگاه هم به پایان رسید و طی حکمی حجتالاسلام حسینعلی سعدی که تا پیش از آن رئیس دانشکده الهیات، معارف اسلامی و ارشاد دانشگاه امام صادق بود، به ریاست دانشگاه برگزیده شد.
در سایت این دانشگاه نیز آمده است: «دانشگاه امام صادق یک دانشگاه غیرانتفاعی است که هزینههای خود را از سرمایهگذاریهای هلدینگ جامعه الامام الصادق و مجموعه کارخانجات نساجی جامعه، کارخانه داروسازی حیان، پاساژ نور و میلاد نور در تهران، کمکهای دولتی و تعدادی از بازاریهای تهران تأمین میکند. اگرچه این دانشگاه در وزارت علوم غیرانتفاعی محسوب میشود، اما هیچگونه شهریهای از دانشجویان خود دریافت نمیکند». شرایط خاص خود را برای پذیرش دانشجو دارد و ساختار آموزشی آن ربطی به ساختار آموزشی وزارت علوم ندارد.
در سالهای اخیر ملحقاتی همچون مجموعه خوابگاهها و مسجد به طرح اولیه اضافه شد و عملیاتهایی از قبیل اضافهشدن بخشهایی به ساختمان مدرسها، اضافهشدن زیرزمینی به عنوان سالن قرائت به کتابخانه و به دنبال آن برچیدهشدن آبنمای سکوی میانی و تغییراتی در سالن غذاخوری و حجرههای دانشجویان در آن انجام گرفت.
بسیاری از دانشآموختگان این دانشگاه در وزارت خارجه، وزارت کشور و دیگر وزارتخانههای کلیدی کشور مشغول به کار هستند. معروفترین آنها سعید جلیلی است که در سال ۱۳۹۲ کاندیدای انتخابات ریاستجمهوری بود.
این دانشگاه هماکنون دارای شش دانشکده است:
۱-الهیات، معارف اسلامی و ارشاد
۲- معارف اسلامی و حقوق
۳- معارف اسلامی و اقتصاد
۴– معارف اسلامی و علوم سیاسی
۵- معارف اسلامی و مدیریت
۶- معارف اسلامی و فرهنگ و ارتباطات
این دانشگاه واحد برادران و خواهران دارد که از نظر فیزیکی و محل ساختمان اگرچه هر دو در محله سعادتآباد تهران واقع است، اما فاصله زیادی با هم دارند.
در زمان ریاست آیتالله مهدویکنی در دانشگاه امام صادق، نزدیکان او در این دانشگاه مسئولیتهایی داشتند؛ همسر مرحوم کنی خانم قدسیسرخهای رئیس واحد خواهران دانشگاه بود.
آیتالله کنی برای برادر بزرگترش محمدباقر باقریکنی حکم قائممقامی زده بود و صدیقه مهدویکنی فرزندش را به قائممقامی واحد خواهران دانشگاه منصوب کرده بود. زهیر انصاریان نوه مرحوم کنی مدیر اداره گزینش دانشجویان و مهدیه مهدویکنی فرزند دیگر مدیر گزینش خواهران و مصباحالهدی باقریکنی مدیر طرح و برنامه دانشگاه و رئیس دانشکده مدیریت بود.
محمدسعید مهدویکنی ریاست هسته گزینش دانشگاه بود که بعد از پدر، ریاست دانشگاه را بر عهده گرفت. واحد گزینش دانشگاه البته تنها مربوط به استادان و کارمندان این دانشگاه نیست. دانشجویان برای ورود باید مرحلهای را بگذرانند سپس وارد دانشگاه شوند. واحد گزینش دانشگاه که در اختیار نزدیکان مرحوم کنی است، با توجه به معیارهای دینی، علمی، اخلاقی و سیاسی تعیین میکند چه دانشجویانی حق تحصیل در این دانشگاه را دارند و چه استادانی شایسته تدریس هستند. شایستگی حضور در دانشگاه تنها با مصاحبه حضوری، تحقیق میدانی و بررسی سوابق سیاسی و اجتماعی افراد میسر است.
علی باقری برادرزاده آیتالله، فرزند محمدباقر باقریکنی، از چهرههای مشهور سیاست خارجی ایران در دوره احمدینژاد، در این دانشگاه به تدریس مشغول بود و احتمالا اگر به مقام مدیر کل اروپای مرکزی وزارت امور خارجه نرسیده بود و درگیر مذاکرات هستهای در دولت احمدینژاد نبود، در دانشگاه امام صادق پست ثابتی میگرفت. او هماکنون معاون وزیر امور خارجه دولت سید ابراهیم رئیسی است.
سعید جلیلی دبیر سابق شورای عالی امنیت ملی، حسامالدین آشنا مشاور رئیسجمهور روحانی، حجتالاسلام احمد علمالهدی امام جمعه مشهد، سیدمحمد حسینی وزیر ارشاد دولت احمدینژاد، محسن اسماعیلی عضو شورای نگهبان، وحید یامینپور مجری صداوسیما، وحید جلیلی برادر سعید جلیلی، کاظم جلالی رئیس سابق مرکز پژوهشهای مجلس و سفیر ایران در روسیه، غلامرضا مصباحیمقدم عضو مجمع تشخیص مصلحت نظام، فریدالدین حدادعادل فرزند حدادعادل رئیس سابق مجلس، مقداد نیلی، حسن روزیطلب فعال رسانهای، از چهرههای مشهور اصولگرا هستند که در دانشگاه امام صادق تحصیل کردهاند.
نسل تأثیرگذاری از مدیران جمهوری اسلامی پرورده دانشگاه امام صادق هستند که به گفته مسئول بسیج دانشجویی آن بیشتر مدیران آن جذب وزارت ارشاد، صداوسیما و وزارت امور خارجه شدهاند. نزدیک به هشت سال پس از فقدان مهدویکنی و جانشینی آملیلاریجانی بهعنوان رئیس هیئت امنا، شاید بتوان پیشبینی کرد نسلی از این دانشگاه خارج شود که این بار راهی قوه قضائیه نیز بشوند تا فارغالتحصیلان دانشگاه هاروارد اسلامی علاوه بر نهادهای اطلاعاتی و وزارت خارجه و وزارت ارشاد، در قوه قضائیه نیز نماینده داشته باشند
(سایت رویداد ۲۴ تاریخ انتشار ۱۸ مهر ۱۳۹۷).
فارغ التحصیلان برجسته دانشگاه امام صادق )ع(
سعید جلیلی
نام او چند سالی است که سر زبانهاست. مدتی دبیر شورای عالی امنیت ملی بود و سال ۹۲ هم کاندیدای انتخابات ریاستجمهوری شد. او مبنای کار خود در سمت دبیری شورای عالی امنیت ملی را پایاننامه دکترایش با عنوان «سیاست خارجی پیامبر اکرم(ص)» قرار داده بود. ریاست اداره بازرسی وزارت امور خارجه، معاون اداره اول آمریکا در وزارت امور خارجه، مدیریت بررسیهای جاری دفتر رهبری و معاونت اروپا و آمریکای وزارت امور خارجه را پیشتر بر عهده داشته است.
محمدهادی همایون
او زمانی رئیس پژوهشگاه فرهنگ، هنر و ارتباطات وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی و معاون برنامهریزی و توسعه وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی بود.
دکتر همایون درجه دکترای خود را نیز از همین دانشگاه با عنوان جذاب «به سوی الگوی توسعه جهانگردی در فرهنگ اسلامی: مورد جمهوری اسلامی ایران» و با نمره ۹۵ اخذ کرده است.
جالب آکه استادان مشاورش دکتر غلامعلی حدادعادل و دکتر حمید ضرغام و استادان راهنمایش آیتالله محمدباقر باقریکنی و پروفسور حمید مولانا بودهاند.
حسین قضاوی
هفتمین ماه سال ۱۳۸۷ رسانهها با یکی دیگر از فارغ التحصیلان دانشگاه امام صادق علیهالسلام بیشتر آشنا شدند. حسین قضاوی، اصفهانیالاصل و قائممقام بانک مرکزی وقت، با ارسال یادداشتی به رسانهها و ذکر ۲۳ نکته، از عملکرد طهماسب مظاهری دفاع کرد.
او با پایاننامه کارشناسی ارشد با موضوع «اتحاد اقتصادی اروپا و برآیند آن بر الگوهای تجاری ایران» در سال ۶۸ از دانشگاه امام صادق علیهالسلام فارغ التحصیل شد. او در سال ۱۳۸۵ بهعنوان عضو هیئتمدیره بانک توسعه صادرات در زیرمجموعه وزارت امور اقتصادی و دارایی، انجام وظیفه کرد. او مدتی هم قائممقام بانک مرکزی جمهوری اسلامی بود.
کاظم جلالی
آنقدری که استعفایش از کمیته رسیدگی به بازداشتشدگان پس از انتخابات سروصدا داشت، ریاستش اینگونه نبود. او نماینده مردم شاهرود در هشتمین مجلس شورای اسلامی پس از انقلاب و سخنگوی کمیته امنیت ملی و سیاست خارجی مجلس بود.
علی صالحآبادی
رئیس سابق سازمان بورس اوراق بهادار و بانک مرکزی؛ از دانشآموختگان «اقتصاد» دانشگاه امام صادق است و البته در بدنه این دو سازمان جز او دانشآموختگان دیگری هم به چشم میخورند. او مانند بسیاری از همدورهایها و همدانشگاهیهایش پایاننامهای با موضوع کارش در بورس تدوین کرده: «امکانسنجی راهاندازی بازار آتی سهام شرکتهای پذیرفتهشده در بورس اوراق بهادار تهران (با تأکید بر مسائل شرعی و نیازمندیهای بازار سرمایه)».
خسرو تهرانی (قنبری)
پایاننامه فارغالتحصیلی خود را در مقطع کارشناسی ارشد علوم سیاسی با عنوان «ساخت روانی و جامعهشناسانه سازمان مجاهدین خلق ایران با نگاه به مباحث تکنیکی» نوشت.
مشاور امنیتی سیدمحمد خاتمی در دوران اصلاحات هم بوده است.
عبدالله رمضانزاده
او در دولت اول خاتمی به استانداری کردستان رسید و شاید چون به قول کردها نخستین کردی است که به این درجه از موفقیت در جمهوری اسلامی رسیده، بسیار محبوب این قشر جامعه است. او مدتی هم عضو شورای مرکزی جبهه مشارکت ایران اسلامی از مهمترین احزاب اصلاحطلبان بود.
سیدمحمد حسینی
سیدمحمد حسینی وزیر ارشاد دولت دهم در دولت قبل سمت ریاست دانشگاه پیام نور و قائممقامی وزارت علوم را بر عهده داشت. سیدمحمد حسینی پیش از این در سمتهای معاون حقوقی، پشتیبانی و پارلمانی وزارت علوم، رئیس هیئتمدیره انتشارات علمی فرهنگی، مدیرعامل و رئیس هیئتمدیره مؤسسه انتشارات سروش، معاون صداوسیما، نماینده مجلس هفتم، رایزن علمی و فرهنگی در خارج از کشور و مشاور پارلمانی رئیس سازمان فرهنگ و ارتباطات اسلامی مشغول به فعالیت بوده است. او همچنین عضو هیئت علمی دانشگاه تهران در رشته فقه و مبانی حقوق اسلامی است. درحالحاضر نیز معاون پارلمانی دولت رئیسی است.
حجتالله ایوبی
اجرای مناظره تاریخی و به یاد ماندنی آیتالله مصباحیزدی و حجتالاسلام حجتیکرمانی در گرماگرم روزهای پس از دوم خرداد ۱۳۷۶ که از صداوسیما پخش شد، بر عهده او بود که یکی از جنجالیترین مناظرههای پس از انقلاب تا آن دوره محسوب میشد.
دکتر حجتالله ایوبی همچنین سمت معاون امور اجتماعی و شوراهای وزارت کشور را هم برعهده داشته است. کتابهای «پیدایی و پایایی احزاب» و «اکثریت چگونه حکومت میکند» از تألیفهای او و ریاست دانشکده علوم سیاسی دانشگاه امام صادق(ع) و رایزنی فرهنگی ایران در فرانسه از دیگر مشاغل او است.
محمدباقر خرمشاد
دکتر محمدباقر خرمشاد که مطابق گمانهزنیها بنا بود پس از معاونت فرهنگی وزارت علوم در دولت نهم، رئیس دانشگاه پیام نور در دولت دهم شود، بهجای علی آهنی، معاون آموزش و پژوهش وزارت امور خارجه دولت احمدینژاد شد. منوچهر متکی با معرفی دکتر خرمشاد بهعنوان یکی از چهرههای دانشگاهی و پژوهشگر، ابراز امیدواری کرد که در دوره تصدی وی در معاونت آموزش و پژوهش، شاهد انجام کارهای مطالعاتی با رویکردهای جدید باشد. دکتر محسن اسلامی، مدیرکل دانشجویی وزارت علوم که از قضا فارغالتحصیل دانشگاه امام صادق است نیز با او به وزارت خارجه رفته بود و سمت مشاور ایشان را بر عهده داشت.
مصطفی کواکبیان
او هم مثل رمضانزاده اصلاحطلب فارغالتحصیل دانشگاه امام صادق است. او دارای مدرک دکترای علوم سیاسی و مدرس دانشگاه است. کواکبیان همچنین دبیرکل حزب مردمسالاری و رئیس ائتلاف مردمی اصلاحات و عضو فراکسیون خط امام مجلس هشتم بود و پیش از این نایبرئیسی شورای حزب همبستگی را تجربه کرده است.
غلامرضا خواجهسروی
شاید وزارت علوم دولت نهم بیشترین مدیر و مدیرکل از فارغالتحصیلان دانشگاه امام صادق را به خود دیده باشد. دکتر خواجهسروی که بهعنوان یک جریانشناس سیاسی و فرهنگی در دوره دوم خرداد ظاهر شد، در این دوره به قائممقامی معاون فرهنگی وزیر علوم (دکتر خرمشاد) رسید. پس از تغییر مدیریت در دولت دهم، عهدهدار آن سمت شد و عضو هیئت علمی علوم سیاسی دانشگاه علامه طباطبایی نیز هست.
پیمان جبلی
از سال ۱۳۹۵ معاون برونمرزی صداوسیما بود. او از سال ۸۹ تا ۹۳ سفیر ایران در تونس بود و هماکنون رئیس صداوسیما است.
حسینعلی سعدی
استاد حوزه و دانشگاه، رئیس فعلی دانشگاه امام صادق
حسامالدین آشنا
رئیس مرکز بررسیهای استراتژیک و مشاور رسانهای روحانی
فاضل نظری
مدیرعامل کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان و شاعر
وحید یامینپور
فعال رسانهای، نویسنده و عضو هیئت علمی گروه حقوق دانشگاه آزاد تهران و معاون وزیر ورزش در دولت رئیسی.
کمالالدین پیرمؤذن
نماینده اردبیل در مجلس نهم
میثم مطیعی
مداح و مدرس دانشگاه امام صادق
سید حسن حسینیسروری
معاون فرهنگی دانشگاه صنعتی شریف
این دانشگاه تاکنون توانسته تعداد زیادی از مدیران میانی جمهوری اسلامی را تربیت کند. بیشترین و مهمترین آنها در دولت ابراهیم رئیسی وارد شدهاند. احسان خاندوزی، وزیر اقتصاد و عبدالملکی، وزیر سابق کار و رئیس مناطق آزاد فعلی از معروفترینها و پرسروصداترینهای آن دانشگاه هستند.
استادان دانشگاه امام صادق )ع(
آیتالله محمدباقر حکیم
درس ارائهشده: فقه
مسئولیت: رئیس مجلس اعلای انقلاب اسلامی
آیتالله ابوالقاسم خزعلی
درس ارائهشده: تفسیر قرآن
مسئولیت: عضو ارشد بنیاد نهج البلاغه
آیتالله سیدحسن مصطفوی
درس ارائهشده: فلسفه و اصول فقه
مسئولیت: استاد حوزه و دانشگاه
مرحوم علامه محمدتقی جعفری
درس ارائهشده: نهج البلاغه
مرحوم آیتالله میرزاعلی فلسفی
درس ارائهشده: آیین سخنوری
مسئولیت: استاد حوزه
آیتالله طاهریخرمآبادی
درس ارائهشده: سیاست حکومت در اسلام
مسئولیت: امامجمعه موقت سابق تهران
مرحوم آیتالله محمدرضا فاکر
درس ارائهشده: تفسیر آیات الاحکام سیاسی
مسئولیت: نماینده مجلس شورای اسلامی و مجلس خبرگان رهبری از خراسان رضوی
آیتالله محمدعلی تسخیری
درس ارائهشده: اصول فقه مقارن
مسئولیت: رئیس مجمع جهانی تقریب مذاهب اسلامی
سیداحمد علمالهدی
درس ارائهشده: اصول فقه، تاریخ اسلام
مسئولیت: عضو مجلس خبرگان رهبری، امامجمعه مشهد
مصطفی پورمحمدی
درس ارائهشده: آیات سیاسی قرآن
مسئولیت: رئیس سازمان بازرسی کل کشور
پینوشتها:
۱- نبرد قدرت در ایران، محمد سمیعی، نشر نی، چاپ چهارم، ۱۳۹۷، صفحه ۳۰۱
۲- نگاهی به شاه، عباس میلانی، ص ۳۹۳
۳- سعید لیلاز – موج دوم تجدد آمرانه در ایران، صفحه ۲۳، انتشارات نیلوفر،۱۳۹۲
۴- گفتوگوی شفاهی، ۱۳۹۸
۵- گفتوگو شفاهی با علیاصغر سعیدی، اسفند ۱۳۹۹
۶- گفتوگوی شفاهی، فروردین ۱۴۰۰
۷- عزتالله سحابی، اقتصاد سیاسی جمهوری اسلامی، بهمن احمدیامویی،
گام نو ۱۳۸۵، صفحه ۲۴
۸- مسعود روغنیزنجانی، کتاب اقتصاد سیاسی جمهوری اسلامی ایران، بهمن احمدیامویی، انتشارات گام نو، صفخه ۱۴۸
۹- گفتوگوی شفاهی. فروردین ۱۴۰۰
۱۰- همان