نگاهی به مکاتبات آیت‌الله هاشمی رفسنجانی برای آزادی اسرای دفاع مقدس

مقالات سیاسی / دهه سوم مرداد ماه سال ۱۳۶۹ یادآور خاطرات شیرین بازگشت آزادگان سرافراز به میهن اسلامی است. این خاطرات شیرین نتیجه تلاش‌هایی بود که از اول اردیبهشت همان سال در قالب مکاتبه و نامه نگاری میان آیت‌الله هاشمی رفسنجانی رئیس جمهور وقت جمهوری اسلامی ایران و صدام حسین رئیس رژیم بعث عراق آغاز شده بود و سرانجام در ۲۳ مرداد ۶۹ با رسیدن آخرین نامه صدام و قبول خواسته‌های ایران در آن نامه، منجر به آزادی اسرای عزیز ایران در زندان‌های رژیم بعث شد.
در سال ۱۳۶۹، در شرایطی که کشورمان در دوران پس از رحلت امام خمینی و استقرار دولت سازندگی به سر می‌برد، بخش‌های زیادی از خاک ایران هنوز در اشغال متجاوزان صدامی و رژیم بعث عراق بود و دهها هزار رزمنده سرفراز در اسارتگاههای صدامی بسر می‌بردند. این شرایط ایجاب می‌کرد تدبیری اندیشیده شود و تاریخ شاهد است که در چنان وضعیتی شخصیت برجسته‌ای چون آیت‌الله هاشمی رفسنجانی، همانگونه که «فرمانده جنگ و فرمانده صلح» بود، این آخرین گام را نیز با تدبیر به پیش برد و در جریان آن اسناد افتخاری در قالب «دوازده نامه» میان رئیس‌جمهور ایران ـ آیت‌الله اکبر هاشمی رفسنجانی ـ و ـ رئیس‌جمهور عراق ـ صدام حسین ـ مبادله شد که در پایان دیکتاتور متجاوز و پاره‌کننده قطعنامه الجزایر، هم قطعنامه الجزایر را قبول کرد و هم موافقت نمود تا اسرای دو کشور هرچه سریعتر مبادله شوند. متن نامه‌های مبادله شده میان روسای جمهور دو کشور در کتابی با عنوان «دوازده نامه» ـ متن نامه‌های مبادله شده ایران و عراق در سال ۱۳۶۹ ـ در سال ۱۳۸۶ برای اولین بار توسط دفتر نشر معارف انقلاب انتشار یافت.
آیت‌الله هاشمی رفسنجانی در مقدمه طولانی بر این کتاب ۱۳۵ صفحه‌ای، به مرور حوادث پس از پیروزی انقلاب اسلامی به منظور در هم شکستن یا تضعیف نظام برآمده از آن پرداخته و یادآور شد که در تهاجم حزب بعث عراق به ایران اسلامی:«دست استکبار غرب و شرق، ارتجاع منطقه و صهیونیسم در کار بود، ولی در نوک حمله، حزب بعث عراق قرار داشت. مجامع بین‌المللی نیز با سکوت خود با این تهاجم برخورد ناشایستی کردند.» وی درباره قطعنامه ۵۹۸ نوشته: «همگان می‌دانند ما در هنگامی که در اوج پیشروی در خاک عراق بودیم، این قطعنامه را رد نکردیم، زیرا در واقع آن را قبول داشتیم و پس از گنجاندن بخشی از خواسته‌های نظام در آن، به موقع خود پذیرش آن را اعلان کردیم.» رئیس‌جمهور وقت درباره چگونگی تبادل این “دوازده نامه” نوشته است: «در تاریخ ۵ اردیبهشت سال ۱۳۶۹ مطلع شدیم که نامه سربسته‌ای از رئیس‌جمهور عراق و آقای یاسر عرفات برای مقام معظم رهبری و رئیس جمهوری کشورمان رسیده است! حامل نامه فردی از سازمان آزادی بخش فلسطین بود و ابتدائاً با ناباوری با این ادعا برخورد شد، چون وضع ما و عراق در شرایطی نبود که با عرف دیپلماتیک، ارسال پیک و نامه قابل توجیه باشد… ولی ویژگی‌های مضامین نامه کافی بود که مطلب را جدی بگیریم که گرفتیم. با مشورت و دقت هم جانبه، جواب تهیه شد و از طریق نمایندگیمان در ژنو به نمایندگی عراق در آنجا تحویل گردید و سپس تبادل نامه‌‌ها به همین صورتی که در متن کتاب می‌بینید، ادامه یافت و چیزی که توجه ما را به خود معطوف داشت، عجله‌ای بود که در طرف عراقی به چشم میخورد که برای ما توجیه معقولی داشت.»

6
آیت‌الله هاشمی رفسنجانی


ایشان مستند به نامه‌های مبادله شده می‌نویسد: «اکنون اسناد غیرقابل انکاری در اختیار تاریخ است که نشان می‌دهد این جنگ با خواست استکبار و ارتجاع و صهیونیسم، برای شکست و یا حداقل تضعیف انقلاب اسلامی ایران آغاز شد و به بعث عراق حداقل امید اشغال خوزستان و تجزبه ایران و رسیدن به موقعیت سیادت و ژاندارمری در خلیج فارس داده شده بود.» فرمانده جنگ و صلح در دفاع هشت ساله متجاوز و حامیان او نوشته: «در کنگره آمریکا رئیس‌جمهور را به محاکمه کشیدند که چرا آن همه از صدام حسین در طول جنگ با ایران حمایت کرده است و همسایگان جنوبی ما از کمک‌های فراوان مالی و… خود به عراق پشیمان‌اند و مرتباً پرونده شرکتها و مراکز دیگر امپریالیستی برملا میشود که برخلاف مقررات بین‌المللی، با هدف تضعیف انقلاب اسلامی ایران به بعث عراق کمکهای نامشروع کرده‌اند؛ از قبیل امکانات اسلحه شیمیایی و… این حقایقی که امروز در جهان مطرح است، در تاریخ ثبت خواهد شد.»
از نگاه آیت‌الله هاشمی رفسنجانی موارد زیر بخشی از عوامل موفقیت‌‌ها در دفاع مظلومانه در برابر تجاوز صدام به ایران بوده است؛ «نخست، مدیریت کم سابقه و معجزه گونه حضرت امام است که ما بسیاری چیزها را در این انقلاب از ایشان داریم… فداکاریها و ایثارگری‌‌ها و شهادت طلبی‌های نیروهای رزمنده… حمایت‌های بی‌دریغ ملت… صبر و تحمل خانواده‌های شهدا، اسرا و مفقودان و استقامت جانبازان… تحمل آزادگان ما که در اردوگاههای دشمن و در شرایط سخت و طاقت فرسا با استقامت و صبر خود دشمن را عاجز کردند و افتخار بزرگی را در صفحات تاریخ ایران ثبت نمودند.»
نامه یازدهم این مجموعه، نامه صدام به آیت‌الله هاشمی رفسنجانی است که عنوان «تحقق خواسته ها» به آن داده شده که صدام نوشته: «به عنوان بازده گفتگوهای فیمابین که به طور مستقیم از نخستین نامه ما مورخ ۲۱/۴/۱۹۹۰ تا آخرین نامه شما مورخ ۸/۸/۱۹۹۰ به طول انجامید و همچنین راه حل نهایی و روشن که هیچ بهانه‌ای برای بهانه جویان باقی نمی‌گذارد، تصمیمات زیر را اتخاذ نمودیم…» صدام در چهار بند تصمیمات خود درباره قبول عهدنامه ۱۹۷۵، اقدام به تهیه موافقت نامه توسط دو هیئت از ایران و عراق، اعلان به اینکه نیروهای متجاوز عراق از خاک ایران عقب نشینی خواهند کرد و مبادله فوری و همه جانبه اسرای جنگ به هر تعدادی که در عراق و ایران در اسارت به سر می‌برند، را به صراحت اعلان کرد. صدام نوشت: «ما آغازگر این اقدام ـ آزادی اُسرا ـ خواهیم بود و از روز جمعه ۱۷/۸/۱۹۹۰ به آن مبادرت خواهیم کرد.» نکته تاریخی و بسیار مهم آخرین نامه صدام این است که نوشت: «برادر علی اکبر هاشمی رفسنجانی رئیس جمهوری… با این تصمیم ما، دیگر همه چیز روشن شده و بدین ترتیب همه آنچه را که می‌خواستید و بر آن تکیه می‌کردید، تحقق می‌یابد و دیگر هیچ اقدامی جز مبادله اسناد باقی نمی‌ماند.»
نامه دوازدهم و آخرین نامه این «دوازده نامه» با عنوان «مکتوب آخر» نامه آیت‌الله هاشمی رفسنجانی است و در آن آمده: «اعلام پذیرش مجدد معاهده ۱۹۷۵ ازسوی شما راه اجرای قطعنامه و حل اختلافات در چارچوب قطعنامه ۵۹۸ و تبدیل آتش بس موجود به صلح دائم و پایدار را هموار ساخت. شروع عقب نشینی نیروهای شما از اراضی اشغالی ایران را دلیل صداقت و جدی بودن شما در راه صلح با جمهوری اسلامی ایران به حساب می‌آوریم و خوشبختانه در موعد مقرر آزادی اسرا هم آغازگردید که امیدواریم عقب نشینی نظامیان شما طبق زمان بندی اعلام شده و آزادی اسرای دوطرف با آهنگ و سرعت هرچه بیشتر ادامه یافته و تکمیل گردد. همانگونه که از طریق نماینده ما در ژنو به اطلاع رسانده ایم، اکنون ما برای پذیرش نمایندگان شما در تهران آمادگی داریم و امیدواریم با تداوم جو مثبت و حسن نیت موجود بتوانیم به صلح جامع و پایدار با حفظ همه حقوق و حدود مشروع دو ملت و دو کشور اسلامی دست یابیم.»
به مناسبت این روز تاریخی، متن کامل دو نامه آخر مبادله شده میان صدام و آیت‌الله هاشمی رفسنجانی را تقدیم خوانندگان گرامی روزنامه می‌نماییم.

5
شادروان آیت الله هاشمی رفسنجانی

بسم‌الله الرحمن الرحیم
جناب آقای علی‌اکبر هاشمی رفسنجانی، رئیس جمهوری محترم اسلامی ایران
پس از اتکال بر خداوند متعال و به نیت از بین بردن تمامی موانعی که بر سر راه ایجاد روابط برادرانه میان تمام مسلمانان و از جمله برادران مسلمان ایران وجود دارد و به منظور فعال ساختن جدی و هماهنگ کردن برادران مومن جهت رویارویی با اشراری که می‌خواهند به مسلمانان و امت عرب ضربه بزنند و برای اینکه ایران و عراق را از تحریکات و بازی‌های قدرت‌های شرور بین‌المللی و وابستگان آنان در منطقه بازداریم و به منظور هماهنگی با روح اصولی که در ۱۲ اوت ۱۹۹۰ به منظور ایجاد صلح دائمی و همه جانبه در منطقه اعلام کردیم و خواست ما از آن نامه برقراری صلح دائم و همه جانبه در منطقه بود و برای آن که از هرگونه بهانه‌ای که مانع از همکاری و موجب افکار بد شود، ممانعت کند و همچنین برای این که امکانات عراق، دور از صحنه رویارویی عظیم معطل نماند و به منظور به کار گرفتن آن‌ها در جهت اهدافی که مسلمانان و اعراب شرافتمند به حق بر آن توافق دارند و دوری جستن از تداخل سنگرها و کینه‌ها و بغض‌ها و برای آن که خیرخواهان راه خود را در بازگشت روابط عادی خواهند یافت، به عنوان ثمره مذاکرات از زمان نامه ۲۱/۰۴/۱۹۹۰ ما، تا آخرین نامه شما در هشتم اوت ۱۹۹۰، به عنوان حل نهایی و روشنی که جای هیچ‌گونه ابهامی باقی نگذارد، تصمیمات زیر را اتخاذ کردیم:
۱- موافقت با پیشنهاد شما که در نامه جوابیه مورخ هشتم اوت ۱۹۹۰ توسط «برزان ابراهیم تکریتی» نماینده ما در ژنو از آقای سیروس ناصری نماینده شما دریافت شد. پایه قرار دادن قرار داد ۱۹۷۵ به عنوان اصول منسجم با آنچه که در نامه ۳۰ ژوئیه ۱۹۹۰ به ویژه در مورد تبادل اسرا و بندهای ۶ و ۷ از قطعنامه ۵۹۸ آمده است.
۲- براساس آنچه که در بند اول این نامه و آنچه که در نامه مورخ ۳۰ ژوئیه ۱۹۹۰ آمده است، ما آماده‌ایم هیاتی را به تهران بفرستیم و یا هیاتی توسط شما به بغداد اعزام شود تا موافقتنامه‌ها را جهت امضا آماده کند.
۳- به عنوان ابتکار حسن نیت، ما از روز جمعه هفدهم اوت (۲۶/۵/۱۳۶۹) نیروهای خود را از مرزهای شما فرا می‌خوانیم و تنها نیروهای سمبلیکی را به عنوان نگهبانان و پلیس مرزی باقی می‌گذاریم تا در شرایط طبیعی به وظایف روزمره خود عمل کنند.
۴- کلیه اسرای جنگ با تمام تعداد بازداشت شدگان را فوراً از راه مرزهای زمینی از جمله “خانقین” و “قصر شیرین” و مناطقی که مورد توافق دو طرف خواهد بود، آزاد خواهیم کرد و ما اولین گام در این زمینه را روز جمعه هفدهم اوت برخواهیم داشت.
آقای رفسنجانی رئیس جمهور، با این تصمیم ما همه چیز روشن و تمام خواسته‌ها و مسائلی که بر آن تکیه می‌کردید، تحقق می‌یابد و چیزی نمانده است مگر آن که موافقتنامه‌ها آماده و امضا شود تا هر یک از ما جهت ورود به زندگی جدید، اشراف واضح داشته باشیم.
همکاری ما باید در سایه اصول اسلامی و احترام متقابل و دور کردن طرف‌هایی باشد که خواستار شر برای منطقه هستند و قصد دارند از آب گل‌آلود ماهی بگیرند و شاید با یکدیگر همکاری کردیم تا خلیج (ِفارس)، دریاچه صلح و امن و خالی از ناوگان و نیروهای خارجی باشد که بدخواه ما هستند. به علاوه همکاری در مسائل حیاتی دیگر- والله اکبر والحمدلله.
صدام حسین – رئیس جمهوری عراق – ۲۳ محرم ۱۴۱۱ه – ۱۴ اوت ۱۹۹۰م.

4
آیت‌الله هاشمی رفسنجانی


متن پاسخ آیت‌الله هاشمی رفسنجانی به نامه آخر رئیس‌جمهور عراق
بسم‌الله الرحمن الرحیم
الحمدالله علی ما انعم و له الشکر علی ما الهم
ریاست جمهوری محترم عراق جناب آقای صدام حسین
نامه مورخ ۲۳/۵/۱۳۶۹ (۱۴ اوت ۱۹۹۰) جنابعالی دریافت شد. اعلام پذیرش مجدد معاهده ۱۹۷۵ ازسوی شما راه اجرای قطعنامه و حل اختلاف در چارچوب قطعنامه ۵۹۸ و تبدیل آتش بس موجود به صلح دائم و پایدار را هموار ساخت.
شروع عقب‌نشینی نیروهای شما از اراضی اشغالی ایران را دلیل صداقت و جدی بودن شما در راه صلح با جمهوری اسلامی ایران به حساب می‌آوریم و خوشبختانه در موعد مقرر آزادی اسراء هم آغاز گردید که امیدواریم عقب‌نشینی نظامیان شما طبق زمان‌بندی اعلام شده و آزادی اسرای دو طرف با آهنگ و سرعت هر چه بیشتر ادامه یافته و تکمیل گردد.
همان‌گونه که از طریق نماینده ما، در ژنو به اطلاع رسانده‌ایم اکنون ما برای پذیرش نمایندگان شما در تهران آمادگی داریم و امیدواریم با تداوم جوّ مثبت و حسن نیت موجود بتوانیم به صلح جامع و پایدار با حفظ همه حقوق و حدود مشروع دو ملت و دو کشور اسلامی دست یابیم.
والسلام علیکم
اکبر هاشمی رفسنجانی رئیس جمهوری اسلامی ایران
۲۷/۵/۱۳۶۹
بدین ترتیب، در آخرین ساعات روز ۲۵ مرداد ۱۳۶۹ خبر آزادی اسرای ایرانی در شهرها پیچید و روز ۲۶ مرداد ۱۳۶۹ اولین گروه از آزادگان سرافراز ایران اسلامی وارد میهن عزیزمان شدند.
تدبیر در برابر دشمن
چقدر جای آیت‌الله هاشمی خالی است؟
آقای رحیم قمیشی یکی از آزادگان سرافراز که پس از تحمل مرارت‌های سالها اسارت در زندان‌های رژیم بعث عراق به کشور بازگشت، خاطرات آن سالها و سپس دیدار با آیت‌الله هاشمی رفسنجانی را به شرح زیر توصیف کرده است.

6

«جنگ شهریور ۱۳۵۹ کمتر از دو سال بعد از پیروزی انقلاب شروع شد، مرداد ۱۳۶۷ با پذیرش قطعنامه، جنگ رسماً خاتمه یافت. مرداد ۱۳۶۹ با کارشکنی‌های صدام هنوز تبادل اسرا انجام نشده بود.
یعنی کسانی که در ماه‌ها و سال آغاز جنگ اسیر شده بودند حالا دهمین سال اسارت‌شان را سپری می‌کردند.
جوان ۲۲ ساله شده بود ۳۲ ساله و هیچ خبری از تبادل نبود. آن اسرایی که مشخصات‌شان به عنوان اسیر به ایران و صلیب سرخ جهانی داده نشده بود، یعنی اکثر اسرای بعد از عملیات کربلای ۴ تا پایان جنگ، در برزخ بدی اسارت می‌کشیدند.
قتل عام همه آنها هیچ سند جرمی برای عراق ایجاد نمی‌کرد. چون عراق اساسا منکر وجود نزدیک به ۲۰ هزار مفقودالاثر در کشورش بود.
صدام که در کشورش، دیکتاتوری ترسناک و مهیب بود این روزها کویت را هم اِشغال و به عنوان استان نوزدهم کشور عراق معرفی می‌کرد. اسرای کویتی هم رسیدند و جای ما باز هم تنگ‌تر شد.
عراقی‌ها با اسرای کویتی بسیار مهربان‌تر بودند و غذا و جای بهتری برایشان فراهم کردند. گاه ما (اسرای ایرانی) را برای تمیز کردن اتاق‌های آن‌ها می‌بردند. افسران و متمولین کویتی که حالا به ذلت افتاده بودند و راه و رسم زندگی در اسارت را بلد نبودند!
بر خلاف ما که هر کجا قرار می‌گرفتیم ظرف چند روز با هنر تدبیر، و اراده و پشتکارمان آنجا را به محلی زیبا و قابل سکونت تبدیل می‌کردیم، کمپ‌هایی که اسرای کویتی در آن نگهداری می‌شدند شبیه به بیغوله شده بود.
کثیفی از در و دیوار آن بالا می‌رفت و برای ما خنده‌دار بود که اینها تمیز کردن اطرافشان را هم بلد نیستند!
دو سال پس از پذیرش قطعنامه و پایان رسمی جنگ
یکسال پس از رحلت امام خمینی
ده سال پس از شروع جنگی فرسایشی
طولانی شدن بیش از حد اسارت و مفقودی
حالا هم اضافه شدن کویتی‌ها به کمپ‌های اسرا در عراق
و صدامی که روز به روز وحشی‌تر و دیکتاتور‌تر و بی‌رحم‌تر می‌شد و جشن‌های پیروزی راه می‌انداخت…
واقعا خسته‌مان کرده بود.
چقدر می‌توانستیم به خودمان دلداری بدهیم که همین هفته‌ها خبری خواهد شد. همین ماه‌ها خبری خواهد شد. چقدر می‌توانستیم تصور کنیم ناگهان درهای اردوگاه باز می‌شوند. اتوبوس‌های ایرانی می‌آیند، و آزاد می‌شویم…
هیچ خبری نبود.
گاه در تنهایی به خدا می‌گفتیم اگر قرار است در اسارت بمیریم، اگر قرار است خانواده را نبینیم، چرا این همه طولانی شدن اسارت، لطفا زودتر جانمان را بگیر!
و بعد هم خودمان را سرزنش می‌کردیم که چرا از لطف خدا ناامیدیم…
اواخر مردادماه ۱۳۶۹، ناگهان تلویزیون عراق برنامه‌های عادی‌اش را قطع و نزدیک به یک ساعت فقط مارش نظامی پخش کرد.
گوینده تلویزیون پشت سرِ هم اعلام می‌کرد بزودی اطلاعیه بسیار مهمی پخش می‌شود.
جان‌مان به لب‌مان رسید تا گوینده با طنین نظامی و به زبان عربی شروع کرد:
نامه‌ای از طرف صدام حسین، رهبر یگانه اعراب و فرمانده کل نیروهای مسلح عراق به “اکبر هاشمی رفسنجانی رئیس‌جمهور ایران!”
رنگ از رخسارمان پرید. صدام به هاشمی!
در کمال تعجب دیدیم صدام در نامه با احترام تمام از آقای هاشمی با عنوان سیدی (آقای رئیس‌جمهور) یاد نموده،
و اعلام کرد؛
ما تمام شرایط شما را پذیرفتیم
قطعنامه الجزایر و تقسیم اروند‌رود پذیرفته شد
همه نیروهای عراق به داخل مرزهای رسمی برمی‌گردند
دیگر هیچوقت جنگی بین ما نخواهد بود
و…
“از همین فردا تبادل اسرا را یکجانبه شروع می‌کنیم”
انگار خواب می‌دیدیم
اشک‌های شادی
بغل گرفتن‌ها
رویاهایی که تعبیر می‌شد
ناگهان تبادل
ناگهان پیروزی
ناگهان خوشحالی
ناگهان خنده از عمق جان
ناگهان لطف خدا
بی‌هیچ مقدمه‌ای
چه شد که ناگهان هاشمی مورد احترام قرار گرفت و شد برادرِ صدام!
چه شد که ناگهان همه چیز پذیرفته شد؟
کدام تدبیر آقای هاشمی برای شکستن صدام به کار آمد؟
من خیلی کم برای مقام‌های دولتی که فوت کنند دلتنگ می‌شوم. اما برای آقای هاشمی بسیاری اوقات دلتنگ می‌شوم.
عراقی‌ها که می‌خواستند ما را شکنجه کنند، به امام که می‌دانستند دوستش داریم فحش می‌دادند، یا می‌خواستند ما به او ناسزا بگوییم…
نفر دومی که بعثی‌ها از او نفرت داشتند آقای هاشمی بود که همیشه با عنوان “رفسنجانی” از او اسم می‌بردند!

  • بگو “الموت لرفسنجانی”
    می‌دانستند نمی‌گوییم!
    یادم هست همان روزهای اول که عراقی‌ها اسم‌هایمان را می‌نوشتند دوست شمالی‌ام “اکبر رایجی” همین که اسم کوچکش را گفت، چندین کابل و لگد از نگهبان خورد.
  • اکبر!؟؟ ها؟ اکبر رفسنجانی؟!!!
    بیچاره رایجی چشم‌هایش گرد شده بود.
  • اسمم اکبر است چه ربطی به آقای هاشمی دارم؟!
    عراقی‌ها همه سیاست‌های ایران را زیر سر هاشمی می‌دانستند و البته آنقدرها هم اشتباه نمی‌کردند.
    حالا اواخر مرداد ۱۳۶۹ صدام به او نامه نوشته بود و با احترام و نوعی اطاعت اعلام می‌کرد آقای رئیس، هر آنچه شما خواسته بودید پذیرفتم!
    ۲۰ هزار اسیر
    رسمی و صلیب‌دیده، و بلافاصله ۲۰ هزار اسیر مفقود را از ۲۶ مرداد ۱۳۶۹ راهی ایران کرد. چیزی که باور کردنی نبود. در مقابل، ایران ۴۰ هزار اسیر عراقی تحویل آنها داد.
    ما آخرین گروهی بودیم که ایران آمدیم، و استثنائا با هواپیما. و بعد از آن پرونده اسرا بسته شد.
    همان روزهایی که تهران بودیم نزد تعدادی از مقامات کشور رفتیم، غالبا رسمی و خشک. اما وقتی پیش آقای هاشمی رفتیم با اینکه آن ایام رئیس‌جمهور بود جور دیگری برخورد کرد. طوری که بچه‌ها هوس کردند مثل سرمربی‌های پیروز میدان، او را بغل کنند!
    حلقه‌اش کردیم. عمامه‌اش افتاد. محافظینش حمله کردند. هاشمی محافظ‌ها را دور کرد و گفت کارشان نباشد!
    رفتند عقب و حالا ما بودیم و هاشمی. لپ‌های سفید و گل انداخته و چشم‌های اشک آلودش جان می‌داد برای بوسیدن. تا مرحله خفه کردن، بچه‌ها در بغل‌شان فشارش دادند و او می‌خندید.
    بعدا که نفسش جا آمد برایمان صحبت کرد و پرده از پیچیدگی‌های زیادِ کار برداشت، و تدبیرهایی که ما نمی‌دانستیم.
    می‌گفت ما چه نقشه‌ها برای آزادی اسرا کشیدیم.
    می‌گفت در هر راه پیشنهادی من باید مطمئن می‌شدم صدمه‌ای به شما نمی‌خورد.
    می‌گفت یک روز را بدون فکر به ما نگذرانده.
    می‌گفت می‌دانسته نیمی از اسرا ثبت‌نام نشده‌اند و همه آن‌ها جانشان در خطر است.
    می‌گفت نامه‌های محرمانه را می‌فرستاده و راه‌های سیاسی را بهترین شیوه می‌دانسته.
    می‌گفت آن نامه آخری صدام، تسلیمش به سیاست‌های پیچیده و نامه‌هایی بود که او در پیش گرفته بود.
    می‌گفت جز با تدبیر و برنامه‌ریزی نمی‌شد دشمن را به زانو درآورد، و او را به تبادل کامل اسرا وادار کرد…
    هر سال ۲۶ مرداد آقای هاشمی دعوت‌مان می‌کرد و بارها تکرار می‌کرد برگشت اسرا به کشور شادترین روزهای عمر او بوده است.
    چشم‌هایش و نگاه صادقانه‌اش می‌گفت راست می‌گوید. ما را که می‌دید از عمق جان می‌خندید.
    این روزها چقدر جای خالی‌اش را حس می‌کنم.
    او که عراق و عربستان و همه کشورهای عربی را با تدبیرش به همپیمانی و همراهی با ایران کشاند.
    او که زبان دنیا را می‌فهمید و می‌دانست جز با تدبیر و همزبانی با آنها نمی‌شود به مقابله با مشکلات و زیاده‌خواهی‌هایشان پرداخت.
    او که عمیقا باور داشت جز با همراهی مردم و تواضع در مقابل اراده آنها، نمی‌شود حکمرانی کرد.
    او که دشمنش را هم درک می‌کرد و می‌دانست با تحقیر دشمن و حتی صدامی که دستش به خون جوانان ما آغشته است، نمی‌شود حقوق مردم را گرفت.
    او که برای هر هدفی “تدبیر” می‌کرد.
    و می‌دانست داغ و درفش و زندان و سرکوب و یکه تازی، تنها برای تداوم چند روزه قدرت استبدادی کارایی دارد…
    اگر داشته باشد!
    او می‌دانست راه بیرون رفتن از بحران “تدبیر” است.
    چقدر جایش این روزها خالی است.
    کاش تدبیر او امروز بود.
    کاش آنها که مردم دوستشان دارند و اهل تدبیرند
    امروز راه بازگشتشان به صحنه فراهم بود.
    شاید اگر او بود می‌گفت؛ شنیدن حرف مردم بهترین تدبیر است. حتی برای مقابله با نقشه‌‌های دشمنان…
    حتما می‌گفت استفاده از نظرات متخصصان دلسوز و مذاکره با همه دنیا، از ابتدایی‌ترین راه‌های برآوردن حقوق مردم است.
    خدا رحمت کند آقای هاشمی را که بسیار مظلومانه از بین ما رفت.»
    رحیم قمیشی

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *