مقالات اجتماعی / مهدی شیرزاد در یادداشتی با عنوان سرمایه اجتماعی در شرق نوشت : این روزها در محافل سیاسی اصلاحطلبان عبارت «سرمایه اجتماعی» را زیاد میشنویم. سرمایه اجتماعی چندان دغدغه اصولگرایان نیست؛ چون چندان به مردم باور ندارند. رأی آنها را مهم نمیشمرند. خود را وامدار آنها نمیدانند. بودن یک انتخابات حداقلی برای خالینبودن ویترین سیاست و در حد نمایشی از دموکراسی را کافی میدانند؛ اما برای اصلاحطلبان، سرمایه اجتماعی مهم است و ترجیعبند هر گفتاری درباره انتخابات است. اصلاحطلبان مخالف شرکت در انتخابات مدعیاند که حضور اصلاحطلبان در انتخابات، تهمانده سرمایه اجتماعی این جریان سیاسی را از بین میبرد. مدعیاند که مواضع اصلاحطلبان در همراهی با مطالبات جامعه پس از جنبش زن، زندگی، آزادی، سرمایه اجتماعی این جریان را افزایش داده است و رغبت جامعه به ایشان بیشتر شده است. این مدعاها، هیچکدام سنجیده و آزمون نشدهاند. پرسش این یادداشت این است که اساسا سرمایه اجتماعی چیست؟ و چه مؤلفههایی دارد؟ و چگونه میتوان سرمایه اجتماعی یک نیروی سیاسی را سنجید؟
محمد فاضلی، جامعهشناس، در قسمت سیزدهم پادکست دغدغه ایران، به تفصیل درباره این مفهوم توضیح داده است و من در این یادداشت وامدار توضیحات او هستم. او در چند قسمت پادکست دغدغه ایران در تبیین «دامهای اجتماعی» به مفهوم سرمایه اجتماعی و پس از آن «اعتماد» میرسد؛ اما تمرکز این یادداشت صرفا بر مفهوم مهم «سرمایه اجتماعی» است. پیش از ورود به بحث، لازم است ملاحظه درخورتوجهی را با خوانندگان محترم در میان بگذاریم.
«یک حکومت خوب، نهتنها درخواستهای شهروندانش را مورد توجه قرار میدهد (یعنی پاسخگوست)؛ بلکه اقدامات مؤثری نیز برای برآوردن این درخواستها انجام میدهد (یعنی کارآمد است). رأیدادن برای انتخاب مجلسی از نمایندگان، در یک انتخابات، توأم با نمایندگی واقعی جامعه و همراه با آزادی و انصاف، خیلی خوب است؛ اما اگر این مجلس نتواند تصمیمات باکیفیتی اتخاذ کند، به نحوی که اجراشدنی نباشند یا اگر کنترل خود برای دستگاه اجرائی را از دست بدهد، این دموکراسی به درد نمیخورد».
جملات فوق، از رابرت پاتنام یکی از مهمترین نظریهپردازان معاصر علم سیاست است که به نظر میرسد شباهت زیادی به گفتار امروز برخی اصلاحطلبان دارد. فرق گفتار او با اصلاحطلبان این است که در اینجا حتی فرض نمایندگی واقعی جامعه و انتخابات همراه با آزادی و انصاف نیز زیر سؤال است. کفایت و کارآمدی مجلس هم که جای خود دارد. مسئله اصلی پاتنام این است که «برای ایجاد نهادهای نمایندگی قوی، مسئول و کارآمد چه شرایطی لازم است؟».
پاسخ او این است که جامعهای برآمده از زندگی انجمنی که در آن فعالیتهای گروهی و جمعی در عرصههای مختلف جاری و ساری است، زمینه لازمی برای دموکراسی و حتی توسعه اقتصادی است.
مدتی است که برخی اصلاحطلبان رویکرد «اصلاحات جامعهمحور» را برگزیدهاند. تاکنون کمتر توضیح داده شده که منظور از اصلاحات جامعهمحور چیست و چه ویژگیهایی دارد. باوجوداین به نظر میرسد میان آنچه در تصور و گفتار قائلان این رویکرد است، با نظرات پاتنام قرابتها و شباهتهایی هست. تبیین مهم پاتنام از مفهوم اعتماد مبتنی بر زندگی انجمنی، عموما با عنوان نگاه جامعهمحور شناخته میشود و در مقابل، منتقدان دیدگاه او که کوشیدهاند اعتماد را بر مبنای کیفیت نهادهای عمومی تبیین کنند، با عنوان نهادگرایان شناخته میشوند.
محمود شارعپور، محمد فاضلی و الهه اقراریان، در پژوهشی با عنوان «مطالعه بین کشوری اعتماد: جامعهمحوری در مقابل نهادمحوری»، با بررسی تطبیقی ۵۴ کشور از منظر زندگی انجمنی، کیفیت نهادها، سطح دموکراسی و دو صورت کلی اعتماد، یعنی اعتماد نهادی و اعتماد فراگیر، دیدگاه پاتنام را در برابر دیدگاه نهادگرایان بررسی کردهاند و نشان دادهاند رویکرد نهادگرایان به تبیین اعتماد، قدرت تبیینکنندگی بیشتری در مقایسه با دیدگاه پاتنام دارد. آنها در کار خود معترفاند که درباره ارتباط علّی بین کارآمدی نهادی و دموکراتیکبودن نهادها، نمیتوان ادعایی داشت؛ یعنی هنوز بر ما معلوم نیست که دموکراتیکبودن تضمینی برای کیفیت نهادهاست یا کیفیت نهادها میتواند تضمینکننده دموکراتیکبودن باشد. حتی اگر مشروعیت دموکراتیک را برای بقا و تداوم نظامهای سیاسی، مفروض و ضروری بدانیم، جان کلام پژوهش درخشان مذکور این است که «مشروعیت دموکراتیک ناشی از فرایندهای انتخاباتی، به تنهایی برای تضمین حفظ سطح قابل قبولی از اعتماد به این نظامها کفایت نمیکند. دموکراتیکبودن بدون توجه به کارکرد نهادها و سازمانهای اجتماعی نمیتواند مولد سرمایه اجتماعی از مسیر تولید اعتماد باشد».
مهمترین نقد نگارنده به اصلاحطلبان این است که توجه به کارکرد نهادها و سازمانهای اجتماعی را وانهادهاند یا کمرنگ کردهاند و عمده تمرکزشان را معطوف به دموکراتیکبودن ساختارها کردهاند و تصور میکنند این تمرکز برای آنها اعتماد و در نتیجه سرمایه اجتماعی به ارمغان میآورد. به دیگر سخن، میتوان گفت احتمالا با لغو نظارت استصوابی، اعتماد مردم به حکومت و احزاب سیاسی بیشتر میشود؛ اما تا زمانی که بحران کارآمدی حل نشود، تغییر معناداری در وضعیت سرمایه اجتماعی ایشان ایجاد نخواهد شد. مهم این است که پاسخ ما به حل بحران کارآمدی با در نظر گرفتن مجموع بازیگران و ذینفعان داخلی و خارجی چیست. حال، با در نظر گرفتن این نقد و در نظر گرفتن این ملاحظه که دیدگاه پاتنام در عرصه نظر و تجربه، چالشهای جدی داشته است، میکوشم همدلانه با نگاه جامعهمحور، به اختصار به مفهوم سرمایه اجتماعی بپردازم.
پاتنام چهار مشخصه را برای سرمایه اجتماعی معرفی میکند:
۱- سرمایه اجتماعی وجه رفتاری دارد؛ یعنی در قالب رفتار در مشارکت فعال مردم در شبکههای اجتماعی و زندگی انجمنی نمود مییابد. منظور از زندگی انجمنی، مشارکت افراد در انجمنهای داوطلبانه است.
۲- سرمایه اجتماعی کارکرد دارد. به واسطه زندگی انجمنی اعتمادکردن را تسهیل میکند.
۳- سرمایه اجتماعی یک باور است؛ باور مردمی که در زندگی انجمنی مشارکت میکنند، به اینکه میتوان به دیگران اعتماد کرد.
۴- سرمایه اجتماعی یک هنجار اجتماعی است. هنجار معامله به مثل؛ یعنی عمل متقابل؛ یعنی اگر شما در موضوعی به کسی اعتماد کردید، متقابلا انتظار دارید یا احتمال میرود که او نیز در موقعیت دیگری به شما اعتماد کند. اگر سرمایه اجتماعی در جامعهای وجود داشته باشد، هنجار معامله به مثل تقویت میشود. پیامد آن، نوعی همکاری است که در جامعه شکل میگیرد که منجر به شکلگیری و تقویت دموکراسی میشود.
روثستاین، متفکر دیگری که منتقد پاتنام است، معتقد است سرمایه اجتماعی دو جزء دارد:
۱- فعالیت در شبکههای اجتماعی به صورت داوطلبانه به منزله یک رفتار
۲- این باور که دیگران قابل اعتمادند.
بنابراین سرمایه اجتماعی جامعهای بالاست که دو خصیصه داشته باشد: اول، مردم آن در انجمنها و شبکههای فعالیتهای داوطلبانه مشارکت کنند. دوم، مردم به همدیگر اعتماد داشته باشند و روی کنشهای متقابل و مشروط یکدیگر حساب باز کنند. با این وصف بنا بر تعریف، سرمایه اجتماعی، حاصل جمع فراوانی پیوندهایی که مردم در انجمنها و شبکههای اجتماعی در سطح جامعه دارند، ضرب در میزان اعتماد مردم به این پیوندها است. بهعنوان نمونه اگر فرض کنیم که جامعهای ۱۰ انجمن، شبکه یا نهاد اجتماعی دارد که افراد در آنها مشارکت فعالانه داوطلبانه دارند و میانگین اعتماد اعضای هریک از این انجمنها به آن نهاد، بهطور فرضی پنج باشد، عدد سرمایه اجتماعی این جامعه ۵۰ خواهد شد. با این توضیح هرچه تعداد انجمنها و نهادهای مدنی بیشتر باشد، هرچه افراد بیشتری در این انجمنها عضو شوند، هرچه میزان اعتماد افراد به این نهادها بیشتر باشد، شاخص سرمایه اجتماعی در جامعه بالاتر خواهد بود. با این توضیح، از چند راه میتوان میزان سرمایه اجتماعی یک جریان سیاسی را سنجید.
اولین و مهمترین راه، خود انتخابات است. رأیدادن فینفسه یک کنش داوطلبانه و فعالانه است که میتواند اعتماد یا عدم اعتماد مردم به یک جریان سیاسی و میزان آن اعتماد را نشان دهد. پایگاه رأی یک جریان سیاسی را میتوان یک شبکه اجتماعی در نظر گرفت که البته لزوما پیوندهای آن میتواند دائمی و مستحکم نباشد. انتخابات، بیش از اینکه عامل افزایش یا کاهش سرمایه اجتماعی باشد، سنجهای است که بر مبنای آن میتوان میزان سرمایه اجتماعی یک جریان سیاسی را سنجید. در واقع، شرکتنکردن در انتخابات، فارغ از هر معنای سیاسی که داشته باشد، نوعی امتناع از آزمونشدن و سنجش سرمایه اجتماعی است. حتی اگر انتخابات، آزادانه و منصفانه نباشد، میتوان با ابتکاراتی به گونهای از فرصت آن بهره برد که عیار سرمایه اجتماعی جریان سیاسیمان مشخص شود.
دومین راه، تعداد انجمنها و نهادهای مدنی است. هرچه شبکههای اجتماعی یا نهادهای مدنی یک جریان سیاسی بیشتر باشد، زمینه لازم برای افزایش سرمایه اجتماعی آن مهیاتر است. مهمتر از تعداد انجمنها، تعداد اعضای این انجمنهاست. با در نظر گرفتن میزان ثابتی از اعتماد، سرمایه اجتماعی ۴۰ انجمن با میانگین پنج عضو، با سرمایه اجتماعی چهار انجمن با میانگین ۵۰ عضو برابر است؛ بنابراین سومین راه، تعداد اعضای انجمنهاست.
چهارمین راه، میزان انرژی، وقت، پول و مایهای است که اعضای یک نهاد مدنی به شکل داوطلبانه برای فعالیت آن میگذارند که میتواند نشانه اعتمادی باشد که به این نهاد دارند. هرچه افراد حاضر باشند وقت بیشتری را در یک نهاد مدنی صرف کنند یا کمک مالی بیشتری برای فعالیتهای آن داشته باشند، میتوان انتظار داشت که احتمالا سرمایه اجتماعی آن نهاد بالاتر باشد.
ممکن است راههای دیگری را نیز بتوان در نظر گرفت؛ اما با فرض این چهار راه، میتوان درباره سرمایه اجتماعی اصلاحطلبان و تغییرات آن، این پرسشها را مطرح کرد:
۱- تغییرات رأی اصلاحطلبان در انتخاباتهای گذشته چگونه بوده و چه روندی داشته است؟
۲- آیا بر تعداد احزاب، نهادهای مدنی و انجمنهایی که تعلقی به اصلاحطلبان دارند، اضافه شده است؟
۳- آیا احزاب اصلاحطلب، در سالهای اخیر، توفیقی در عضوگیری داشتهاند؟ یعنی آیا مجموعا بر تعداد اعضای احزاب اصلاحطلب اضافه شده است؟ آیا تغییری در فراوانی هواداران این احزاب داشتهایم؟ آیا رسانههای اصلاحطلب در جذب مخاطب بیشتر، توفیقی داشتهاند؟ روند تغییرات تعداد دنبالکنندگان این رسانهها در شبکههای اجتماعی چگونه بوده است؟ این روند، درباره رقبای اصلاحطلبان به چه صورتی بوده است؟
۴- آیا احزاب اصلاحطلب، به نسبت گذشته، در جذب منابع مالی توفیق بیشتری داشتهاند؟ آیا کمکهای مالی مردم به این احزاب یا میزان دریافت حق عضویت اعضا در این احزاب، افزایش داشته است؟ آیا میزان وقتی که در این احزاب (به نفر – ساعت) صرف میشود، تغییری داشته است؟
من، بر مبنای مشاهده مشارکتی فعال و اطلاعی که کموبیش از وضعیت احزاب اصلاحطلب دارم، پاسخهایی برای سؤالات بالا دارم که در این مجال نمیگنجند؛ اما مخلص کلام اینکه تا زمانی که کلاه خود را قاضی نکنیم و واقعبینانه پاسخ روشنی به سؤالات فوق و امثال آنها نداشته باشیم، هر نوع سخنی درباره سرمایه اجتماعی و کم و زیاد شدن آن، فراتر از شعار و ادعای گزاف نیست. مثلا اگر مدعی هستیم که شرکتنکردن ما در انتخابات، بر سرمایه اجتماعی ما میافزاید، باید بتوانیم نشان دهیم پیرو چنین موضعی، بر تعداد هواداران و اعضای ما افزوده شده است یا تعداد افراد بیشتری حاضر شدهاند به ما کمک مالی کنند تا بتوانیم ایدههایمان را پیش ببریم یا رسانههای ما با اقبال بیشتری روبهرو میشوند.