مقالات هنری / امید مصطفوی در روزنامه شرق نوشت : بنا بر تحقیقات علمی و آمارها، حساسترین بخش زندگی هر فردی تا ۱۲ سالگی است. دغدغه مادر و پدر به جز مایحتاج اصلی، تجربه انواع احساسات در محیطی امن و درست است تا شخصیت و آینده کودکشان را بسازد. تجربه اولین احساسات بسیار مهم هستند: اولین حس اعتماد به نفس، اولین حس هیجان، اولین حس دیدهشدن، اولین حس بهحسابآمدن و… اگر این احساسات به درستی پیش نروند، آسیبهای شدیدی به کودک وارد میشود و تا پایان عمر گریبانگیرش خواهد بود.
خانوادهها درصدد هستند فرزندانشان تمام این احساسات را تا قبل از رفتن به مدرسه تجربه کنند تا در زمان بحران بتوانند درست عمل کنند. یکی از بهترین ابزارها جهت تجربه درست احساسات، موسیقی است؛ چه موسیقی شنیدن و چه ساز نواختن یا آواز خواندن. وقتی کودکی یک قطعه را بدون اشکال مینوازد، هیجانی بهاندازه و واقعی را تجربه میکند یا زمانی که در جمع مینوازد اعتماد به نفس را تجربه میکند.
موسیقی بهعنوان یکی از مؤثرترین ابزارها جهت ساخت شخصیتی متعادل در کودکان استفاده میشود و زندگی خلاق و روبهرشد را برایشان تضمین میکند. موسیقی حتی درمورد کودکانی که آسیبهای روحی دیدهاند یا معلولیتی از بدو تولد همراه آنهاست میتواند مؤثر و راهگشا باشد. در حدود ۲۳ سال تدریس ساز تنبک حدود ۵۰۰ هنرجو داشتم که دوسوم این آمار را کودکان به خود اختصاص میدادند. در این میان کودکان مضطرب، بیشفعال، کمشنوا و… هم بودند. موسیقی و مخصوصا نوازندگی حتی ناتوانیهای گفتاری و تکلم را هم درمان میکند.
خاصیت موسیقی این است که با تخلیه روانی باعث میشود ذهنی آرام و در عین حال پویا داشته باشیم. در مورد کودکان مضطرب متوجه شدم که با سازهای کوبهای ارتباط خوبی برقرار میکنند و این اضطراب از عدم تسلط در کارهای پیشرویشان است. دستبهکار میشدم و تمریناتی تکرارشونده و منظم و ساده برایشان مینوشتم. هفته بعد که میآمدند قبل از شروع به تحویلدادن درس میگفتند که این قسمت و آن قسمت را ایراد دارند و من به محض آشکارشدن علائم اضطراب، میگفتم «اشکالی ندارد این تکه را حذف میکنیم». اتفاق جالبی که در پایان کلاس میافتاد این بود که قطعه بهطور کلی تغییر کرده بود و بابِ میلِ کودکِ مضطرب شده بود و با خوشحالی از کلاس بیرون میرفت. شاید بپرسید که سرنوشت قطعه و سیلابسی که در ذهنم بود چه میشد؟ آیا این روش باعث نمیشد که از درس اصلی و تکنیکهای پیچیده دور بیفتیم و همهچیز اصطلاحا آبکی شود؟ خیر هفته بعد که هنرجو میآمد به قدری اضطرابش کم شده بود که قطعه باب میلش را بینقص اجرا میکرد و در این لحظه به سمت یک پیشنهاد مهم هدایتش میکردم و میگفتم حالا اگر اینجای قطعه را اینطوری بزنیم به نظرت خوب میشود؟ و داستان شروع میشد و چند پیشنهاد هم او میداد و اکثر اوقات به سمت تکنیک اصلی سوق داده میشد.
همه ما دوست داریم انسان خلاقی باشیم که در مواجهه با مشکلات یا شادیها، هیجان خود را مدیریت کنیم و بهترین رفتار و خروجی استاندارد را داشته باشیم. اما در اکثر موارد نهتنها خلاق نیستیم بلکه کهنالگوهای ذهنمان به جای ما عمل میکنند و اصطلاحا خرابکاریها به وجود میآیند. ریشه این عدم خلاقیت در کودکی است. با انتخابهای تکراری «همان همیشگی» در رستوران یا کافه در یک جای ثابت و خلاصه مسیرهای تکراری، راههای خلاقیت را مسدود کردهایم. موسیقی با روشی غیرمستقیم، کودک و هر شخصی را به سمت خلاقیت رهنمون کرده و از روزمرگی نجات میدهد. کند و تندشدن قطعات، آرام و محکمنواختن نتها، ایجاد شکست و جابهجایی سرضربها چون شنونده منتظر آن نبوده، عامل ایجاد هیجان است و ریشه در خلاقیت هنرمند دارد. حتما شنیدهایم یا شاید هم تجربه کرده باشیم که اشخاصی که معلویتی مثل نابینایی دارند سایر احساساتشان فعالتر از انسانهای عادی است و مثلا گوششان صدای پای افراد را هم تشخیص میدهد! هنرجویی داشتم که تقریبا نمیشنید و کاشت حلزون گوش انجام داده بود و این نقص عضو باعث شده بود اعتمادبهنفسش پایین بیاید اما علاقه و شور ساززدن را در او میدیدم. پس از تحقیق و بررسی به توانایی خاصش در دیدن و لمسکردن پی بردم و در مدت کوتاهی متوجه شدم با اینکه درست نمیشنود اما به دلیل چشمان تیزبین و حسگرهای سر انگشتش، بسیار خوشصدا ساز مینوازد و به قول موسیقیدانان، سازنواختنش سونوریته دارد. موسیقی را باید با تمام سلولهایمان درک کنیم؛ باید به کنسرت برویم و بگذاریم ارتعاشات بهپاشده سازها، روی تمام بدنمان تأثیر بگذارد. موسیقی را با وسایل استاندارد مثل بلندگو باید بشنویم و مانند وعدههای غذایی در برنامه روزانه خانواده بیاوریم و کمکم کودکانمان به ساز علاقهمند میشوند و این ابزار مناسب در جهت آرامش و تعدیل نیروها و مدیریت احساسات در زمان بحران، درست عمل خواهد کرد و کودکمان مسیری نورانی و زیبا و شاد را طی خواهد کرد.