قاسم ابن الحسن از نوادگان امام علی علیه السلام و فرزند امام مجتبی علیه السلام است که در واقعۀ کربلا حضور داشت. حضرت قاسم علیه السلام در پاسخ عموی بزرگوار خود امام حسین علیه السلام که نظر او را در مورد مرگ پرسید با شجاعت کامل و اعتقاد و باور حقیقی، مرگ را شیرین تر از عسل دانست و در روز عاشورا شربت شیرین شهادت را چشید و به فوز عظیم شهادت نائل آمد.
حسن تکبیر گفت
گر مهیا می شوند امروز حیدر زاده ها
دم به دم جان می دهند از ترس خیبر زاده ها
ابتران ماتند از رزم پیمبر زاده ها
عالمی دارند عمو ها با برادر زاده ها
شیر غران بنی هاشم به میدان می زند
یا امام مجتبی! قاسم به میدان می زند
وقت رزمش لرزشی در آسمان انداخته
هیبت او لشگری را از زبان انداخته
هفت ضربه هفت سر از کوفیان انداخته
روی تن ها یک به یک خط و نشان انداخته
میمنه تا میسره آمد حسن تکبیر گفت
نعره ان تنکرونی زد! حسن تکبیر گفت
لا فتی الا علی! آمد مثل را زنده کرد
حال و احوال حسن بین جمل را زنده کرد
آنقدر شمشیر زد خیر العمل را زنده کرد
پیش چشمان همه روح اجل را زنده کرد
هر کسی آمد به جنگش بی مدارا زد زمین
قاسطین و ناکثین و مارقین را زد زمین
دوره اش کردند دوران بلا آغاز شد
دیگر از هر سمت کار سنگ ها آغاز شد
انتقام از قاسم بن المجتبی آغاز شد
مادرش در خیمه ها افتاد تا آغاز شد
بی زره بودن بلایی بر سرش آورده است
یک نفر با نیزه از مرکب بلندش کرده است
بر زمین افتاده هر اسبی ز رویش رد شده
استخواهایش اسیر عده ای مرتد شده
آه با پهلوی قاسم یک قبیله بد شده
قد کشیده قد کشیده قد کشیده مد شده
سینه اش مثل ضریح است و دخیلش نیزه هاست
هرکجای پیکرش را که ببینی چای پاست
زیر پا افتاده حفظ احترامش مشکل است
با لب پاره شده عرض سلامش مشکل است
گر عسل مخلوط با خون شد قوامش مشکل است
پیکر پاشیده بردن تا خیامش مشکل است
پیکر او را عموی بی عصایش می برد
سینه بر سینه به سمت خیمه هایش می برد
سید پوریا هاشمی