مقالات اجتماعی / شهید مظلوم آیتالله بهشتی(ره) را به درستی از معماران جمهوری اسلامی شمرده اند، کسی که بیشترین نقش را در تدوین قانون اساسی و طراحی ساختار نظام سیاسی جدید ایران ایفا کرد. بیشک اعتماد رهبر فقید انقلاب اسلامی، حضرت امام خمینی(ره) به شهید بهشتی و جایگاه او در جمع رجال مذهبی، سیاسی و اجتماعی موجب شد تا چنین نقشی را در ترسیم خط مشی آینده ایران بازی کند. او که هم «مجتهدی زمان شناس» بود، و هم «سیاست مداری هوشیار»، توانست در یکی از حساسترین مقاطع تاریخ ایران، در سرنوشت کشور تاثیر بگذارد، اثری ماندگار، مثال زدنی و مایه مباهات در دنیای سیاست.
شهید بهشتی به دلیل «شناخت عمیق مبانی دینی» از یک سو، و «تسلط بر مکاتب و نظامهای سیاسی روز دنیا» ازسوی دیگر، و «آشنایی با شرایط و مقتضیات ایران» توانست در میان رجال و شخصتهای دیگر، بیشترین نقش را در تنظیم، تدوین و تصویب قانون اساسی جمهوری اسلامی، به مثابه ریلی برای حرکت قطار جمهوری اسلامی در مسیری صحیح، با تضمین حقوق شهروندی و ایمن ماندن جامعه از بازگشت دوباره استبداد و استعمار، ایفا نماید.
هر چه زمان میگذرد، خلا وجود شهید بهشتی در سپهر اجتماعی و سیاسی ایران بیش از پیش احساس میشود. هنر شهید بهشتی این بود که توانست «جمهوریت» و «اسلامیت» را در قانون اساسی کنار هم بنشاند تا هم «حق تعیین سرنوشت مردم» نهادینه شده و همه امور کشور متکی بر آرای ملت باشد و هم عقیده و ایمان اکثریت جامعه به مکتب اهلبیت پیامبر(ص)، حرمت داشته باشد؛ نه کسی زمامداری جامعه را حق خویش بپندارد که میتواند آن را در خاندان خویش موروثی کند و نه حق داشته باشد، موازین دینی و قانونی را نادیده بگیرد. نه استبداد داخلی بار دیگر در این مرز و بوم جان بگیرد، و نه استعمار خارجی بتواند بر مقدرات این کشور چیره شود.
یکی از مباحثی که شهید بهشتی نقش عمدهای در تدوین آن داشته، فصل سوم قانون اساسی است که به «حقوق ملت» اختصاص دارد. ایشان با تشریح حقوق ملت در عرصه اجتماعی، سیاسی و اقتصادی، قلمرو و مبانی فقهی آن، «حقوق شهروندی» را در قانون اساسی جمهوری اسلامی تضمین کرد. درک اهمیت نقشی که آیتالله بهشتی در این زمینه ایفا کرد وقتی آشکار میشود که افکار و اندیشههای حاکم بر اکثریت مجلس خبرگان رهبری شناخته شود. اکثریت این مجلس را عالمانی تشکیل میدادند که آشنایی زیادی با مقولات جدید نداشتند.
مروری بر دیدگاههای مطرح شده در مذاکرات علمی این مجلس، به خوبی این واقعیت را نشان میدهد. البته چون دغدغه اعتلای جمهوری اسلامی را داشته، اهل عدل و انصاف بودند، با دیدگاهها و پیشنهادهای شهید بهشتی همراهی نموده و قانونی مترقی برای نسلهای آینده بجا گذاشتند. گرچه نقایص و کمبودهای تجربه بشری به مرور زمان آشکار شده و نیازمند اصلاح و بازنگری است، اما با توجه به محدودیتهای فراوان اجتماعی، فرهنگی و سیاسی و تعجیل در تعیین ساختار نظام سیاسی و قانونمند شدن امور، در آن مقطع زمانی، قانون اساسی خوبی شمرده شد.
شهید بهشتی عنایت داشت تا مردم در جریان آنچه در مجلس خبرگان قانون اساسی میگذرد، قرار گیرند. از این رو، ضمن بیان این مطلب، همواره به عنوان مدیر جلسه توضیحاتی برای اطلاع و آگاهی ملت ارائه میکرد. وی فلسفه اصل سوم قانون اساسی را «بیان تفصیلی اصل دوم قانون اساسی»، «ارائه فهرستی از مباحث آینده قانون اساسی»، «ارائه جهت گیری کلی قانون اساسی»، و «روشنگری به ملت» میدانست که در قانون اساسی چه مسائلی در اولویت قرار دارد.
آیتالله بهشتی حقوق ملت را بر مبانی متعددی استوار ساخته و با صراحت از آنها یاد میکرد از آن جمله است: «توحید و انحصار حاکمیت در خدای متعال»، «اعتقاد به وحی الهی و نقش بنیادین آن در بیان قوانین» که نقطه امتیاز این نظام از نظامهای سیاسی دیگر است، «اعتقاد به معاد و نقش سازنده آن در تکامل انسان»، «عدل خداوند در تکوین و تشریع»، و «امامت و رهبری مستمر».
همچنین اصول سه گانه «کرامت و ارزش»، «آزادی و اختیار» و «مسئولیت» انسان را پذیرفته بود. (بندهای شش گانه اصل دوم قانون اساسی جمهوری اسلامی) او معتقد بود که اصول سه گانه فوق در باره انسان، جزء جهان بینی ماست؛ یعنی با چه دیدی به انسان مینگریم؟ و در مکتبی که در پیکر مادی انسان، نفخه روح الهی دمیده، انسان را با چه ابعادی میشناسیم؟ حقوق ملت که در قانون اساسی جمهوری اسلامی انعکاس یافته، از این سرچشمهها سیراب شدهاند.
روزی که هر انسانی میآید تا از گذشته خود دفاع کند و گذشتهاش را توجیه کند و احیاناً این توجیهها ممکن است با همین توجیهات جبر اجتماعی و جبر طبقاتی و نظائر اینها باشد، حال آیات بعد عرض میکنم که چی میگوید. قرآن میگوید بله خب اینها دفاعهایشان را میکنند در آن دادگاه الهی اما هر انسانی تمام و کمال به پاداش یا کیفر آنچه کرده است خواهد رسید بیآنکه ستمی بر او رود بعد مفصلتر این جریان را در آیات دیگری از سوره اعراف میگوئیم در آیههای ۳۸ و ۳۹ از سوره اعراف سوره هفتم میگوید: «قَالَ ادْخُلُوا فِی اُمَمٍ قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِکُمْ مِنَ الْجِنِّ وَالْاِنْسِ فِی النَّارِ کُلَّمَا دَخَلَتْ اُمَّهٌ لَعَنَتْ اُخْتَهَا حَتَّى اِذَا ادَّارَکُوا فِیهَا جَمِیعًا قَالَتْ اُخْرَاهُمْ لِاُولَاهُمْ رَبَّنَا هَوُلَاءِ اَضَلُّونَا فَآتِهِمْ عَذَابًا ضِعْفًا مِنَ النَّارِ قَالَ لِکُلٍّ ضِعْفٌ وَلَکِنْ لَا تَعْلَمُونَ وَقَالَتْ اُولَاهُمْ لِاُخْرَاهُمْ فَمَا کَانَ لَکُمْ عَلَیْنَا مِنْ فَضْلٍ فَذُوقُوا الْعَذَابَ بِمَا کُنْتُمْ تَکْسِبُونَ» فرمان الهی در روز قیامت این است که به تبهکاران به منحرفان به کژاندیشان و کژروان به ستمگران و تجاوزگران به فاسدها و ائمه کفر و فساد و به همه آنها به همه آنها گفته میشود که بروید همراه با آن فاسدان و تبهکاران و ستمکاران پشگاه گذشتهتان بروید شما در آتش دوزخ که فرجام شما آنجاست. در این آتش جاودانه پرلهیبی که بدست خود انسانها ساخته شده هر گروهی وارد میشود لعنت میکند به گروه دیگر. خدا لعنتشان کند اینها این بلا را به سر ما آوردند. وقتی هم آنها با هم جمع میشوند آن وقت شروع میکنند به همدیگر پرخاش کردن. آن گروه بعدی با آن گروه قبلی رو میکند و بعد میگوید خدایا اینها ما را گمراه کردند اقلاً عذاب اینها را دو برابر کن بعد پاسخ الهی این است که هر دو گروه دو برابر و چند برابر دارید خبر ندارید ستمگران براستی گنهکاران بزرگند اما ستمپذیران چطور؟
ستمپذیری از دیدگاه اسلام همان اندازه گناه است که ستمگری،ای انسان، تو آزادی، بپاخیز در برابر ستم طبقاتی ستمگروهی، ستم شخصی مقاومت کن تو آزادی اگر ستمپذیر شوی خود را ملامت کن «لِکُلٍ ضِعْفٌ وَ لکِنْ لاَ تَعْلَمُون» آن گروه اول هم به این گروه بعد میگویند حال دیدید که هر دو سهممان یکجور است – بنابراین: شما هم بچشید عذاب را به کیفر آنچه خود کسب کردید. ملاحظه میکنید در این آیات و آیات متعدد دیگر مشابه این مضامین در قرآن دارد قرآن تاکید دارد روی اینکه هیچ انسانی، هیچ انسانی این بیان قرآن است، هیچ انسانی در هیچ شرایط اجتماعی تحت تاثیر جبر اقتصادی، جبر اجتماعی، جبر تاریخی یک نفر و فساد و محرومیت و اینها به تبهکاری کشانده نمیشود. پس بیان انسان این است که ای انسان تو آزادی از نظر اجتماعی از حاکمیت هرگونه جبر اجتماعی اما آیا واقعاً همه محیطها برای شکوفائی و بر روی انسان یکسان است نه محیطهائی هستند که باروری و رشد نیکخواهی، خیرخواهی، خداخواهی انسان را آسانتر میکند میدانها و محیطهائی هستند که بعد شیطانپرستی، هواپرستی، خودپرستی، تبهگرائی، تباهیگرائی انسان را آسانتر میکند. اینجاست که اسلام انگشت میگذارد روی اینکه ضرورت دارد محیط اجتماعی اصلاح بشود و نسبت به صلاح و فساد محیط اجتماعی تفاوت نیست اینجاست که اسلام از لیبرالیسم جدا میشود و ما در ادامه بحث به توضیح این نکته خواهیم پرداخت.
*فتاپور: آزادی سیاسی، آزادی بیان، آزادی قلم، آزادی اجتماعات یکی از اجزای حقوق دمکراتیک تودهها و یکی از ملزومات آن است
*آیتالله بهشتی: هرچند شرکتکنندگان در این بحث محدودند ولی به اندازه کافی فاصله در جهانبینی، در اصول، در مسائل سیاسی و اجتماعی وجود دارد که بتواند این بحث را بارور کند چون واقعاً همان مقابله نظرهاست که میتواند بارور کند
ببینید از نظر اسلام همانطور که در طبیعت قوانینی وجود دارد در جامعه هم قوانینی وجود دارد یعنی روشها و شیوههائی دارد حرکت اجتماعی و حرکت انسان در تاریخ چنان نیست که اصلاً بینظم باشد. همچنانکه طبیعت هم نظم دارد ولی مهم این است که نسان هیچگاه محکوم این قوانین نیست میتواند بر پدیدههائی که تنگناهائی که در پرتو حاکمیت همین قوانین بوجود آمده بشورد و در برابر آنها بایستد و معادلهها و محاسبهها را برهم بزند ببینید خود انقلاب ما چه بود، انقلاب ایران نه برای آن شناختی که جامعهشناسان غربی از قوانین و سنتهای حاکم بر اجتماع و تاریخ دارند قابل پذیرش بود، نه برای کسانی که پیرو مارکسیسم، ماتریالیسم تاریخی و پیرو حاکمیت جبر تاریخی اجتماعی، اقتصادی بر انسان هستند قابل باور، بوده این انقلاب یک جلوه بود از اینکه انسان محکوم این قوانین نیست البته کسی ممکن است اینطور بگوید که با هر انقلابی جامعهشناسی علمی، قانونمندی تازهای را درباره روند تکاملی انسان در جامعه کشف میکند ممکن است این پاسخ را بدهند. خب این پاسخ را بدهند حرفی نیست ولی بنده که اینجا از نظر اسلام دارم صحبت میکنم و همچنین از نظر مطالعاتی که در این مکتبها و مقایسه و مقارنه مکتبها داشتم نظرم را عرض میکنم و نظر تشکیلات حزب جمهوری اسلامی را و دیدگاه اسلامی این تشکیلات را بیان میکنم میخواهم اینطور بگویم نه اصلاً مساله بالاتر از این است صحیح است که ما در پیشرفت زندگی بشر قانونهای تازه و شیوههای تازهای را برای انسان و زندگی اجتماعیاش و جامعه و تاریخ کشف میکنیم، این صحیح است، این درست است. اما آنچه روی میدهد صرفاً بر این مبنا قابل تبیین نیست بیشتر بر این مبنا قابل تبیین است که واقعاً انسان، انسان اجتماعی محکوم این قوانین نیست و هر قدر این قوانین بهتر بشناسد و خودش را بهتر بشناسد و آن توانی را که خدا به او داده بیشتر بشناسد و آگاهتر و با ایمان بیشتر عمل بکند خودش را از میدان حاکمیت و سلطه این قوانین آزادتر کرده بنابراین انسان همواره و در راستای تاریخ نوعآفرین خواهد بود. حادثههای اجتماعی و پیروزیهای اجتماعی جدیدی را خواهد آفرید. حماسههای تازهای را خواهد سرود که براساس همه قوانین قبلی شناخته شده قبلی قابل تبقیین نیستند. بیان قرآن در این زمینه این است که میگوید:
۱- هیچ انسانی محکوم به هیچ جبر اجتماعی نیست.
۲- ولی کیفیت و روابط و مناسبات اجتماعی و اقتصادی روی انتخاب آگاهانه انسان اثر میگذارد نه در حد جبر، در حد اینکه انتخاب او را آسانتر کنند، یا دشوارتر رفتنش را باین سو، یا آن سو آسانتر کند، یا دشوارتر. بنابراین: نقش محیط اجتماعی و نقش عوامل اجتماعی روی انتخاب انسان در حد جبر نیست در حد دشوار شدن، یا آسان شدن است. و این نکته آنقدر ظریف است و آنقدر مهم است که ما در فلسفه تاریخمان باید بر این محور گسترده بحث کنیم بر این اساس انسان بصورت یک کل همیشه سازنده تاریخ است. هر چند کم و بیش ساخته شده تاریخ و محیط اجتماعی نیز هست اما این ساخته شدن، این اثرپذیری این کارپذیری انسان در برابر عوامل اجتماعی در حدی است که به او شکل میدهد، شکل خاص میدهد، شکل دادنی که راه انتخاب آزاد را هرگز بروی او نمیبندد، این فرمول ظریف را انشاءالله ما در ادامه بحث فراوانتر بحث میکنیم.
بنابراین آنچه آقای کیانوری گفتند بعنوان حاکمیت قانون تضاد طبقاتی که به مقتضای آن انسان میشود بازیچه یک جبر، جبر تاریخ، جبر طبقاتی، جبر مادی این از نظر اسلام مردود است.
ببینید بیان قرآن را در این زمینه: قرآن در این زمینه اینطور سخن میگوید: در روز قیامت، در روز پاداش و کیفر در آن رستاخیز الهی، در آن بعث الهی، «یَوْمَ تَاتِی کُلُّ نَفْسٍ تُجَادِلُ عَنْ نَفْسِهَا وَتُوَفَّى کُلُّ نَفْسٍ مَا عَمِلَتْ وَهُمْ لَا یُظْلَمُونَ» آیه ۱۱۱ از سوره نحل سوره شانزدهم.
شهید بهشتی در مجلس خبرگان قانون اساسی و مباحث متعددی از «حق تعیین سرنوشت مردم» سخن گفته و مقصود از آن را تشریح نموده و نسبت آن را با اصول دیگر قانون اساسی مثل «ولایت فقیه» روشن کرده است. از نگاه وی، انسان با ویژگیهای کرامت، و آزادی توام با مسئولیت در برابر خداوند، دارای حق تعیین سرنوشت بوده و کسی نمیتواند خارج از اراده او برایش سرنوشتی تعیین کرده و بر او تحمیل نماید. «حق حاکمیت» نیز از «حق تعیین سرنوشت» سرچشمه میگیرد. بهشتی حاکمیت ملی را از مهمترین دستاوردهای انقلاب اسلامی میدانست. معتقد بود:
«حق حاکمیت بر این اساس شکل گرفته که آیا در جامعه بشری، فردی، خانواده ای، بالذات حق حکومت بر دیگران دارند یا نه؟ حق حاکمیت از چه چیز ناشی میشود؟ از نژاد خاص، از سلسله خاص، از یکی از ویژگی ها؟» (صورت مشروح مذاکرات بررسی نهایی قانون اساسی، ۱/۵۲۲)
البته در بعضی از کشورها شان دیگری هم دارد و آن این است که «حتی حق قانونگذاری و تدوین قانون هم از مردم ریشه میگیرد.» (همان)
«مراد از حق حاکمیت ملی در غرب، استقلال هر ملت و کشوری در تعیین سرنوشت خود است. در عین حال، حاکمیت نژاد خاص، سلسله خاص، و گروه و قشر خاصی را نفی میکند.» (همان، ۵۲۳)
بهشتی در عین حال که با «حاکمیت ملی» در ادبیات سیاسی جهان آشناست، به تفاوتی که این حق در نگرش اسلامی و هر نوع نگرش مکتبی دیگر دارد، کاملاً واقف است. از نظر ایشان تفاوت «حق حاکمیت در جامعه مکتبی» با جوامع دیگر آن است که اعمال حق تعیین سرنوشت و حاکمیت در چند مرحله انجام میگیرد. اصول قانون اساسی نیز با همین نگرش تنظیم و تدوین شدهاند. معتقد بود: «در جامعههای مکتبی انسانها اول مکتب را انتخاب میکنند. به دنبال مکتب انتخابی، بسیاری از مسائل فرم و شکل میگیرد؛ زیرا انسان اول مکتب را انتخاب میکند و به دنبال مکتب یک مقدار تعهد برایش میآید و انتخابات بعدی نمیتواند نقض کننده تعهدی باشد که قبلاً پذیرفته است. در جامعه اسلامی پس از این که اعضای جامعه، مکتب اسلام را پذیرفتند، یکی از لوازم پذیرش مکتب اسلام این است که مقام امامت باید با این صفات باشد».
روزی که هر انسانی میآید تا از گذشته خود دفاع کند و گذشتهاش را توجیه کند و احیاناً این توجیهها ممکن است با همین توجیهات جبر اجتماعی و جبر طبقاتی و نظائر اینها باشد، حال آیات بعد عرض میکنم که چی میگوید. قرآن میگوید بله خب اینها دفاعهایشان را میکنند در آن دادگاه الهی اما هر انسانی تمام و کمال به پاداش یا کیفر آنچه کرده است خواهد رسید بیآنکه ستمی بر او رود بعد مفصلتر این جریان را در آیات دیگری از سوره اعراف میگوئیم در آیههای ۳۸ و ۳۹ از سوره اعراف سوره هفتم میگوید: «قَالَ ادْخُلُوا فِی اُمَمٍ قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِکُمْ مِنَ الْجِنِّ وَالْاِنْسِ فِی النَّارِ کُلَّمَا دَخَلَتْ اُمَّهٌ لَعَنَتْ اُخْتَهَا حَتَّى اِذَا ادَّارَکُوا فِیهَا جَمِیعًا قَالَتْ اُخْرَاهُمْ لِاُولَاهُمْ رَبَّنَا هَوُلَاءِ اَضَلُّونَا فَآتِهِمْ عَذَابًا ضِعْفًا مِنَ النَّارِ قَالَ لِکُلٍّ ضِعْفٌ وَلَکِنْ لَا تَعْلَمُونَ وَقَالَتْ اُولَاهُمْ لِاُخْرَاهُمْ فَمَا کَانَ لَکُمْ عَلَیْنَا مِنْ فَضْلٍ فَذُوقُوا الْعَذَابَ بِمَا کُنْتُمْ تَکْسِبُونَ» فرمان الهی در روز قیامت این است که به تبهکاران به منحرفان به کژاندیشان و کژروان به ستمگران و تجاوزگران به فاسدها و ائمه کفر و فساد و به همه آنها به همه آنها گفته میشود که بروید همراه با آن فاسدان و تبهکاران و ستمکاران پشگاه گذشتهتان بروید شما در آتش دوزخ که فرجام شما آنجاست. در این آتش جاودانه پرلهیبی که بدست خود انسانها ساخته شده هر گروهی وارد میشود لعنت میکند به گروه دیگر. خدا لعنتشان کند اینها این بلا را به سر ما آوردند. وقتی هم آنها با هم جمع میشوند آن وقت شروع میکنند به همدیگر پرخاش کردن. آن گروه بعدی با آن گروه قبلی رو میکند و بعد میگوید خدایا اینها ما را گمراه کردند اقلاً عذاب اینها را دو برابر کن بعد پاسخ الهی این است که هر دو گروه دو برابر و چند برابر دارید خبر ندارید ستمگران براستی گنهکاران بزرگند اما ستمپذیران چطور؟
ستمپذیری از دیدگاه اسلام همان اندازه گناه است که ستمگری،ای انسان، تو آزادی، بپاخیز در برابر ستم طبقاتی ستمگروهی، ستم شخصی مقاومت کن تو آزادی اگر ستمپذیر شوی خود را ملامت کن «لِکُلٍ ضِعْفٌ وَ لکِنْ لاَ تَعْلَمُون» آن گروه اول هم به این گروه بعد میگویند حال دیدید که هر دو سهممان یکجور است – بنابراین: شما هم بچشید عذاب را به کیفر آنچه خود کسب کردید. ملاحظه میکنید در این آیات و آیات متعدد دیگر مشابه این مضامین در قرآن دارد قرآن تاکید دارد روی اینکه هیچ انسانی، هیچ انسانی این بیان قرآن است، هیچ انسانی در هیچ شرایط اجتماعی تحت تاثیر جبر اقتصادی، جبر اجتماعی، جبر تاریخی یک نفر و فساد و محرومیت و اینها به تبهکاری کشانده نمیشود. پس بیان انسان این است که ای انسان تو آزادی از نظر اجتماعی از حاکمیت هرگونه جبر اجتماعی اما آیا واقعاً همه محیطها برای شکوفائی و بر روی انسان یکسان است نه محیطهائی هستند که باروری و رشد نیکخواهی، خیرخواهی، خداخواهی انسان را آسانتر میکند میدانها و محیطهائی هستند که بعد شیطانپرستی، هواپرستی، خودپرستی، تبهگرائی، تباهیگرائی انسان را آسانتر میکند. اینجاست که اسلام انگشت میگذارد روی اینکه ضرورت دارد محیط اجتماعی اصلاح بشود و نسبت به صلاح و فساد محیط اجتماعی تفاوت نیست اینجاست که اسلام از لیبرالیسم جدا میشود و ما در ادامه بحث به توضیح این نکته خواهیم پرداخت.
*فتاپور: آزادی سیاسی، آزادی بیان، آزادی قلم، آزادی اجتماعات یکی از اجزای حقوق دمکراتیک تودهها و یکی از ملزومات آن است
*آیتالله بهشتی: هرچند شرکتکنندگان در این بحث محدودند ولی به اندازه کافی فاصله در جهانبینی، در اصول، در مسائل سیاسی و اجتماعی وجود دارد که بتواند این بحث را بارور کند چون واقعاً همان مقابله نظرهاست که میتواند بارور کند
ببینید از نظر اسلام همانطور که در طبیعت قوانینی وجود دارد در جامعه هم قوانینی وجود دارد یعنی روشها و شیوههائی دارد حرکت اجتماعی و حرکت انسان در تاریخ چنان نیست که اصلاً بینظم باشد. همچنانکه طبیعت هم نظم دارد ولی مهم این است که نسان هیچگاه محکوم این قوانین نیست میتواند بر پدیدههائی که تنگناهائی که در پرتو حاکمیت همین قوانین بوجود آمده بشورد و در برابر آنها بایستد و معادلهها و محاسبهها را برهم بزند ببینید خود انقلاب ما چه بود، انقلاب ایران نه برای آن شناختی که جامعهشناسان غربی از قوانین و سنتهای حاکم بر اجتماع و تاریخ دارند قابل پذیرش بود، نه برای کسانی که پیرو مارکسیسم، ماتریالیسم تاریخی و پیرو حاکمیت جبر تاریخی اجتماعی، اقتصادی بر انسان هستند قابل باور، بوده این انقلاب یک جلوه بود از اینکه انسان محکوم این قوانین نیست البته کسی ممکن است اینطور بگوید که با هر انقلابی جامعهشناسی علمی، قانونمندی تازهای را درباره روند تکاملی انسان در جامعه کشف میکند ممکن است این پاسخ را بدهند. خب این پاسخ را بدهند حرفی نیست ولی بنده که اینجا از نظر اسلام دارم صحبت میکنم و همچنین از نظر مطالعاتی که در این مکتبها و مقایسه و مقارنه مکتبها داشتم نظرم را عرض میکنم و نظر تشکیلات حزب جمهوری اسلامی را و دیدگاه اسلامی این تشکیلات را بیان میکنم میخواهم اینطور بگویم نه اصلاً مساله بالاتر از این است صحیح است که ما در پیشرفت زندگی بشر قانونهای تازه و شیوههای تازهای را برای انسان و زندگی اجتماعیاش و جامعه و تاریخ کشف میکنیم، این صحیح است، این درست است. اما آنچه روی میدهد صرفاً بر این مبنا قابل تبیین نیست بیشتر بر این مبنا قابل تبیین است که واقعاً انسان، انسان اجتماعی محکوم این قوانین نیست و هر قدر این قوانین بهتر بشناسد و خودش را بهتر بشناسد و آن توانی را که خدا به او داده بیشتر بشناسد و آگاهتر و با ایمان بیشتر عمل بکند خودش را از میدان حاکمیت و سلطه این قوانین آزادتر کرده بنابراین انسان همواره و در راستای تاریخ نوعآفرین خواهد بود. حادثههای اجتماعی و پیروزیهای اجتماعی جدیدی را خواهد آفرید. حماسههای تازهای را خواهد سرود که براساس همه قوانین قبلی شناخته شده قبلی قابل تبقیین نیستند. بیان قرآن در این زمینه این است که میگوید:
۱- هیچ انسانی محکوم به هیچ جبر اجتماعی نیست.
۲- ولی کیفیت و روابط و مناسبات اجتماعی و اقتصادی روی انتخاب آگاهانه انسان اثر میگذارد نه در حد جبر، در حد اینکه انتخاب او را آسانتر کنند، یا دشوارتر رفتنش را باین سو، یا آن سو آسانتر کند، یا دشوارتر. بنابراین: نقش محیط اجتماعی و نقش عوامل اجتماعی روی انتخاب انسان در حد جبر نیست در حد دشوار شدن، یا آسان شدن است. و این نکته آنقدر ظریف است و آنقدر مهم است که ما در فلسفه تاریخمان باید بر این محور گسترده بحث کنیم بر این اساس انسان بصورت یک کل همیشه سازنده تاریخ است. هر چند کم و بیش ساخته شده تاریخ و محیط اجتماعی نیز هست اما این ساخته شدن، این اثرپذیری این کارپذیری انسان در برابر عوامل اجتماعی در حدی است که به او شکل میدهد، شکل خاص میدهد، شکل دادنی که راه انتخاب آزاد را هرگز بروی او نمیبندد، این فرمول ظریف را انشاءالله ما در ادامه بحث فراوانتر بحث میکنیم.
بنابراین آنچه آقای کیانوری گفتند بعنوان حاکمیت قانون تضاد طبقاتی که به مقتضای آن انسان میشود بازیچه یک جبر، جبر تاریخ، جبر طبقاتی، جبر مادی این از نظر اسلام مردود است.
ببینید بیان قرآن را در این زمینه: قرآن در این زمینه اینطور سخن میگوید: در روز قیامت، در روز پاداش و کیفر در آن رستاخیز الهی، در آن بعث الهی، «یَوْمَ تَاتِی کُلُّ نَفْسٍ تُجَادِلُ عَنْ نَفْسِهَا وَتُوَفَّى کُلُّ نَفْسٍ مَا عَمِلَتْ وَهُمْ لَا یُظْلَمُونَ» آیه ۱۱۱ از سوره نحل سوره شانزدهم.
شهید بهشتی در مجلس خبرگان قانون اساسی و مباحث متعددی از «حق تعیین سرنوشت مردم» سخن گفته و مقصود از آن را تشریح نموده و نسبت آن را با اصول دیگر قانون اساسی مثل «ولایت فقیه» روشن کرده است. از نگاه وی، انسان با ویژگیهای کرامت، و آزادی توام با مسئولیت در برابر خداوند، دارای حق تعیین سرنوشت بوده و کسی نمیتواند خارج از اراده او برایش سرنوشتی تعیین کرده و بر او تحمیل نماید. «حق حاکمیت» نیز از «حق تعیین سرنوشت» سرچشمه میگیرد. بهشتی حاکمیت ملی را از مهمترین دستاوردهای انقلاب اسلامی میدانست. معتقد بود:
«حق حاکمیت بر این اساس شکل گرفته که آیا در جامعه بشری، فردی، خانواده ای، بالذات حق حکومت بر دیگران دارند یا نه؟ حق حاکمیت از چه چیز ناشی میشود؟ از نژاد خاص، از سلسله خاص، از یکی از ویژگی ها؟» (صورت مشروح مذاکرات بررسی نهایی قانون اساسی، ۱/۵۲۲)
البته در بعضی از کشورها شان دیگری هم دارد و آن این است که «حتی حق قانونگذاری و تدوین قانون هم از مردم ریشه میگیرد.» (همان)
«مراد از حق حاکمیت ملی در غرب، استقلال هر ملت و کشوری در تعیین سرنوشت خود است. در عین حال، حاکمیت نژاد خاص، سلسله خاص، و گروه و قشر خاصی را نفی میکند.» (همان، ۵۲۳)
بهشتی در عین حال که با «حاکمیت ملی» در ادبیات سیاسی جهان آشناست، به تفاوتی که این حق در نگرش اسلامی و هر نوع نگرش مکتبی دیگر دارد، کاملاً واقف است. از نظر ایشان تفاوت «حق حاکمیت در جامعه مکتبی» با جوامع دیگر آن است که اعمال حق تعیین سرنوشت و حاکمیت در چند مرحله انجام میگیرد. اصول قانون اساسی نیز با همین نگرش تنظیم و تدوین شدهاند. معتقد بود: «در جامعههای مکتبی انسانها اول مکتب را انتخاب میکنند. به دنبال مکتب انتخابی، بسیاری از مسائل فرم و شکل میگیرد؛ زیرا انسان اول مکتب را انتخاب میکند و به دنبال مکتب یک مقدار تعهد برایش میآید و انتخابات بعدی نمیتواند نقض کننده تعهدی باشد که قبلاً پذیرفته است. در جامعه اسلامی پس از این که اعضای جامعه، مکتب اسلام را پذیرفتند، یکی از لوازم پذیرش مکتب اسلام این است که مقام امامت باید با این صفات باشد».