بررسیها نشان میدهد: خشکسالی و کمآبی تنها ابعاد زیستمحیطی ندارد زیرا همراه با خشکسالی، مهاجرت و حاشیه نشینی افزایش یافته و تضاد میان جامعه مهاجر و میزبان و شکلگیری عادتوارههای فرهنگی جدید، هزینههای بیشتری را به جامعه و کشور تحمیل میکند.
«پییر بوردیو» جامعهشناس معاصر فرانسوی در نظریه «کنش خود» مینویسد: «رفتارها و کنشهای هر فرد یا هر قشری در جامعه نشات گرفته از نوع عادتوارههایی است که در طول زندگی یک فرد از ابتدای تولد به بعد و بر اساس برخورد با محیطهای مختلف مانند خانواده، رسانهها، نهادهای آموزش و پرورش و گروه همسالان کسب میکند. این عادتوارهها اموری مانند: چگونه غذا خوردن، چگونه لباس پوشیدن، چگونگی ارتباطات اجتماعی، ذوقیات و مشغولیات انسان هستند.
به گفته وی عادتوارهها ساختارهای سازمان یافتهای هستند که بعد از ورود به ذهن فرد به ساختارهای ساختاردهنده تبدیل میشوند و این ساختارها بعد از ورود به هر محیط یا زمینهای بهگونهای مشخص هر فرد را از دیگری متمایز میکند.»
مثال بوردیو در زمینه رفتارهای اجتماعی و عادتواره نشان میدهد، فردی که دارای عادتوارههایی کاملا مذهبی است در هر محیطی، رفتارهای متناسب با همان عادتوارهها دارد. به طور مثال یک فرد ممکن است در مواجهه با یک اثر هنری آن را از دید ایدئولوژی دیده و خالق آن اثر را فردی خداترس یا لائیک تشخیص دهد و فرد دیگری با داشتن دارای عادتوارههای هنری، این اثر را از بعد زیباییشناختی و هنری نگریسته و متناسب با آن نیز رفتاری را از خود بروز میدهد. به تعبیر بوردیو چنین عادتوارههایی تا آخر عمر با فرد باقی مانده و آن در کنه رفتارهای اجتماعی خود را نشان میدهد.
بر این اساس کنشها مبتنی بر آمادگی و استعدادهای کسب شده هستند و نه بر قصد و نیت قبلی. تأثیر عادتوارهها بر اعمال شخص به آن صورت است که انگار شخص از نوعی «محاسبه عقلانی» و یا «قاعدهای» تبعیت کرده است. (۱)
عادتوارهها رسما تمایزات اجتماعی و طبقاتی را شکل داده و در صورت عدم کنترل در محیطهای گوناگون میتواند منجر به درگیریهای متعدد میان طبقهای شده و منازعات طبقاتی را به شکل افراطی افزایش داده، جامعه را با یک بینظمی و عدم هنجارمندی مواجه کند پس برای درک رفتار و کردار و عقاید افراد، بایستی عادتوارهها و برای شناخت و درک عادتوارهها بایستی فضای حاکم یا موجود را درک کرد. عادتوارهها به طور رسمی تمایزات اجتماعی و طبقاتی را شکل داده و در صورت فقدان کنترل در محیطهای گوناگون میتواند منجر به درگیریهای متعدد میان طبقهای شده و منازعات طبقاتی را به شکل افراطی افزایش داده، جامعه را با یک بینظمی و ناهنجارمندی مواجه کند. این منازعات درست در زمانی شکل جدی به خود میگیرند که پدیدهای به نام «مهاجرت» از روی اجبار و برای زنده ماندن رخ میدهد.
خشکسالی تنها یک معضل محیطزیستی نیست
در بروز خشکسالی یا به تعبیر بهتر تغییر اقلیم در ایران با توجه به شواهد موجود هیچ شکی وجود ندارد. نبود مدیریت صحیح، مصرف بیرویه آبهای زیرزمینی، سدسازی و کمیِ بارش از عمده دلایلی است که موجب مهاجرت روستاییان به حاشیه شهرها یا مهاجرت از استانی به استان دیگر در کشور شده است.
مهمترین شاهد این نوع مهاجرت نیز ورود تعداد زیادی از ساکنان شرق، جنوبشرق، جنوب و مرکز ایران به مناطق شمالی است.(۲) این میزان از خشکسالی و مهاجرت به حدی جدی است که «عیسی کلانتری» رئیس وقت سازمان حفاظت از محیطزیست گفته بود که اگر وضع فعلی مصرف آب در بخش کشاورزی ادامه داشته باشد، تا کمتر از ٢۵ سال دیگر شرق و جنوب ایران کاملا خالی از سکنه خواهد شد. او همچنین هشدار داد که اگر فکری برای بحران آب نکنیم ٢۵سال دیگر، باید ۵۰ میلیون ایرانی از کشور مهاجرت کنند که تبعات وحشتناکی دارد.(۳)
استانهایی مانند خوزستان، خراسان جنوبی، سیستان و بلوچستان و کرمان که به نوعی بیشترین میزان مهاجرت به دلیل خشکسالی را در سالهای ۱۳۹۰ تا ۱۳۹۵ داشتهاند(۴) شاهد مهاجرت اقلیمی و برهم خوردن موازنه اجتماعی بودهاند. به استناد جدیدترین آمار مهاجرت توسط درگاه ملی آمار طی ۵ سال ۱۳۹۰ تا ۹۵، بیش از ۴ میلیون و ۳۰۰ هزار نفر در داخل ایران مهاجرت کردهاند(۵) که این آمار با توجه به خشکسالیهای مستمر در ۶ سال اخیر میتواند بیشتر هم شده باشد.
بیشتر مهاجران از روستاها به شهرهای کوچک یا از شهرهای کوچک به شهرهای بزرگ جابهجا میشوند. از آنجا که این افراد تخصص یا حرفه متناسب با وضعیت شهر را ندارند از یافتن شغل مناسب باز میمانند و در حاشیه شهرها سکنی میگزینند
چنین بعدی از مهاجرت تنها به کمآبی و خشک شدن تالابها و رودخانهها ختم نمیشود. آنچه که در اینجا رخ میدهد مهاجرت یا به نوعی برخورد فرهنگی و اجتماعی مهاجران با جامعه میزبان است.
بیشتر مهاجران از روستاها به شهرهای کوچک یا از شهرهای کوچک به شهرهای بزرگ مهاجرت میکنند. از آنجا که این افراد تخصص ویژه و یا حرفه متناسب با وضعیت شهر را ندارند از یافتن شغل مناسب نیز باز میمانند. محل سکونت این افراد هم عمدتا در حاشیه شهرهاست که همین حاشیهنشینی به عنوان یک معضل جدی در سالهای اخیر مطرح است.
افزایش دورهگردی، زبالهگردی، کودکان کار، انواع جرم و جنایت و … جملگی از مواردی هستند که بسیاری اوقات در سکونتگاههای حاشیهای شهرهای بزرگ هویدا میشوند. پیدایش معضلی به نام حاشیهنشینی که میتوان آن را زخمی بر پیکر کلانشهرها دانست، بدون هیچ تردید با مهاجرت پیوند خورده است.
براساس مطالعات انجام شده، تا قبل از سال ۹۰، در هزار و ۱۰۰محله از ۱۱۰شهر کشور، حدود ۶میلیون و ۷۰۰هزار نفر ساکن سکونتگاههای غیر رسمی بودهاند که با تطبیق آن با آمار سرشماری سال ۱۳۹۵، این تعداد به بیش از ۱۱ میلیون نفر رسیده است. از سال ۹۵ تاکنون آمار رسمی از تعداد جمعیت حاشیهنشین کشور وجود ندارد، اما برخی کارشناسان تخمین میزنند این جمعیت درحال حاضر شاید تا ۱۹میلیون نفر هم رسیده باشد.(۶)
باید توجه داشت نمودار ذیل (۷) تنها بخشی از جمعیت حاشیهنشین را نشان داده و این آمار تقریبی بوده و رقم دقیقی حاشیهنشینی در دسترس نیست، اما میتوان گفت که حدود بیش از یک هشتم از جمعیت ایران حاشیهنشینانی هستند که از شهرها و روستاهای کوچک به شهرهای بزرگ مهاجرت کرده و خواسته یا ناخواسته در امور مختلف اجتماعی به دلیل عادتوارههای متفاوت خود با جامعه میزبان، در تضاد قرار میگیرند.
بررسیهای علمی نشان میدهد؛ خشکسالی که در سالهای اخیر یکی از دلایل اصلی مهاجرت در ایران است، موجب بروز حاشیهنشینی و انواع تضادهای فرهنگی و در بسیاری موارد بروز رفتارهای مجرمانه شده که این امر در برخی مقالات متعدد علمی دانشگاهی نیز مورد بحث قرار گرفته و منتشر شده است. چنانچه «احمد مرعی» در گزارش پژوهشی خود ، افزایش بیکاری، کمبود امکانات خدماتی، رفاهی و بهداشتی و عادت نداشتن به زندگی شهری را از عوامل افزایش جرم در اینگونه مناطق نام برده است.(۸)
پیدایش معضلی به نام حاشیهنشینی که میتوان آن را زخمی بر پیکر کلانشهرها دانست، بدون هیچ تردید با مهاجرت پیوند خورده است
مقابله با خشکسالی بهتر از مقابله با تبعات
هرچند بروز خشکسالی موجب مهاجرت و حاشیهنشینی و تضاد فرهنگی با جامعه میزبان میشود، اما این مساله در قبال مشکلات بعدی اندک است. در واقع بعد از مهاجرت به شهرهای بزرگتر و ازدیاد جمعیت مهاجران، آرام آرام نسلی ایجاد میشود که با گذشته و هویت تاریخی خود کمتر ارتباط داشته و در زمان رشد و نمو در مناطق حاشیهای پرچالش بالغ میشود که عملا عادتوارههای او را شکل میدهد. چنین وضعیتی به معنای بازتولید نسلی است که هر روز بر تعداد آن افزوده شده و پیوست کمتری با دیرینه خود دارد.
شاید بتوان برخی از خسارات زیست محیطی را با اختصاص بودجه کاهش داد یا رفع کرد ، اما تغییر تعادل جمعیتی و تولید و بازتولید نسلی که هویت تاریخی -فرهنگی اصیل خود را ندارد و بعضا عادتوارهای همراه با جرم و بزه را به دلایل شرایط سخت پیرامونی تجربه و کسب میکند، فقط با اختصاص پول و هزینههای مالی رفع نمیشود.
رفع این گونه مشکلات اجتماعی نیازمند گذشت چند نسل و صرف بودجه بسیار زیاد برای آموزش و اصلاح است که اگر این هزینهها و راهکارها از ابتدا برای مقابله با خشکسالی و تبعات آن از جمله مهاجرت اختصاص یابد، جامعه کمتر وارد مسیرهای پرچالش میشود.
بسیاری از کارشناسان سرمایهگذاری برای بهینهسازی سیستم آبرسانی و مصرف آب در بخشهای صنعت، کشاورزی و خانگی را راهکار اصلی جوامع برای مقابله با خشکسالی و حفظ محیط زیست میدانند.
امیرحسین غلامزاده نطنزی