مقالات هنری و سینمایی / معرفی ۱۰ فیلم برتر سال ۲۰۲۲ / در آخرین ماه از سال ۲۰۲۲ میلادی هستیم و این سال با سرعت ۱۰ ماخ در حال تمام شدن است و بدین ترتیب بهترین زمان برای معرفی بهترین فیلم های سال ۲۰۲۲ فرا رسیده است. امسال سال بسیار فوق العاده ای برای سینما بوده و شاهد بلاک باسترهای بزرگ و فیلم های غافلگیر کننده متعددی بوده ایم. امسال سال فیلم های چنددنیایی، فیلم هایی با نقدهای اجتماعی متعدد، فیلم های پرهزینه از استادان فیلمسازی و بازگشت فرانچایزهای مشهور بوده است. اکنون که بزرگ ترین فیلم های برنامه ریزی شده برای اکران در سال ۲۰۲۲ منتشر شده اند- غیر از Avatar: The Way Of Water که بی صبرانه منتظر اکرانش در هفته های آینده هستیم- می خواهیم شما را با ۱۰ فیلم برتر سال ۲۰۲۲ آشنا کنیم.
قبل از معرفی بهترین فیلم های سال ۲۰۲۲ می خواهیم به صورت افتخاری از Avatar: The Way Of Water ساخته جیمز کامرون یاد کنیم که در هنگام نوشتن این مطلب هنوز اکران نشده اما فاصله زیادی با اکران آن نداریم. کامرون یک بار دیگر با دنباله ای باشکوه و بزرگ از Avatar بازگشته است و سکانس های زیرآبی که تاکنون در تریلرهای آن دیده ایم باورنکردنی و سطح جدیدی از دنیای سینمایی هستند که باعث می شوند از چشمانتان حیرت و شگفتی ببارد. این فیلم هنوز اکران نشده و بدین ترتیب نمی توانیم آن را نقد کنیم اما همین تریلرها نیز از شکوه و جذابیت دنیای زیرآبی پاندورا می گویند.
The Way Of Water جذاب، زیبا، احساسی و صداقت مطلق است، بدون نشانه ای از استهزاء و یکی از تحسین برانگیزترین کارهای جیمز کامرون که به سیاره اش و تمام موجوداتی که داخل آن زندگی می کنند احترام گذاشته و عشق می ورزد. فیلم جدید آواتار یک شاهکار باشکوه، یک درام خانوادگی در مورد قدرت جامعه، خانواده، مراقبت و در کنار هم بودن است که در دستان کسی که می داند زندگی چقدر از سینما بزرگتر است به یک اثر بسیار تاثیرگذار و احساسی تبدیل می شود.
۱۰- After Yang
در برهه های نامشخص در آینده نزدیک، رباتی به نام یانگ به یکباره خراب می شود. جیک که یک چای فروش است و این ربات را به عنوان خواهر بزرگ تر و نقطه اتکای فرهنگی دختر کوچکی که همراه با همسرش از چین به فرزند خواندگی پذیرفته اند به یک مرکز تکنولوژی محلی می برد تا مشکلش را حل کند، همان کاری که هر کسی با تلفن همراه خراب شده اش انجام می دهد. اما جایگزینی نقش یانک در خانه جیک به سادگی خرید یک مدل جدیدتر نیست. و وقتی مشخص می شود که شاید دیگر هرگز یانگ نتواند به زندگی این خانواده بازگردد، جیک به شکل غیرمنتظره ای شروع به عزاداری متفاوتی می کند، دستکم متفاوت تر از هر کسی بعد از اینکه توستر یا لپ تاپش خراب می شود.
۹- The Fabelmans
آیا هیچ طلاقی به اندازه طلاق والدین استیون اسپیلبرگ توانسته بر تصور و تجسم آمریکایی ها تاثیرگذار باشد؟ این طلاقی بود که الهام بخش بلاکت باسترهای میلیون دلاری شد. همین طلاق بود که باعث شکل گیری ایده هایی شد که به طور مستقیم در ساخت فیلم های E.T.، Catch Me if You Can و البته Close Encounters of the Third Kind تاثیرگذار بودند و همزمان را را برای ساخت برخی از نمادین ترین فیلم های تاریخ سینما در مورد ذوب شدن یک خانواده هسته ای فراهم کرد، فیلمی هایی که توانستند به خوبی بحران قشر متوسط در قرن بیستم را به تصویر بکشند. و بدین ترتیب بود که در The Fabelmans اسپیلبرگ در نهایت به طور مستقیم به ماجرای طلاق والدینش از نگاه سمی فیبلمن می پردارد، داستانی که به همان اندازه که روایت زندگی خانوادگی اوست، داستان زندگی بسیاری از ماها نیز خواهد بود.
این فیلم حماسی بامزه اما به شدت شخصی از پسری که در آینده فیلمسازی برجسته می شود تلاش دارد که بین خاطرات گذشته و یک فیلم عامه پسند جدایی بیندازد اما چیزی که اتفاق می افتد دوستی بیشتر بین این دو است. پیام پایانی فیلم The Fabelmans پس از فراز و نشیب های بسیاری این است که از در لحظه ای دشوار از زبان یکی از شخصیت های فیلم به سمی گفته می شود: «زندگی شبیه فیلم نیست، فیبلمن». این فیلم چنان با ظرافت مرز بین زندگی و سینما را تار می کند که گفتن تفاوت بین خاطرات اسپیلبرگ و فیلمی که در نهایت اسپیلبرگ در موردشان می سازد دشوار است.
۸- Nope
چطور توانسته ایم با چیز به دردنخوری که هر روز باید تماشا کنیم کنار آمده ایم؟ چرا اینقدر مشتاق ابدی کردن بدترین تصاویر دنیایمان هستیم؟ در حالی که جوردن پیل به سرعت به یکی از مشهورترین و بهترین کارگردان های سال های اخیر تبدیل شده، Nope اولین باری است که وی توانسته بودجه کافی برای یک فیلم بلاک باستر را داشته باشد و این دقیقاً همان توصیفی است که می توان از تازه ترین فیلم او داشت، یک بلاک باستر. این فیلم هوشمندانه، با بازی های بی نقص و به شدت سرگرم کننده، علاوه بر ادای احترام و اشاراتی به ایدویرد مایبریج به عنوان پیشگام صنعت سینما و فیلم Close Encounters of the Third Kind، یک فیلم مدرن پاپ کورنی است برای و در مورد بینندگانی که از تصاویر قرن بیست و یکمی وحشت واقعی زندگی سیراب شده و به آن معتاد شده اند.
به عنوان یک فیلم علمی تخیلی بسیار ترسناک اما بامزه، Nope ما را به روزهای مردان کوچولوی سبز رنگ و سفینه های فضایی می برد که امیدوار است این کلیشه های کلاسیک سینما را برای مخاطبان ژانر وحشت زنده کند. این فیلم برای کسانی است که سکانس های حملات یازده سپتامبر را هزاران بار در شبکه های تلویزیونی تماشا کرده اند، به اندازه ای که دیگر معنایش را از دست داده است.
۷- Top Gun: Maverick
شاید هالیوود هنوز در بحران باشد، باکس آفیس هنوز شرایط خوبی نداشته باشد و تعریف «بلاک باستر» در سال ۲۰۲۲ هنوز مانند گذشته نباشد اما کسی نمی تواند قدرت مطلق فیلم بلاک باستر موفق جوزف کوزینسکی با نام Top Gun: Maverick را نفی نماید. هیچ کسی انتظار نداشت که دنباله کوزینسکی بر ترکیب خام تونی اسکات از موزیک ویدیو و خلبانان نیروی هوایی در سال ۱۹۸۶ بتواند هم منتقدان و هم سینماروها را به این شکل راضی کند. بسیاری بوده اند که برای تماشای این فیلم بیش از یک بار به سینماها رفته و هر بار شبیه شب اول یک نمایش برادووی بوده است، جمعیتی بزرگ که به هیجان آمده و کف می زنند.
جذاب تر اینکه فیلم کوزینسکی بارها و بارها لحظات خوبی را برای بینندگان رقم می زند. چطور یک دنباله خوب می سازید؟ این سوالی بود که دهه ها بود هالیوود در پاسخ به آن درمانده به نظر می رسید و اکنون به نظر می رسد که کوزینسکی جواب این سوال را داده است. در این فیلم بدلکاری های هوایی به اوج می رسد، احساسات در بالاترین حد ممکن قرار دارد و لیدی گاگا برای همه آن ها می خواند. و این همان بلاک باستری است که همه ما می خواستیم.
۶- All the Beauty and the Bloodshed
لورا پویتراس به خاطر کارگردانی داستان های ادوارد اسنودن و جولین آسانژ شناخته می شود، فعالان خبرسازی که سیستم اطرافشان را به چالش کشیدند. با تعویض دنیای اطلاعات با دنیای هنر زیرزمینی و قرار دادن نان گولدین در این فضای جدید، همه چیز برای وی تغییر می کند. این عکاس و هنرمند تصویری مشهور و موفق در مرکز داستان پردازی پویتراس قرار دارد که همزمان تکامل حرفه ای گولدین و اعتراضات اخیرش علیه خانواده سکلر و پردو فارما و تولید اوکسی کونتین را مورد بازنگری قرار داده است.
این تلاش ها به خلق سازمان غیرانتفاعی P.A.I.N. و آثاری چند در موزه هنر متروپلیتن و دیگر موسسات هنری منجر شد که نام خانواده سکلر رویشان دیده می شد اما دیگر، به لطف تلاش های گولدین، چنین نیست. این فیلم یک داستان ابرقهرمانانه ای بهتر از آن چیزی است که در دنیای MCU می بینید، جایی که گولدین خود جان به در برده از اوردوز اوکسی کونتین است و با گروهی بزرگ از میلیاردرهای قدرتمند مقابله کرده و خم به ابرو نمی آورد. این فیلم شاهدی تکان دهنده و موثر بر قدرت خلاقیت و هنر برای تغییر جهان است.
۵- Decision to Leave
آیا رمانتیک ترین فیلم سال یک فیلم جنایی- پلیسی است؟ این دقیقاً همان جایی است که پارک چان ووک (کارگردان Oldboy) که ملودرام های انتقامی اپراگونه اش باعث خلق یک سری داستان های عاشقانه هیچکاکی در مورد انحراف هایی شده است که قلب دو انسان متمرد را به هم متصل می کند، تصمیم می گیرد یک تریلر کارآگاهی بسازد. البته این بدان معنا نیست که فیلم Decision to Leave یکی از آن فیلم های کارآگاهی برای پیدا کردن قاتل است. درست برعکس، این تریلر جنایی بامزه، جذاب و به شدت تاریک پارک کمتر به این موضوع علاقمند است که شخصیت هائه جون در مورد متهم ردیف اول ماجرا می داند و بیشتر به احساس و علاقه اش نسبت به این متهم اهمیت می دهد.
به همین شکل، شخصیت متهم بیوه داستان نیز کمتر نگران این است که هائه جون مدارکی مستدل در مورد دخالت او در مرگ اخیر همسرش پیدا کند و بیشتر نگران این است که کارآگاه داستان دست از بازجویی او بردارد. و بدین ترتیب شرایط برای پارک فراهم می شود تا یک تحقیقات پلیسی پیچیده و روانشناختی را آماده کند در مورد کارآگاهی مغرور که نمی خواهد پرونده اخیرش را به نتیجه برساند و همزمان مظنون به قتلی را در مقابل او قرار دهد که خوب یاد گرفته ردی از خود به جای نگذارد.
چیزی که در ابتدا شبیه یک پرونده ساده و مشخص آغاز می شود، خیلی زود به چیزی بسیار غنی تر تبدیل می شود، جایی که پارک از این قتل برای یک تحقیق تکان دهنده تر در مورد پرونده ای که هیچ پلیسی امکان حلش را ندارد نهایت استفاده را می برد: چطور عشق بین دو نفر پابرجا می ماند که تنها امیدشان برای آینده ای در کنار هم این است که گذشته را حل نشده به حال خود بگذارند؟ تاثیرگذاری احساسی غیرمنتظره پایان داستان نیز تنها به دلیل پیچیدگی هایی است که پارک در این مسیر برای شخصیت هایش خلق کرده است.
۴- The Banshees of Inisherin
شخصیت هایی که در فیلم های مارتین مک دونا حضور داشته و بازی می کنند معمولاً شخصیت هایی تاریک و منفعل-تهاجمی هستند که خشونت را به سر حد اعلا می رسانند. The Banshees of Inisherin نیز این الگو را گرفته و به بهترین شکل ممکن روایت می کند. داستان دو دوست مست به نام های پادرایک و کولم در یک جزیره خیالی ایرلندی در بحبوحه جنگ داخلی، یک داستان ساده را گرفته و آن را به پیچیدگی و عمقی غیرقابل تصور می رساند. کولم یک روز با این تصمیم از خواب بیدار می شود که وقت گذرانی با پادرایک دیگر وقت تلف کردنی است و به شکل غیرمنتظره ای می خواهد رابطه دوستانه اش با وی را پایان دهد. وقتی پادرایک مخالفت می کند، کولم تهدید می کند که هر بار که پادرایک سعی کند برای تغییر تصمیم او منطقی بیاورد یکی از انگشتان خودش را قطع خواهد کرد.
از همین تهدید ترسناک است که مک دونا یک بازی دو نفره عجیب و پرمعنا در مورد محدودیت ها و مرزهای دوستی و انزوا در انتهای جهان را خلق می کند. با داستن دو تن از بهترین بازیگران ایرلندی تاریخ در دسترسش، مک دونا حس حیرت ترنس مالیکی از مناظر طبیعی را با آشوب نگرانی ها و اضطرابی های انسانی و اگزیستانسیالیستی ترکیب می کند. تلخ و شیرین، The Banshees of Inisherin تازه ترین شاهد بر این است که سبک منحصربفرد فیلمسازی مک دونا او را به یکی از بهترین روایتگران سینمایی دهه های اخیر تبدیل کرده است.
۳- Everything Everywhere All at Once
Everything Everywhere All at Once همانند عنوانش فیلم شلوغی است و بسیار شاداب تر از آن چیزی که به نظر می رسد و البته فیلمی به شدت خلاقانه از همان لحظه ابتدایی داستان. در اینجا با فیلمی مواجه هستید که باید بیش از یک بار تماشا کنید تا مطمئن شوید حین تماشایش دچار توهم نشده اید. این فیلم در مورد زنی چینی-آمریکایی و نگران است که تلاش دارد مالیات هایش را بپردازد. او و شوهر به شدت صادقش به دنبال شادی و پس از آنکه پدر اولین ازدواجشان را ممنوع کرده به کالیفرنیا مهاجرت کرده اند اما رویاهای آن ها برای آینده ای روشن تر با واقعیت های کسب و کارهای کوچک و بزرگ کردن فرزند خودشان به ناامیدی بدل می شود. Everything Everywhere All at Once یکی از بهترین فیلم های سال ۲۰۲۲ است که هم منتقدان و هم سینماروها به خوبی از آن استقبال کردند.
۲- TÁR
لیدیا تار شاید واقعی نباشد اما همچنان شخصیت محکمی است. توضیح اینکه فیلم TÁR چرا تا به این اندازه خوب و موفق ظاهر می شود دشوار و غیرممکن است زیرا توضیح داستان فیلم به همان انداز غیرممکن است اما سعی مان را می کنیم. در این فیلم کیت بلنشت را داریم که نقش لیدیا تار را بازی می کند، کلاسیک ترین آهنگساز جهان که در آستانه یک موفقیت بزرگ دیگر قرار دارد. در اینجا با شخصیتی با ویژگی های متضاد از بلنشت مواجه هستیم که او را در باشکوه ترین شرایطش قرار می دهد. لیدیا هر جنبه از زندگی و حرفه اش را با دقت و سختگیری غیرقابل تصوری چیده و آماده کرده است. اما وقتی شکاف ها شروع به ظاهر شدن کنند چه می شود؟
کارگردان این فیلم را به شکلی بی نقص در قالب یک مصاحبه بلند با شخصیت لیدیا آغاز می کند که به دستاوردهای متعدد او آغاز می کند. و همه چیز زمانی به هم می ریزد که روابط جنسی را بر موفقیت هنری ترجیح می دهد. علیرغم موضوعات پیچیده ای که ظاهراً در داستان فیلم وجود دارد، این فیلم در هر گوشه خود نقدهای تاریکی دارد و به احساسات عمیقی که در دنیای شخصیت اصلی داستان وجود دارد می پردازد و نوعی از اجتناب ناپذیری که لیدیا را در دوراهی هایی ترسناک قرار می دهد.
۱- Aftersun
فیلم Aftersun ساخت شارلوت ولز به عنوان اولین تجربه سینمایی او نه تنها یک فیلم صادقانه در مورد سبک به یاد آوردن عزیزانی که از دست داده ایم است- تکه تکه، فرار و همزمان در همه جا و هیچ جا- بلکه یک اثر نفسگیر در مورد خود موضوع به خاطر آوردن است. در این فیلم، در قالب یک رابطه پدر و دختری عچیب اما ملایم که آنقدر کوچک است که در قالب یک عکس نیز جا می شود، ولز فیلمی ساخت که رفته رفته از قابش فراتر می رود. وقتی که داستان به اوج خود می رسد، Aftersun شروع به لرزیدن در زیر بار ویرانگر آن چیزی می کند که نمی توانیم پشت سر بگذاریم و چیزی که از ابتدا فکر نمی کردیم روی دوش خود گذاشته ایم.
وقتی سوفی به پدرش فکر می کند به تعطیلاتشان در ترکیه در اواخر دهه ۹۰ فکر می کند. این سفر که در ۱۱ سالگی او و ۳۲ سالگی پدرش رخ داده است. او اکنون همان سن آن زمان پدرش را دارد و به همین خاطر است که به تماشای آن تصاویر گرفته شده با دوربینی کوچک اشتیاق پیدا می کند و به دنبال سرنخ هایی می رود که شاید آن زمان به عنوان یک کودک درک نکرده است. این تصاویر قدیمی به خوبی نشان می دهند که پدرش با هیولایی در درون خودش می جنگید و همزمان تلاش می کرد تا آن را از دخترش در آن روزهای کوتاه مخفی کند. اما ولز ما را از جزییات محروم می کند. همانند سوفی، تنها کاری که می توانیم بکنیم به دنبال معنا گشتن در میان خرابه هاست، با این امید که فضاهای مبهم بین مردی که سوفی می شناخت و مردی که از دست داد را پر کنیم.
منبع : روزیاتو / حسین علی پناهی