چرا نبرد غزه خاتمه ندارد؟

پایگاه خبری و تحلیلی رشد ( roshdnews.ir) مصطفی زهرانی-دانشیار دانشکده روابط بین الملل وزارت امورخارجه در یادداشتی با عنوان ” چرا نبرد غزه خاتمه ندارد؟ ” در شرق نوشت :

چارچوب مفهومی و نظری

رودررویی کنونی در غزه عملیاتی است از زنجیره عملیات‌های یک جنگ صدساله که حتی در صورت توقف، مجددا شعله‌ور می‌شود بدون آنکه صلحی همراه داشته باشد. بنابراین نکته مفهومی مورد تأکید این مقاله، آن است که درگیری موجود، «نبرد» است و نه «جنگ». در سطح تئوریک نظریه‌پردازان بیشتر به چرایی آغاز جنگ یا طولانی‌شدن آن پرداخته‌اند. فقط در سه دهه اخیر است که آنها بر چگونگی خاتمه جنگ تمرکز کرده‌اند. از این‌رو سؤال نظری جدیدی که در این مقاله مطرح است، این است که چرا این جنگ خاتمه پیدا نمی‌کند؟ ادعای این مقاله این است که با توجه به اینکه اسرائیل به هیچ روی با ایده دو دولت موافقت نمی‌کند، از این‌رو به نظر می‌رسد این جنگ خاتمه نیابد. بنابراین در تبیین این موضوع بیش از هرچیزی ماهیت دولت مسئله‌آفرین است. اگر اصل هر نفر یک رأی پذیرفته می‌شد، راهی برای برون‌رفت به وجود می‌آمد. اما از آنجا که تا آینده قابل پیش‌بینی چنین امری محقق نمی‌شود، در نتیجه خصوصیت اصلی روابط بین فلسطینی‌ها و اسرائیل همچنان تقابل و درگیری است. در ضمن بحث اصلی در تبیین و پیش‌بینی نبرد غزه، نظریه محوری «شکست و پیروزی» است؛ به‌خصوص که نتانیاهو سخن از «پیروزی مطلق» به میان می‌آورد. در اینجا حتی از نظریه برد و باخت هم می‌توان کمک گرفت. مفروض مهم در فهم چگونگی پایان نبرد، پاسخ به این سؤال است که اساسا چرا جنگ آغاز شد؟ به سخن دیگر، اگر قرار است جنگی خاتمه یابد، باید دلایل و علل شروع جنگ به نحوی محو یا متحول شود.

در سطح تاریخی، نبرد غزه آغازش نامه ۶۷‌کلمه‌ای بالفور وزیر خارجه وقت انگلستان به رهبر یهودیان این کشور در سال ۱۹۱۷ برای تشکیل دولت یهود در خاک فلسطین است. این در حالی است که حتی در سال ۱۹۴۷ (سال تأسیس اسرائیل) یهودی‌ها فقط ۹ درصد جمعیت و مالکیت حداکثر شش درصد از زمین را داشتند. به‌علاوه مردم فلسطین بمباران‌های وحشیانه و تخریب خانه‌های خود را حتی قبل از تشکیل دولت غاصب اسرائیل در سال پایانی دهه ۱۹۳۰ با قتل عام پنج هزار فلسطینی توسط ۳۰ هزار سرباز انگلیسی تجربه کردند. اگر بقیه تاریخ این جنگ را کنار بگذاریم، فقط در ۱۸ سال اخیر اسرائیل چهار بار با حماس جنگیده است؛ در سال‌های ۲۰۰۸، ۲۰۱۲ و ۲۰۱۴ و جنگ فعلی. از این درگیری‌ها دو رویارویی همراه با حمله زمینی محدود بوده بدون آنکه اسرائیل به دنبال نابودسازی کامل حماس باشد. در سه درگیری اول نیز حدود چهار هزار فلسطینی و کمتر از صد اسرائیلی کشته شدند. با‌این‌حال در نبرد فعلی تا‌کنون مردم فلسطین روزانه ۲۵۰ نفر کشته می‌دهند که قابل قیاس با هیچ جنگی نیست. در ضمن، در سه جنگ قبلی ادعا می‌شود که حماس شکست خورده است؛ این‌ بار اما هنوز نتیجه نبرد مشخص نیست.

چرایی آغاز جنگ

در دهه‌های گذشته تونی کردزمن از مؤسسه سی‌آی‌اس آمریکا بیش از هر کسی درباره وضعیت نظامی منطقه و جنگ‌های آن قلم زده است. او غزه قبل از جنگ را به یک زندان بدون سقف و در منگنه اسرائیل و مصر با اقتصادی در حد نابودی تشبیه می‌کند. بنابراین بدون نیاز به توضیح بیشتر می‌توان نتیجه گرفت که چنین حصاری به گفته کنتز والتز عامل تعیین‌بخش یا شرط لازم رودررویی فعلی است. به سخن دیگر، سؤال نابجا این است که چرا در هفتم اکتبر حماس به اسرائیل حمله کرد؟ برعکس منطقی و عقلانی است که پرسیده شود چرا فلسطینی‌ها هر زمانی که بتوانند برای رهایی خود از چنین زندانی اقدام نمی‌کنند؟ با توجه به اینکه مستنداتی از‌جمله نوشته‌های خلیل شقاقی مؤید آن است که رهبری حماس بارها جهت رهایی از این زندان از طرف‌های دخیل خواسته است تا گزینه‌ای برای این سازمان و برای اداره غزه باز بگذارند، اما موفق نبوده است. بنابراین با وجود شرط تعین‌بخش، شرط کافی برای حمله هفت اکتبر حماس هر چیز دیگری می‌تواند باشد: حمله‌ورشدن شهرک‌نشین‌های اسرائیل به روستاهای فلسطینی‌ها و دفاع متقابل شبه‌نظامی‌ها در ساحل غربی، حملات مکرر ارتش اسرائیل به فلسطینی‌ها و اقدامات مشکوک مثل برگزاری مراسم عبادی برخی از یهودی‌ها در مسجد‌الاقصی یک هفته قبل از حمله حماس به اسرائیل. شاید به همین دلیل باشد که حماس عملیات خود را «طوفان ‌الاقصی» نام‌گذاری کرده است. با این‌همه همان‌طوری‌ که تحقیق گسترده رابرت ای پایه از دانشگاه شیکاگو نشان می‌دهد، موضوع شهرک‌نشین‌ها یک امر اساسی است. به گفته او تعداد شهرک‌نشین‌ها از چهار هزار نفر در سال ۱۹۷۷ اکنون به ۵۰۰ هزار نفر افزایش یافته است.

روایت آمریکا و اسرائیل از حمله حماس

مرشایمر نظریه‌پرداز سیاست بین‌الملل نبرد فعلی را به‌خصوص از حیث غافلگیری مانند جنگ اکتبر ۱۹۷۳ می‌داند. او در ضمن معتقد است قبل از این اسرائیل سیاست همزیستی با حماس را دنبال می‌کرد؛ به این دلیل که وجود این سازمان را بهترین مانع برای ایجاد دو دولت تلقی می‌کرد. همین جمله خود حاکی از آن است که اسرائیل همچنان به دنبال بهانه‌ای است تا دولت فلسطینی تحت هیچ شرایطی شکل نگیرد. جفری فلتمن از مؤسسه بروکینز نیز چنین مقایسه‌ای را معرفی می‌کند، اما او معتقد است در سال ۱۹۷۳ کشورهایی که به اسرائیل حمله کردند، تهدید وجودی اسرائیل به حساب می‌آمدند، در‌‌حالی‌که حماس چنین تهدیدی نیست.

نسبت به غافلگیری اسرائیل در برابر حمله حماس یک اجماع جهانی دیده می‌شود، اما درباره علل و دلایل این غافلگیری اختلاف‌نظر زیاد است. مرشایمر دلیل اصلی این غافلگیری را برداشت غلط اسرائیل از حماس می‌داند. سعی اسرائیل در استفاده ابزاری از حماس باعث شد تا این رژیم نتواند خطر واقعی حماس را تشخیص دهد. از سوی دیگر از دید مرشایمر غافلگیری اسرائیل نسبت به حمله حماس نه به خاطر خود عملیات بلکه به دلیل محتوا و شدت آن بود. در ضمن تکبر و خودبزرگ‌بینی اسرائیلی‌ها نیز یکی از عوامل این سوء‌برداشت است. اصولا دولتمردان آمریکا معمولا برای فهم موضوع در سیاست‌گذاری‌های امنیتی و نظامی خود قیاس می‌کنند، اما قیاس را در مواردی با این هدف انجام می‌دهند تا طرف مقابل را اصطلاحا «قالب‌بندی» و در اینجا مستوجب برخورد نظامی کنند. در نبرد جاری، اسرائیلی‌ها بسیار زودتر از آمریکایی‌ها دست به چنین قیاسی زدند و حمله اخیر حماس را تکرار حمله ۱۱ سپتامبر القاعده به آمریکا دانستند. بایدن، رئیس‌جمهور آمریکا نیز در موارد متعدد این قیاس را مطرح کرد.

در نتیجه همان‌طوری که پاسخ آمریکا نسبت به حمله القاعده به آمریکا افراطی و بیش از حد لازم نامتناسب بود، حمله اسرائیل به غزه نیز نامتناسب و بسیار گسترده‌تر از حد لازم بوده است. از‌ این‌رو گفته می‌شود هدف از سفر مقامات آمریکایی به منطقه در ابتدای این درگیری، این بود تا به اسرائیل گوشزد کنند که خطای آمریکا را تکرار نکند. به‌هرحال، عکس‌العمل آمریکا در برابر حمله یازدهم سپتامبر اشغال دو کشور و کشتار مسلمانان بود. از این‌رو از دید کسانی مثل مروان بشاره، تحلیلگر برجسته تلویزیون الجزیره، این شبیه‌سازی برای هموار‌کردن راه برای نسل‌کشی فلسطینی‌ها توسط نتانیاهو صورت گرفته است. هرچه هست این اجماع نظر وجود دارد که مانند حمله یازدهم سپتامبر القاعده به آمریکا، اقدام حماس نیز شکست اطلاعاتی اسرائیل است که کسانی مثل نتانیاهو بعدها باید پاسخ‌گو باشند. حماس احتمالا برای ماه‌ها خود را آماده این عملیات می‌کرده است. از ‌این‌رو این یک معماست که چرا اسرائیل با وجود تعقیب و مراقبت‌های شدید در غزه نتوانست چنین حمله سهمگینی را پیش‌بینی کند. حتی می‌توان گفت در حمله یازدهم سپتامبر آمریکایی‌ها بهتر عمل کردند. توضیح آنکه غافلگیری آمریکا برای اولین بار بعد از ۲۰۰ سال از به آتش کشیده‌شدن واشنگتن توسط انگلیسی‌ها رخ داد. قبل از حمله القاعده به آمریکا احساس امنیت به حدی بود که در بحث‌های نظری و دانشگاهی هم چندان سخنی از امنیت داخلی نبود. در‌حالی‌که اسرائیل قبل از حمله حماس آن‌چنان ناامن بود که هر لحظه باید در انتظار چنین حملاتی می‌بود، اما حمله حماس به اسرائیل به گونه‌ای بود که گویا اساسا در این کشور حکومت و پلیس و دستگاه اطلاعاتی وجود ندارد. در سطح عملیاتی قیاس دیگری با جنگ آمریکا در موصل علیه داعش به دلیل استفاده داعش از تونل‌ها نیز مطرح می‌شود. این در حالی است که اولا در موصل داعش یک نیروی خارجی به حساب می‌آمد، درحالی‌که حماس در بطن جامعه و در تمامی لایه‌های آن حضور دارد. به‌علاوه حجم و میزان بمبی که بر روی غزه ریخته شد، به‌هیچ‌عنوان با حجم بمب‌های ریخته‌شده در موصل از سوی آمریکا قابل قیاس نیست. پافشاری بیش از حد و در ضمن ناموفق اسرائیل در جایی مثل بیمارستان شفا در شناخت و تخریب چنین تونل‌هایی نشان از یک قیاس ناموفق است. اگرچه حتی رئیس‌جمهور آمریکا هم بر کشفیات کذب اسرائیل در این بیمارستان صحه گذارد؛ چیزی که در افکار عمومی دنیا به تمسخر گرفته شد، به‌خصوص که هیچ منبع مستقلی این ادعاها را راستی‌آزمایی نکرد.

اهداف اسرائیل در غزه

ابتدا، مقامات آمریکایی مدعی بودند اسرائیل قصد اشغال و ماندن در غزه را ندارد و هدف اسرائیل فقط از پای درآوردن نفرات حماس، منفجرکردن تونل‌ها و انهدام کارگاه‌های آنهاست. بر پایه این تحلیل، وقتی خسارات اسرائیل بالا رود با اعلان پیروزی از جنگ خارج می‌شوند؛ و این، محتمل‌ترین سناریو دانسته می‌شد. با توجه به اینکه ده‌ها هزار نفر از نیروهای حماس در مدارس، بیمارستان‌ها و دستگاه قضائی کار می‌کنند، به گفته شیخی، رئیس مرکز تحقیقات فلسطینی، سخن از ۶۰ هزار نفر است. نکته مهم‌‌تر آن است که حماس یک ایده یا به گفته دیوید میلر، یک مجموعه از ایده‌هاست که حذف آن ساده نیست. اسرائیل خود مدعی است که اگر به این هدف برسد، خشونت‌های پراکنده، حملات موشکی، زدوخورد‌ها و جنگ‌های کوتاه‌مدت ولی با شدت که خصوصیت ۱۸ سال گذشته بوده است، محو می‌شود.

هدف بزرگ‌تر اسرائیل، کوچ‌دادن فلسطینی‌ها به سمت سینا و الحاق مجدد غزه به اسرائیل و در نهایت تخریب تونل‌های ساخته‌شده توسط حماس و آزادسازی گروگان‌هاست. از این فراتر، به گفته پائیکف از مؤسسه اسکوکرافت در آمریکا، شاید هدف اسرائیل متحول‌کردن منطقه باشد، اما به نظر می‌رسد اسرائیلی‌ها هدف اصلی را بر حسب میزان پیشرفت در جنگ مشخص کنند. کوچ‌دادن و جابه‌جایی جمعیتی فلسطینی‌ها هم تکرار سال‌های ۱۹۴۸ یا ۱۹۶۷ است. ارتش اسرائیل هم‌اکنون در حال به اجرا درآوردن یک برنامه انتقالی است که طی آن بر امور امنیتی و غیرنظامی غزه نظارت داشته باشد. استدلال مشاور استراتژیک نتانیاهو این است که اگر حماس شمال غزه را در کنترل خود داشته باشد، بیش از صد هزار نفر از شهروندان اسرائیلی که اکنون خانه‌های خود را ترک کرده‌اند، در تیررس حملات حماس و همچنان آواره خواهند ماند. از این گذشته، نتانیاهو مدعی شده است نیروهای اسرائیلی باید تا آینده قابل پیش‌بینی آزادی تحرک در غزه را داشته باشند.

فقدان استراتژی از سوی دو طرف

به گفته مایکل ای او اوهنلن، در جنگ سال ۲۰۰۶، عکس‌العمل اسرائیل برای حفظ توان بازدارندگی، حملات هوایی علیه پرتابگرهای حزب‌الله بود. متقابلا، حزب‌الله با واردکردن کاتوشیای ۱۲۲ میلی‌متری بازدارندگی اسرائیل را برهم زد. در نتیجه، جنگ گسترش یافت و اسرائیل با یک ماه عملیات زمینی در داخل لبنان بازدارندگی را برقرار کرد. اما حزب‌الله با آمادگی آتش، نشان داد از نظر تاکتیک و آتش برتری دارد؛ اگرچه حزب‌الله ۷۰۰ کشته و اسرائیل صرفا صد کشته دادند. با این حال، قطع‌نامه آتش‌بس سازمان ملل باعث شد تا حزب‌الله همچنان باقی بماند. در مورد نبرد حماس، به گفته کردزمن، پیروزی‌های تاکتیکی حماس بدون دستاورد سیاسی و استراتژیک درخور توجه، غزه را در برابر حملات هوایی اسرائیل آسیب‌پذیر کرد؛ بدون آنکه هیچ گزینه روشنی برای دستیابی به امنیت غزه داشته باشد. اما وضعیت نبرد اکنون به گونه‌ای است که احتمال یک پیروزی جدی در جبهه فلسطین دیده می‌شود. آنچه بسیار مهم است، نقش مردم غزه است. تمام تلاش اسرائیل این بوده است که با بمباران بی‌حدوحصر غزه را خالی از سکنه کند. بدون توجه به سیاست تبلیغاتی و جنگ روانی اسرائیل، می‌توان گفت این بار فلسطینی‌ها ماندند، یا اگر به جنوب رفتند مجددا به شمال بازگشتند و جبهه جدیدتری در برابر اسرائیل گشودند. این مقاومت خود باعث شد تا حماس بیش از پیش بتواند دوام داشته باشد و همچنان تا به امروز اسرائیل را حتی مورد هجوم موشکی خود قرار دهد. چنانچه چنین مقاومتی در سال ۱۹۴۸ وجود می‌داشت، اساسا کشوری به نام اسرائیل شکل نمی‌گرفت. در طرف مقابل، روزهای اول جنگ که مقامات آمریکایی حامی تمام‌قد اسرائیل بودند، کمتر منتقد استراتژی اسرائیل بودند. اما به مرور و به‌خصوص از بعد از شکست آتش‌بس موقت، مقامات آمریکا به‌شدت استراتژی اسرائیل را زیر سؤال می‌برند. آستین، وزیر دفاع آمریکا، معتقد است اسرائیل استراتژی را فدای پیروزی‌های تاکتیکی کرده است. توضیح آنکه به ازای هر فلسطینی که کشته می‌شود، حداقل به همان تعداد، در آینده به اعضای حماس افزوده می‌شود. ضمن آنکه همان‌طور که رابرت ای پایه، در تحقیق خود نشان می‌دهد، هیچ جنگی از طریق بمباران عمومی مردم پیروز نبوده است. به گفته استیون کوک، افزایش کشته‌ها در غزه مساوی است با ناامنی بیشتر اسرائیل در آینده و افزایش محبوبیت گروه حماس. «تنبیه» یا به گفته پتریاس فرمانده پیشین آمریکا در جنگ افغانستان و عراق، «تقاص»، استراتژی نیست؛ چون دیر یا زود، فلسطینی‌ها هم «تقاص متقابل» خواهند کرد. همان‌طور که کردزمن هم اعتراف می‌کند، اسرائیل توان مهار غزه، تضعیف جدی حماس و در بهترین حالت، اشغال و کنترل غزه را دارد، اما هرگز مورد پذیرش مردم غزه نخواهد بود. ضمن آنکه خشم عمیق فلسطینی‌ها و اعراب را هم برانگیخته است. البته اسرائیل به گفته او، موانع امنیتی بسیار گسترده‌تر از مرزهای فعلی را به دست می‌آورد، اگر بتواند یک نیروی امنیتی پیشرو گسترده مستقر کند. با این همه، اسرائیل قادر نخواهد بود یک امنیت بادوام در غزه برقرار کند یا به یک صلح واقعی برسد، حتی اگر حماس را هم به طور کامل نابود کند.

ژنران براون، رئیس ستاد مشترک ارتش آمریکا و مکنزی، فرمانده سابق فرماندهی آمریکا‌، زمان و زمین در غزه را علیه اسرائیل ارزیابی می‌کنند. به‌طور کلی، حتی اگر حماس حذف شود، جایگزین آن تهدید بزرگ‌تری برای اسرائیل خواهد شد.

در نبرد جاری، زمان یک معماست. در همه نبردهای قبلی بین اسرائیل و فلسطینی‌ها، جنگ حداکثر یک ماه طول می‌کشیده است. در اینجا نیز پیش‌بینی‌های اولیه این بود که اسرائیل قادر به ادامه یک جنگ برای مدت طولانی نیست. این در حالی است که تاکنون توانسته است بیش از دو ماه مقاومت کند و احتمالا بیش از این هم تاب خواهد آورد. با این حال، فشار بین‌المللی علیه اسرائیل بسیار شدید است. قطع‌نامه اخیر مجمع عمومی سازمان ملل نشان داد که ۲۰ کشور به مخالفان اسرائیل اضافه شده‌اند و حتی آمریکا نیز در انزوای شدید است. با نزدیک‌شدن به ایام سال نو مسیحی نیز امکان فشار بر اسرائیل برای پذیرش یک آتش‌بس دیگر وجود دارد. در ضمن، برخلاف روزهای اولیه جنگ، اکنون وجاهت و خوش‌نامی حماس بالا رفته است. مشکل تعریف پیروزی هم هست. به گفته ویستنلی مقام سابق وزارت امور خارجه آمریکا، پیروزی از دید اسرائیل حذف حماس است که «غیرممکن» است. از دید کردزمن، جنگ ممکن است به نحوی متوقف شود، اما هیچ‌یک از دو طرف شاخصی که مؤید پیروزی باشد در دست ندارد. توقف طولانی جنگ هم به سود هیچ‌کدام نیست؛ به گونه‌ای که درگیری‌های جزئی می‌تواند مجددا جنگ را شعله‌ور کند. اما برخلاف گفته کردزمن، طبق نظریه شکست و پیروزی، در این نبرد شاخص‌های شکست وجود دارد. اسرائیل کف خواسته خود را محو حماس قرار داده و سقف آن را بازتعریف معادلات در سطح منطقه. این در حالی است که واقعیت‌های صحنه نشانگر این است که اسرائیل به کف خواسته‌های خود هم نخواهد رسید. حتی اگر اسرائیل به این هدف خود هم برسد، بالاخره دیر یا زود، مجددا باید انتخابات برگزار شود و در این انتخابات نیز مجددا حماس پیروز خواهد بود.

فقدان استراتژی خروج

معمولا چون آغاز جنگ‌ها از روی خوش‌بینی است، آغازگر جنگ اساسا فکر چگونگی پایان آن نیست. برق‌آسابودن نیز تصور خطای آغازگر جنگ است. افکار عمومی (از‌جمله به دلیل وجود اسرا در دست حماس)، هم در آغاز و هم در پایان جنگ تأثیرگذار است. از این‌رو، در آغاز جنگ شاید فشار داخلی منجر به اقدام غیرعقلانی دولت نتانیاهو شده باشد. گرچه نتانیاهو اعلام کرده است آماده یک جنگ طولانی است، اما این احتمال هست که کابینه جنگ او، جنگ را کوتاه‌مدت فرض کرده است. به هر حال، دلیل هر‌چه باشد، خود اسرائیل هم تأیید کرده که استراتژی روشنی برای خروج از جنگ ندارد. بایدن رئیس‌جمهور آمریکا، آستین وزیر دفاع و بلینکن وزیر خارجه این کشور نیز به اسرائیل یادآور شدند تا در این زمینه چاره‌اندیشی کند. اما این‌طور به نظر می‌رسد که اسرائیل در یک بن‌بست قرار گرفته است. اسرائیل نشان داد که از حیث جنگ روانی و اقدامات ضد اطلاعاتی هم بسیار ضعیف‌تر از آن است که قبلا نشان داده می‌شد. به گفته یک ژنرال اردنی، اینکه ارتشی اعلان کند ۲۰ درصد از کشته‌هایش توسط نیروهای خودی بوده، مصداقی از یک شکست و سردرگمی در عملیات روانی است. بنابراین سؤال همگان این می‌شود که این جنگ را چگونه می‌توان خاتمه داد؟ در این ارتباط، مکرون رئیس‌جمهور فرانسه گسترش نقش ائتلاف

ضد داعش، اسپانیا تکرار کنفرانس مادرید در سال ۱۹۹۱ و اردوغان «ایده غزه» به عنوان بخشی از دولت مستقل فلسطین در چارچوب مرزهای ۱۹۶۷ با مرکزیت شرق بیت‌المقدس را مطرح کرده‌اند.

‌کشورهای عربی نیز از غزه‌ای بعد از جنگ حمایت می‌کنند که محمود عباس و حماس بر آن حاکم نباشد. آمریکا نیز ایده دو دولت را به همراه تمهیداتی برای دوران گذار در غزه مطرح کرده است. علاوه بر آمریکا، در اسرائیل نیز راه‌حل دو دولت طرفدارانی دارد؛ مثلا آیالون، رئیس قبلی شین‌بث، معتقد است اگر دو دولت تشکیل نشود، در‌ این‌ صورت یک دولت آپارتاید به وجود می‌آید و «ما هرگز امن نخواهیم بود». آمریکا و اروپا استقرار نیروهای حافظ صلح را نیز تکرار کاری می‌دانند که بعد از اعلان دولت اسرائیل در سال ۱۹۴۸ به وقوع پیوست. «تشکیل نیروی بعد از ترک درگیری برای ختم مخاصمه» و استقرار نیروهای سازمان ملل در غزه نیز از سوی اروپا و آمریکا مطرح شده است؛ اما با وجود دشمنی اسرائیل با سازمان ملل، این طرح احتمالا موفق نخواهد بود. با این حال، آمریکا و اروپا فکر می‌کرده‌اند که دست‌کم مطرح‌کردن این موضوع باعث می‌شود تا اسرائیل به فکر خاتمه جنگ باشد. وزیر خارجه آمریکا ماه گذشته در جلسه استماع سنا گفته بود که در اداره غزه، اسرائیل و حماس هیچ‌کدام نباید نقشی داشته باشند. بالاخره به گفته الحروب، استاد دانشگاه نورث وسترن قطر، همه چیز وابسته به چگونه خارج‌شدن حماس از این جنگ است. هم‌اکنون بدون آنکه نتیجه جنگ مشخص باشد، بر سر جانشینی حماس، کشمکش داخل فلسطینی‌ها مطرح است. دولت خودگردان نیروی مناسبی برای اداره غزه نیست. میزان پیروزی اسرائیل، در صورت تعدیل در اهدافش، در کنار چگونگی پاسخ اسرائیل به رنج داخلی اسرائیل و ناشی از ضربه نیز مطرح است. ازجمله راه‌حل‌های مطرح استعفای نتانیاهو است. تجربه آمریکا در افغانستان و عراق نیز مد‌نظر اسرائیل خواهد بود. اسرائیل از نظر اقتصادی به‌ویژه از نظر توریسم و حمل‌ونقل نیز آسیب‌پذیر است. اقدامات حوثی‌ها در باب‌المندب نیز باعث شده است تا تعداد کشتی‌هایی که وارد آب‌های اسرائیل می‌شود تا حد یک‌دهم کاهش یابد.

به هر حال اکنون جنگ از حماس فراتر رفته و بین مردم غزه و اسرائیل است. مفاهیمی مثل بن‌بست در جنگ در برابر جنگ فرسایشی هم مطرح است. به نظر می‌رسد صرف‌نظر از اینکه حماس چگونه عمل کند، شرایط

به گونه‌ای شده است که مردم غزه می‌توانند جنگ علیه اسرائیل را از بن‌بست به فرسایشی مبدل کنند. اگر تاکتیک اسرائیل تبدیل غزه به سرزمین سوخته باشد که هست، تازه جنگ فرسایشی فلسطینی‌ها علیه اسرائیل شروع می‌شود؛ به‌ویژه آنکه دیگر چیزی برای از دست دادن ندارند که نگران آن باشند.

‌سناریوها

۱- برخی از دست‌اندرکاران قبلی مذاکرات صلح فلسطین و اسرائیل معتقدند در دهه‌های اخیر، هر قرار صلحی بین فلسطینی‌ها و اسرائیل پس از چنین حملاتی رخ داده و هرگونه پیشرفتی از سال ۱۹۶۷ به این سو از این قاعده تبعیت کرده است. حداقل این است که در پسِ هر ‌یک از این حوادث نشان داده شده که مسئله فلسطین را نمی‌توان به حاشیه راند. همچنین نشان می‌دهد که حل‌وفصل این مشکل با روش‌های نظامی یا تروریستی عملی نیست.

۲- با دشمنی‌ای که اسرائیل با سازمان ملل دارد، هیچ نیرویی از این سازمان در غزه مستقر نمی‌شود. بنابراین شاید یک نیروی چندجانبه متشکل از کشورهای عربی یا نیروی حافظ صلح برای نظارت بر اجرای قرارداد ۱۹۷۹ اسرائیل و مصر در سال ۱۹۷۹ بتواند ایفای نقش کند؛ اما هیچ کشوری از منطقه عضو سازمان‌های چندجانبه بین‌المللی ناظر صلح نیست. کشورهای عربی ممکن است برای بازسازی هزینه کنند، ولی نیرویی مستقر نمی‌کنند. البته در درازمدت، امکان ائتلاف کشورهای عربی عضو پیمان ابراهیم برای پذیرش مأموریت بازسازی غزه وجود دارد. اتحادیه عرب هم بر نقش تعیین‌کننده خود تأکید دارد. امارات متحده عربی، قطر و عربستان سعودی میلیاردها دلار مورد نیاز را مطرح نمی‌کنند؛ مگر آنکه تعهد جدی برای حل‌وفصل سیاسی وجود داشته باشد. ادعا این بوده است که این‌همه منوط به آن است که آمریکا بتواند اسرائیل را متقاعد کند تا حماس را با یک هزینه قابل پذیرش از نظر اخلاقی و دیپلماتیک برکنار بکند.

۳- از نظر سیاسی، حتی اگر اسرائیل بتواند حماس را سرنگون کند، یک خلأ حکمرانی و بحران انسانی بسیار بی‌سابقه به وجود می‌آید. در این زمینه مجله سیاست خارجی (آمریکا) در مصاحبه با تعداد زیادی از دیپلمات‌ها، مقامات اطلاعاتی فعلی و سابق آمریکا و اسرائیل و نیز کارشناسان منطقه‌ای نتیجه این جنگ را یک سردرگمی عمیق می‌داند. بر اساس ‌این، مکوفسکی، مشاور پیشین و نماینده ویژه آمریکا در مذاکرات فلسطین و اسرائیل، یک مجموعه سناریوهای مبهم را که همگی صرفا شبه‌گزینه است، پیش‌بینی می‌کند.

۴- سیاست در غزه نمی‌تواند از خارج تحمیل شود. حتی رهبران دولت خودگردان هم حاضر نیستند با پشتیبانی تانک‌های اسرائیل به چنین شرایطی بازگردند. تا همین‌جا هم مشروعیت این سازمان زیر سؤال است. فتح از سال ۲۰۰۵ به این سو هیچ انتخاباتی نداشته، محمود عباس ۸۷‌ساله همچنان اولین کسی است که انتخاب شده است. اکثرت قریب به اتفاق فلسطینی‌ها هم این گروه را فاسد و ناکارآمد می‌دانند. همکاری امنیتی آن با اسرائل در ساحل غربی هم مورد شک و بدبینی عمیق فلسطینی‌هاست. به‌علاوه دولت خود‌گردان در اینکه بتواند فلسطینی‌ها را در برابر حملات شهرک‌نشین‌های اسرائیل در ساحل غربی حفظ کند، ناتوان است. از نظر بودجه نیز در حال ورشکستگی است؛ چون اسرائیل میلیون‌ها دلار این گروه را گرو کشیده است؛ به صورت اخذ مالیات از فلسطینی‌ها. از این فراتر، در سال‌های اخیر اصل وجودی دولت خودگردان زیر سؤال رفته است، چه رسد به اینکه بخواهد یک جمعیت دو‌میلیون‌نفری در سایه جنگ را اداره کند. اگر حکومت فلسطینی بخواهد هر‌گونه اقتداری داشته باشد، باید انتخابات جدید، منابع گسترده و رفتاری بسیار متفاوت از دولت فعلی داشته باشد. به گفته لاواشتاین، در وضع حاضر در همه این زمینه‌ها در طیف دیگر داستان قرار داریم. در ضمن، دولت خودگردان بدون مشارکت حماس، اداره غزه را نمی‌پذیرد. از طرف دیگر، نتانیاهو اعلام کرده است برای مذاکره درباره گروگان‌ها حماس نمی‌تواند طرف مذاکره باشد. این نیز خود یک پارادوکس است.

۵- به گفته پتریاس با توجه به پیامدهای این جنگ، اولین اولویت، تشکیل زیرساخت برای اداره غزه است. کمک‌های انسانی و طراحی‌های بعد از جنگ به‌طور موازی باید جلو برود و بر ‌اساس تجربه آمریکا در عراق و افغانستان است. قبل از این، آمریکا در پاسخ به نتانیاهو که گفته بود اسرائیل برای همیشه مسئول امنیت غزه خواهد ماند، گفته بود بعد از حماس کنترل غره در اختیار فلسطینی‌ها می‌ماند؛ اما مشکل اسرائیل و آمریکا این است که به نظر نمی‌رسد مفروض آنها که محو حماس است، تبدیل به واقعیت شود.

۶- تجربه صد سال گذشته نشان می‌دهد که مسئله اصلی ماهیت دولت در اسرائیل است. آنچه در اعلامیه بالفور بود، این است که دولت یهود، دیگر ادیان را نیز در خود بپذیرد؛ اما تجربه نشان داده است که این امری غیر‌ممکن است؛ به‌ویژه در سال‌های اخیر، اسرائیلی‌ها در مقابله با موضوع طرح «دو دولت» یکپارچه‌تر عمل می‌کنند. وجود شهرک‌نشین‌های متعصبی که در سال‌های اخیر بسیار بیشتر شده است نیز کار را مشکل‌تر کرده است. بنابراین راه‌حلی که حتی برخی از آمریکایی-اسرائیلی‌ها مثل فدلر می‌دهند، این است که در نهایت باید به اصل هر نفر یک رأی روی آورده شود؛ اما چون به نظر نمی‌رسد تا آینده پیش‌بینی‌پذیر ماهیت دولت در اسرئیل تغییر کند، از‌ این‌رو آنچه ویژگی اصلی روابط آتی اسرائیل با فلسطینی‌هاست، چیزی جز بحران، درگیری و جنگ نخواهد بود.

۷- حوثی‌ها در سال‌های اخیر تجربه امروز مردم غزه را پشت سر گذاشته‌اند؛ چون ائتلاف عربستان سعودی و امارات همه چیز آنها را نابود کرد. به ‌همین ‌دلیل برخلاف حزب‌الله لبنان، این گروه آسیب‌پذیری بسیار کمی در برابر تهدیدات آمریکا و اسرائیل دارد. به ‌همین علت نیز بی‌محابا از طریق باب‌المندب به اسرائیل ضربه وارد می‌کنند و کسی هم جلودار آنها نیست. این ضربات گرچه تاکتیکی است، اما می‌تواند اثرات استراتژیک ایجاد کند و این چیزی است که اسرائیلی‌ها قبل از این تجربه‌اش را نداشته‌اند.

۸- در این نبرد، ایران و آمریکا نشان دادند درسی را که در بیش از چهار دهه یاد گرفته‌اند، همچنان مبنای تصمیم‌گیری خود قرار دهند؛ چگونه از رودررویی نظامی با همدیگر پرهیز کنند و همچنان از سطح بازدارندگی «صلح‌آمیز» فراتر نروند.

۹- حمایت بی‌دریغ غرب به‌ویژه آمریکا از سلاخی‌های اسرائیل اثبات کرد که اصولی مثل دموکراسی، حقوق بشر و حقوق بین‌الملل غرب‌محور مضحکه‌ای بیش نیست. نتیجه درازمدت این فرض را می‌توان بیش از هر چیز در آینده سیاست بین‌الملل دید. توضیح آنکه در بحث‌های مربوط به نقش چین در نظام بین‌الملل در حال گذار، این موضوع مطرح می‌شود که چین فاقد معیارها، ارزش‌های اخلاقی و فرهنگی لازم برای ایفای نقش برتر در نظام بین‌الملل است؛ از ‌این‌رو به نظر می‌رسد اقدامات ضد‌بشری غرب به‌ویژه آمریکا در این نبرد، راه را برای ایفاگری نقش بیشتر برای بازیگری مثل چین هموار کرد. روسیه نیز در این نبرد بهره‌برداری‌های مخصوص به خود را داشته است که در این مقاله، نقش آنها اولویت نبوده است.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *