قاسم ابن الحسن از نوادگان امام علی علیه السلام و فرزند امام مجتبی علیه السلام است که در واقعۀ کربلا حضور داشت. حضرت قاسم علیه السلام در پاسخ عموی بزرگوار خود امام حسین علیه السلام که نظر او را در مورد مرگ پرسید با شجاعت کامل و اعتقاد و باور حقیقی، مرگ را شیرین تر از عسل دانست و در روز عاشورا شربت شیرین شهادت را چشید و به فوز عظیم شهادت نائل آمد.
پسرِ شاهِ کریمم
می کِشی آه و دلِ شاه وفا می لرزد
تو اگر حکم کنی عرشِ خدا می لرزد
دستخطِّ پدرم بر رویِ چشمت بگذار
این یتیمِ حرَمَت را به خدایت بسپار
آب که نیست کمی پُشتِ سَرَم اشک بریز
تو امیرِ حرمی بین حرم اشک بریز
قاسم ابن حسن ابن علی ام می آیم
لشکرِ کوفه بدان حیدری ام می آیم
می رسم تا بزنم لشکرتان را بَر هم
می کُشم ریز و درشت و یَلِتان را دَرهم
پسرِ شاهِ کریمم دو جهان در مُشتم
شرحِ جاءَالحقم و ارزقِ شامی کُشتم
باز با زخمِ زبان بر دلِ ما چَنگ زدید
سنگ برداشته و یک کوچه تنگ زدید
کوچه ای ساخته اید و راهِ من می بندید
سنگ انداخته و دورُ و بَرَم می خندید
کینه خیبر و بغضِ اُحُد و بُخلِ غدیر
همگی جمع شد و خورد زمین بچه شیر
عقده های جَمَل و کوچه تنگ و صفّین
شد بلا تا که بیُفتم به زمین وای حسین
نَفَسَم تنگ شده شاهِ کرَم زود بیا
مثلِ مادر شده پهلو و پَرَم زود بیا
مَرکبی نیست که از رویِ تَنَم رد نشده!
با اباالفضل مگر قاسمت هم قد نشده؟!
دارد از پنجه کین مویِ سَرم می ریزد
پیکرم را نَبَری بال و پرم می ریزد
بِبَر این پیکرِ بی جان و رَمق از میدان
گریه کن ناله بزن آه عمو ندبه بخوان
حسین ایمانی