مقالات فرهنگی / مولانا شاعری است همچون آفتاب روشن و تمام نشدنی که نمیتوان سرودههایش را به زمان و مکان خاصی محدود کرد. او نه ایرانی، نه ترک و نه افغان است، بلکه مولانا یک انسان کامل جهانی و متعلق به کائنات است. داستانهای مولانا متعلق به صلح جهانی است و به صلح جهانی نیز منتج میشود.
مهرماه با نام مولانا عجین شده و به عنوان دوستدار او اندیشههای این شاعر را انسان دوستانه و انسانگرایانه میدانیم و اگر شعری به قلم و زبان مولانا جاری شده باشد عیار همدلی و همزبانی جهانی است.
جلالالدین شادترین شاعر ایران است و با توجه به اشعار او میتوان دریافت که شادی در اشکال گوناگون، غالب آثارش را در بر گرفته است. همچنین میتوان گفت که سرودههای مولانا فرازمانی و فرامکانی است. مولانا تنها شاعر نیست، او با اشعارش درست زیستن و نگاه درست داشتن به زندگی و جمال پروردگار را آموزش میدهد.
مولانا در ۱۴ سالگی پس از خداحافظی با عطار مجبور به مهاجرت اجباری از ایران میشود. تا ۴۰ سالگی به تمامی معارف انسانی عصر خود آگاهی پیدا کرد و پس از آن در دیدار با شمس دچار تحول شد و از همین نقطه عرفان در کار او مطرح شد. مولانا پس از این داستان از شریعت میگذرد و پله پله تا ملاقات خدا میرود.
مولانا در جهان به عنوان چهرهای ایرانی شناخته میشود؛ چراکه هویت اصلی او و شعرگوییاش به زبان پارسی است. البته میتوان گفت که در میان شاعران برجسته زبان پارسی تنها اشعار جلالالدین است که به زبانهای غربی به راحتی ترجمه شده و نزد مردمان مغرب زمین قابل فهم و شگفتانگیز است.
در دورانی که بسیاری از ایدئولوژیها رنگ باختهاند و بشر همچنان در جستوجوی معنویت است، اندیشه مولانا میتواند پیامآور معنویت باشد، به همین دلیل است که یونسکو سال ۲۰۰۷ را به عنوان سال مولانا نامگذاری کرد. یادمان باشد که یونسکو بیش از هر مفهوم دیگر برای تساهل و تسامح و پیوند فرهنگی میکوشد و مولانا حاوی چنین ارزشهایی است.
مولانا یکی از نمادهای عرفان ایرانی است و عرفان، ویژگی فرهنگ و ادبیات ما است؛ او نگاه عرفانی را به مغز و محتوای شعر تزریق کرد و روح اندیشه ایرانی را بازتابانده است. جلالالدین بیش از هر سخنپرداز و اندیشهورز دیگری مفهوم «عشق» را رواج داده است.
با اینکه او زاده بلخ و مدفون در قونیه است و این دو شهر در حال حاضر در محدوده جغرافیایی ایران امروز نیست، هویت اصیل او ایرانی است و همانطور که گفته شده اشعارش به زبان پارسی است و همین ویژگی مایه همبستگی در یک جغرافیای فرهنگی و فراتر از جغرافیای سیاسی بوده است و کدام عنصر را میتوان یافت که میان ایران، افغانستان و ترکیه همبستگی ایجاد کند؟