بحث روانشناسان قلابی که این روزها با اعلام اسامی غیر روانشناس از سوی سازمان روانشناسی مورد توجه رسانهها و مردم قرار گرفته، نیاز به اطلاعرسانی و آگاهیدهی بیشتری دارد تا مردم در این زمینه چه راهی را باید انتخاب کنند تا در دام این افراد نیفتند.
به فاصله چند روز از انتشار نخستین بخش از سلسله نوشتارهای مرتبط با «روانشناسی زرد و قلابی»، سازمان نظام روانشناسی و مشاوره کشور در اطلاعیهای، فهرست ۱۴۴ فرد غیرروانشناس یا همان روانشناسنما را منتشر کرد که بازتابهای زیادی در رسانهها داشت.
در ادامه این مباحث و با هدف آگاهی عموم برای اطلاع از روانشناسی زرد و روانشناسان قلابی، بخش دوم این مطلب را به معرفی شاخصها و ملاکهای تشخیص روانشناسی قلابی از متون علمی این حوزه و ویژگیهای افراد بیصلاحیت میپردازیم؛ به این امید که با کاهش تقاضای مردم از روانشناسنماها، بازار پرسود این کاسبان، کساد شود و افراد کمتری از رهگذر این دکانداران پرمدعا، آسیب ببینند.
۱. فریب عنوان و معضل کتابهای ترجمه
یکی از اصلیترین مشکلات در تشخیص متون و محتواهای نامناسب در حوزه روانشناسی، زمانی رخ میدهد که با کتابهای پرطمطراق خارجی و عناوین فریبنده آنها مواجه میشویم. از آنجا که بسیاری از کتابهای زرد و بیمحتوای روانشناسی در حوزه «موفقیت و انگیزشی» طبقهبندی میشوند، تشخیص سودمندی آنها دشوارتر میشود زیرا به راحتی و حتی از سوی تحصیلکردگان نیز در زمره کتابهای روانشناسی فرض میشوند. این در حالی است که بیشتر این کتب، در محافل علمی و آکادمیک این حوزه جایی ندارند و از سوی دانشمندان این رشته، به شدت نقد و یا طرد میشوند.
به این ترتیب عناوین فریبندهای چون موفقیت، رشد فردی، تعالی، پیروزی، تحول در زندگی و … به هیچ وجه معیار مناسبی برای تشخیص سودمندی یک کتاب نیست؛ حتی اگر نام نویسنده آنها فرد مشهور خارجی باشد یا مترجم کتاب، نامی آشنا داشته باشد.
عناوین فریبندهای چون موفقیت، رشد فردی، تعالی، پیروزی، تحول در زندگی و … به هیچ وجه معیار مناسبی برای تشخیص سودمندی یک کتاب نیست؛ حتی اگر نام نویسنده آنها فرد مشهور خارجی باشد یا مترجم کتاب، نامی آشنا داشته باشد.بررسی بازار کتابهای زرد روانشناسی نشان میدهد بیشتر آنها ترجمه بوده و با درج عباراتی چون «چاپ هجدهم» یا حتی چهل و یکم، سعی در اعتباربخشی و ارتقای جایگاه علمی و وزانت آن دارند. دقت در نام، عنوان، شکل ظاهری و تبلیغات فراوانی که در کتابفروشیهای حقیقی و مجازی برای این نوع کتابها میشود، تنها نشان از تجاریسازی یک محتوای به شدت غیرعلمی دارد که گاه حتی، بسیار آسیبرسان است؛ از جمله این کتابها میتوان به «راز، قدرت جذب، موفقیت، از دولت عشق» اشاره کرد.
۲. نویسندگان شیاد و بیسواد
دومین ویژگی کتابها و افرادی که حاوی یا مروج روانشناسی زرد و قلابی هستند، جای خالی مولف در میان دانشمندان و حتی دارندگان مدارک پایین دانشگاهی است؛ بیشتر افرادی که از عناوین شبهروانشناسی و بیمحتوا استفاده میکنند، حتی تحصیلات سطح پایین دانشگاهی ندارند یا در رشتهای کاملا غیرمرتبط تحصیل کردهاند؛ به همین دلیل برای جبران ضعف و فقر علمی خود، از القابی چون مربی رشد فردی، سخنران انگیزشی، راهبر، مربی متافیزیک، مدیر موفقیت، مشاور زندگی، راهنمای خودیابی و عشق و از اینگونه جعلها استفاده میکنند.
اکنون به کمک رشد و گسترش فناوریهای ارتباطی، به راحتی میتوان میزان و صحت تحصیلات و عناوین افراد را راستیآزمایی کرد و نسبت به دانش واقعی هر فرد مدعی، استعلام گرفت. برای نمونه تنها کافی است نام «فلورانس اسکاول شین» یا «راندا برن» را به فارسی یا انگلیسی گوگل کنید تا به حقیقت دانش، تحصیلات یا تجارب آنها پی ببرید!
درباره روانشناسنماهای داخلی نیز، همین موضوع مصداق دارد؛ بیشتر آنها هیچ مدرک دانشگاهی ندارند و یا در نهایت در رشتهای غیرمرتبط، آن هم در سطح کاردانی یا کارشناسی تحصیل کردهاند. واضح است که حتی یک دانشآموخته سطح کارشناسی روانشناسی نیز به خوبی میداند که محتوای کتابها یا سخنرانیهای افراد بیسواد اما پرمدعا، تا چه اندازه از دایره منطق و علم دور است و بیشتر مدعیات آنها غیرعلمی، بیپایه، غیرمستند و مردود است و با هیچکدام از متون علمی این حوزه قابل انطباق نیست.بنابراین دومین معیار برای تشخیص محتواهای زرد و بیارزش از متون علمی و دانشگاهی، بررسی ساده سوابق و تحصیلات فرد است؛ در این زمینه البته میتوان از افراد صاحب صلاحیت و مشاوران و روانشناسان معتبر نیز کمک گرفت.
۳. محتوای جذاب اما به شدت غیرعلمی و غیرمنطقی
اما پرچالشترین بخش شناخت محتواهای زرد و روانشناسنماها، مربوط به متن کتاب یا سخنرانیهای آنان است؛ آنجا که با داستانسرایی وارد حوزه احساسات و هیجانات مخاطب شده و هر ادعایی را به نام علم و منطق یا حتی شهود و معنویت به خورد افراد میدهند.
پرچالشترین بخش شناخت محتواهای زرد و روانشناسنماها، مربوط به متن کتاب یا سخنرانیهای آنان است؛ آنجا که با داستانسرایی وارد حوزه احساسات و هیجانات مخاطب شده و هر ادعایی را به نام علم و منطق یا حتی شهود و معنویت به خورد افراد میدهند.برای درک عمیق و بهتر محتوای کتب و سخنان این جماعت، کافی است به سه معیار زیر توجه کنیم:
الف _ داستان سراییهای بیمنبع
بیشتر محتوای فریبنده این افراد، بر بستری از مثالهای جعلی و داستانهای من درآوردی ارائه میشوند؛ بیان انواع مثالها و مصادیقی که هیچ روشی برای شناخت اعتبار آنها وجود ندارد، شگرد اصلی افرادی است که ضعف علمی و بیسوادی خود را با آن میپوشانند. مثالهایی از قدرت جذب ثروت، خلق ایده، موفقیتهای شگرف در بازه زمانی کوتاه و یا داستانهای معجزهآمیز، در این دسته قرار میگیرند که به طور عمده محصول ذهن گوینده بوده و در واقعیت جایی ندارند. جالب اینکه در بیشتر موارد، حتی یک منبع یا مرجع مشخص برای سنجش درستی و نادرستی ادعاها و داستانهای خود ارائه نمیدهند.
ب_ بیگانگی با منطق، عقل و علم
ویژگی دیگر اینگونه محتواها، طرح ادعاهایی است که به هیچوجه با منطق و عقل بشری سازگاری ندارد و حتی در عرف دینی و مذهبی نیز مردود است؛ داستانهایی که درباره تمرکز بر ثروت در ذهن، خلق کامیابیهای عجیب با اندیشیدن تنها، رسیدن به عشق و ازدواج با تکنیکهای ذهنی و از اینگونه ادعاها، همگی با معیارهای عقلی و منطقی مردود بوده و در هیچ یک از مکاتب روانشناسی یا پزشکی و علوم اعصاب به بوته آزمایش گذاشته نشدهاند. ادعاهایی نظیر «غیرممکن ممکن است»؛ تکرار عبارات تاکیدی و صحبت از به اصطلاح قاموس دنیا، جان جهان، حقیقت کائنات و از این دست عبارتها، فقط برای فریفتن مخاطب و کسب سود از راه انتشار کتاب یا بلیت سمینارهای گران شیادان این حوزه است.
ج _ دمیدن بر تنور احساسات
پرسشی که اینجا مطرح میشود این است که اگر ادعاهای روانشناسان قلابی یا نویسندگان کتابهای زرد، تا این حد بیپایه و اساس است، چرا با اقبال مخاطبان مواجه است؟
برای پاسخ به این پرسش مهم باید دو نکته را در نظر قرار داد:
۱. بیشتر افرادی که جذب این کتابها یا سخنان می شوند، افرادی هستند که یا در گردابی از مشکلات فردی و اجتماعی گیر کرده یا دنبال پیمودن راه صد ساله در یک روز هستند؛ طبیعی است که این افراد حوصله بررسی علمی و موشکافانه مشکل خود را ندارند و جذب سخنان فریبنده مدعیان میشوند.
۲. سخنرانان یا نویسندگان کتابهای زرد، تلاش میکنند با بیان مثالهای حیرتآور و بیشتر غیرواقعی، هیجان دادن به لحن و نوشته خود، تکرار جملات روحیهبخش و عبارات مثبت، ابتدا تنور احساسات مخاطب را خوب داغ کنند، آنگاه چرندیات خود را میچسبانند! واضح است وقتی مخاطب در اوج هیجان و احساس است، قدرت استدلال منطقی او کم شده و پذیرنده هر ادعای غیرواقعی خواهد بود.
این روش نه تنها در محتواهای قلابی و زرد روانشناسی، بلکه در عرفانهای کاذب و منحرف نیز کاربرد فراوانی دارد.
ویژگیهایی که برشمردیم، بخشی از معیارهای تشخیص روانشناسنماها و کتابهای زرد این حوزه است و در آینده بیشتر در این باره خواهیم نوشت. / ایرنا
دکتر محمدرضا رئیسی- روانشناس