بحث میرسد به یک اصل عالی اجتماعی که باز ناچارم به حکم شیوهای که در این جلسات دارم خیلی خلاصه طرح مسئله کنم و رد بشوم و تفصیل و تجزیه و تحلیلش را به وقت خودش واگذار کنم. این بحث برای جامعه ما بسیار سازنده و لازم است و آن این که سوال میکنند فلان نویسنده، فلان گوینده، فلان شخص چگونه شخصیتی است؟ سوالی بسیار نامربوط است، برای اینکه مسئله اگر داوری درباره شخص است، آن وقت
گر حکم شود که مست گیرند
در شهر هر آنچه هست گیرند
اینکه سعی میکنید از لابهلای کلمات یا نوشتههای فلان نویسنده یا فلان گوینده دو تا جملهای دربیاورید که این جملهها واقعاً هم شایان انتقاد است و واقعاً هم بعضی از آن جملهها غلط است و بگویید خودت از اینکه صبح تا شام از اول عمر تا آخر عمرت به خدا دروغ بستی خجالت نمیکشی، حالا چهار تا جمله غلط هم در کتاب است که به جای اینکه انتقاد بشود، خر بیاور و رسوایی بار کن، حمله میکنید به شخص، به عنوان اینکه چهار تا جمله اشتباهی گفته است. اگر قرار است ما درباره شخص صحبت کنیم، باید تمام زشتیها و زیباییها، خوبیها و بدیهای آن شخص را آورد، سنجید، مطالعه کرد، معدل گرفت، بعد گفت این آقا تا فلان مقدار در حد نصاب خوب است.
یکی از اجداد من، رحمهالله علیه، در عصر خودش یک عالِم دینی متقی بوده است. از ایشان پرسیده بودند با فلان آقا میخواهیم برویم نماز جماعت بخوانیم، آیا عادل است؟ گفته بود اگر صحبت از عادل باشد، در زمان ما عادل یکی است، آن هم امام زمان عجلالله تعالی فرجهالشریف است! البته منظور از عدالت، عدالتی است که شما میگویید، یعنی هرگز گناهی نکند. برداشت مردم از عدالت این است که هرگز از شخص گناه و ترک اولی سر نزند. خلاف مروت هم عمل نکند. اگر قصه، قصه عدالت متعارف باشد، یعنی آدمی پایبند است. اگر گناهی و یا خطایی کرد و متوجه و ناراحت میشود، درصدد بازگشت و جبران برمیآید، آن وقت عده انسانهای عادل فراوان میشود. البته نه فراوان مثل گیاه سبزی که در بیابان میروید، نه مثل بوته خار، ولی خوب میشود نسبتاً عدهای عادل پیدا کرد.
حالا چگونه سوال میکنیم؟ میگوید فلان کس چه جور آدمی است؟ آیا این آقا معصوم است؟ نه خطا دارد، نه اشتباه دارد، نه اشتباه علمی، نه اشتباه عملی، نه اشتباه قلمی، نه اشتباه زبانی؟ نه، اینجور نیست. ولی از سوالکننده و از کسانی که این سوالات را در زمان ما طرح میکنند میپرسیم خودت چگونه آدمی هستی؟ طرحکننده آن سوال چگونه آدمی است؟ چرا قبلاً پرونده او را ورق نمیزنید؟ وقتی که پروندهها همه باز شد، چه بسا همان کسی که امروز با همین جنجالها دربارهاش تنفر اجتماعی شده، از صدها نفر از کسانی که این جنجالها را ایجاد میکنند خیلی پاکتر، بهتر، به خدا نزدیکتر، مقبولتر باشد. اما مقبولتر، نه اینکه به او اشکالی وارد نباشد. به او هم اشکالی وارد هست، به من هم اشکال وارد است، به تو هم اشکال وارد است. چه کسی است که اشکال در او وارد نباشد؟
بنابراین، اگر راجع به شخص سوال میشود، شخص را باید با آن معیارها و ضابطهای که مکرر برای دوستان عرض کردم و قبلاً ذکر شده، سنجید. آیا آدمی است با پروا یا بیپروا؟ تقوا، یعنی پروا. اگر آدمی است با پروا، نسنجیده حرف نمیزند و اگر هم یک اشتباهی در سخنش بود و فهمید، ناراحت میشود. مخصوصاً در امر دین، به گزاف سخن نمیگوید، درباره مردم به گزاف سخن نمیگوید، فتنهانگیزی نمیکند، جنجالهای بیجای سرگرمکننده برای اجتماعی که بیش از هر زمانی نیازمند است به هوشیاری و آگاهی به وجود نمیآورد، آدمی است در حد نصاب، جزو ردیف خوبان. شما که میدانید اصلاً در قصه بهشتی و دوزخی و آخرت هم قرآن همین را میگوید. عدهای را به بهشت میبرند، «اَمّا مَنْ ثَقُلَتْ مَوَازِینُه»؛(۱) وقتی ترازو را درست میکنند، کفه حسناتش، بچربد، نه اینکه در کفه سیئاتش چیزی نباشد. منظور اسلام این است. در دو صف کردن در آخرت فرمولش این است. من نمیدانم این بندگانی که خود را در راه خدا میدانند، این چه فرمول عوضیای است که درست کردهاند؟ یک آدم یا باید صد درصد خوب باشد یا هیچ، ولش کن. این چه فرمولی است!؟
جالب این است که این فرمول غلط، بازار تظاهر و ریا را در جامعه ما رونق داده است. برای این است که اگر کسی بخواهد با این فرمول مقبول باشد، باید هیچکس بر زندگی او آگاه نشود. لذا باید دائماً از مردم فاصله بگیرد تا مبادا بر جزئیاتی از زندگی او آگاه بشوند که برایشان نامطلوب باشد و او را از ارزش و اعتبار بیندازد. این اثر اجتنابناپذیرِ این طرز تفکر است…
من با صراحت به دوستان این را عرض میکنم و میخواهم این مطلب، این ملاک و این فرمول در ذهن رفقای عزیز ما، به خصوص رفقایی که احیاناً با آنها همکاریهایی داریم، بماند. اگر یک ذره پیوند ماها با یکدیگر و شماها با یکدیگر آسیب ببیند، در راه کوششهای شما انحراف به وجود خواهد آمد؛ و لذا به این فرمول سخت توجه داشته باشید و سخت پایبند باشید و آن را بسی پرارزش بشناسید. اگر قرار است ما به صورت افراد واقعبین، که با واقعیات ملموس زندگی میخواهند کار و کوشش کنند و وظیفهگذاری کنند، کار بکنیم، این یکی از آن فرمولهای سخت واقعبینانه است. در میان ما انسانی که از او نقصی یا خردهای نتوانیم بگیریم، سراغ نکنید. همین رفقایی که به هم انتقاداتی دارند، از هم گلههایی دارند، و به یکدیگر عیبهایی میگیرند هم دیگر نباید دور هم جمع شوند و در مسیر یک هدف معین با یکدیگر تشریک مساعی کنند. چرا دوستان اینقدر زود و آسان از هم جدا میشوند؟ چرا اینقدر زود و بیجا افراد را طرد میکنید و افراد دیگری را میپذیرید در حالی که آنها را باید طرد کنید؟ چرا؟
منبع – در مکتب قرآن، ج ۳، صص ۱۷ تا ۱۹
ـــــــــــــ
۱- اعراف (۷) آیه ۸، مومنون (۲۳) آیه ۱۰۲، قارعه (۱۰۱) آیه ۶.