مرگ خودخواسته به‌ مثابه مسئله اجتماعی

مقالات اجتماعی / روزنامه شرق نوشت : در روزهای آخر هفته‌ای که گذشت سه خبر خودکشی از اهالی فرهنگ و رسانه منتشر شد.

«علی صادقی»، اهل دهدشت، روزنامه‌نگار بود که در ۳۹‌سالگی به زندگی خود پایان داد. یکی از اعضای خانواده‌اش معتقد بود او با وجود داشتن دو مدرک همواره به دنبال کار بود و نتیجه‌گیری کرده بود این خودکشی به دلیل فقر است. یکی دیگر از اهالی رسانه معتقد بود که او نامه‌ای نوشته و از حملات پنیک که او را مستأصل کرده، به مرگ روی آورده است.

«سارینا امیری» که در رسانه‌های اجتماعی به عنوان کارگردان تئاتر در بندرعباس فعالیت می‌کرد، در شبکه‌های اجتماعی معرفی شده است. او نیز سن زیادی نداشت و تصمیم گرفت مرگ را انتخاب کند.

«پانته‌آ اقبال‌زاده» مترجم جوان ادبیات کودک و نوجوان نیز با نوشتن نامه‌ای اعلام کرد «وزن دلایلم برای پایان‌دادن به زندگی‌ام خیلی بیشتر شده تا اینکه بخواهم ادامه بدهم. درواقع اصلا انگیزه‌ای برای ادامه زندگی ندارم»؛ نامه‌ای که داغ بر دل خانواده نهاد و انتشارش موجی از همدلی و هم‌زمان نگرانی را پدید آورد و ما پنجشنبه بهشت‌زهرا بودیم، برای تشییع جنازه پانته‌آ اقبال‌زاده؛ دختری جوان و هنرمند. پدرش «شهرام اقبال‌زاده» غمگین و دلشکسته با کمری خم و خواهر و مادری عزادار که لحظه‌ای چشمانشان از گریستن باز نمی‌ایستاد. شهرام اقبال‌زاده برای اهالی فرهنگ و اندیشه از جایگاه ویژه‌ای برخوردار است و این بار به عنوان پدر در توصیف نامه «پانته‌آ» گفت: «خرد شدم».

دعوت به همدلی

این اتفاق‌های ناگوار به‌ویژه مرگ خودخواسته پانته‌آ باعث شد که یادمان بیاید چقدر نیازمند یکدیگریم. این چند روز در مطبوعات و شبکه‌های اجتماعی هشدار می‌دهند و همه را به «همدلی با هم» و «مراقبت از یکدیگر» و به‌ویژه «جوانان» دعوت کنند؛ این موضوعی است مهم و این دعوت دعوتی پسندیده.

هر یک جوانی که چنین از جان گرامی می‌گذرد، خانواده و بستگان و دوستانی دارد که آسیب شدید می‌بینند و نیاز به مراقبت دارند. این «داغ» چنان بزرگ است که به راحتی کهنه نمی‌شود. باید مراقب آنان بود و باید مراقب جوانان بود.

هنوز بسیاری از ما روزنامه‌نگاران هر بار یاد رفتن «شیده لالمی» می‌افتیم، اشکمان سرازیر می‌شود. هنرمندان و اهالی سینما مدام به یاد «کیومرث پوراحمد» و مرگ خودخواسته‌اش هستند. در این میان چند نفر دیگر از اهالی فرهنگ و هنر رفتند و ماندن را تاب نیاورند؛ مانند «نیلوفر بان» و… .

مرگ خودخواسته فراتر از مسئله فردی

شاید این هشدارها که این روزها می‌شنویم، این نیاز به همدلی‌ها که تکرار می‌شود، شاید اینکه در ذهنمان جایی برای کسانی که مدت‌هاست خبری نداریم، باز کنیم و به سراغشان برویم، همه توصیه‌هایی مهم و کاربردی باشد. شاید واقعا همین که تأکید کنیم همین زنده‌ماندن هنر این روزهایمان است، نکته مهمی باشد اما به نظر می‌رسد متخصصان وظیفه مهم‌تری دارند.

در این میان جا دارد که متخصصان به‌ویژه روان‌شناسانی که در زمینه سوگ مطالعه و تحقیق دارند، در این زمینه راهنمایی کنند و آموزش دهند؛ چراکه گاهی ممکن است از هر یک از ما با انگیزه‌های دلسوزانه رفتاری سر بزند که نه‌تنها درمانی نباشد بلکه بر درد بیفزاید. همچنین این را باید تحقیق کنند و دانسته‌هایشان را آموزش دهند که چگونه می‌توان همراه و کمک بود برای اینکه متوجه شویم کسی در معرض خطر است.

گسترش و افزایش تعداد و نوع این اتفاق‌ها به گونه‌ای است که نمی‌توان آن را به موضوع‌هایی شخصی یا خانوادگی تقلیل داد. هم رشد مرگ‌های خودخواسته بین جوانان در چند ماه اخیر و هم بحث‌هایی که درباره علل و عوامل آن وجود دارد و هم واکنش بخشی از جامعه به آن، نشانه‌های پدیده‌ جدی اجتماعی دست‌کم در یک نسل است، نسلی که احساس می‌کند شکست‌خورده و ناتوان از تغییر شرایط پیرامونی است. این پدیده مسئله‌ای اجتماعی است و راه‌حل اجتماعی می‌طلبد.

درست‌تر این بود که دولت آن را به‌عنوان بحرانی اجتماعی مورد تحقیق و پژوهش قرار دهد و به کمک متخصصان راه‌حل‌های درست بیابد و عملی کند. نوع مواجهه با مسائل اجتماعی به‌ویژه مسائل و دغدغه‌های نسلی بسیار اهمیت دارد. با فرض اینکه در این قبیل امور فقط به دولت نمی‌توان نظر داشت و چه‌بسا ریشه دست‌کم بخشی از مسائل در همان‌جاست، چه باید کرد؟ به نظر می‌رسد اول باید جامعه و به‌ویژه جامعه آکادمیک چنین بحرانی را بپذیرد و بعد درباره‌اش مانند مسئله‌ای اجتماعی گفت‌وگو کند. در کنار آموزش‌ها و راهنمایی‌ها برای مراقبت از یکدیگر به‌ویژه جوانان و نوجوانان بی‌پناه انجمن جامعه‌شناسی ایران و دیگر نهادهای مدنی باید در چنین موضوعی فعال شوند و راه گفت‌وگو را بگشایند.

در نهایت این نکته ضروری است که اگر کسی را در اطرافیان می‌شناسیم که بر این باور است آنان که مرگ خودخواسته را انتخاب می‌کنند، شجاع‌تر از دیگرانی هستند که زندگی می‌کنند و همواره آنان را تحسین می‌کنند، می‌توان به آنها پیشنهاد داد با خط تلفن ۱۲۳ اورژانس اجتماعی تماس برقرار کنند یا با یک خط تلفنی دیگر یعنی مشاوره در بهزیستی با شماره ۱۴۸۰ احساسات خود را در میان گذارند؛ زیرا این نگاه خود نیز خطرناک است.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *