مدارا با مردم در سیره مولای متقیان

مقالات فرهنگی و اجتماعی : …ای مالک، بدان که تو را به بلادی فرستاده‌ام که پیش از تو دولتها دیده، برخی دادگر و برخی ستمگر. و مردم در کارهای تو به همان چشم می‌نگرند که تو درکارهای والیان پیش از خود می‌نگری و درباره تو همان گویند که تو درباره آنها می‌گویی و نیکوکاران را از آنچه خداوند درباره آنها بر زبان مردم جاری ساخته، توان شناخت. باید بهترین اندوخته‌ها در نزد تو، اندوخته کار نیک باشد. پس زمام هواهای نفس خویش فروگیر و بر نفس خود، در آنچه برای او روا نیست، بخل بورز که بخل ورزیدن بر نفس، انصاف دادن است در آنچه دوست دارد یا ناخوش می‌شمارد. ‌ای مالک، مهربانی به رعیت و دوست داشتن آنها و لطف در حق ایشان را شعار دل خود ساز. چونان حیوانی درنده مباش که خوردنشان را غنیمت ‌شماری، زیرا آنان دو گروهند یا همکیشان تو هستند یا همانند تو در آفرینش.
از رعیت‌ها خطاها سر خواهد زد و علت‌هایی عارضشان خواهد شد و به عمد یا خطا، لغزش‌هایی کنند، پس، از عفو و بخشایش خویش نصیبشان ده، همانگونه که دوست‌داری که خداوند نیز از عفو و بخشایش خود تو را نصیب دهد. زیرا تو برتر از آنها هستی و آنکه تو را بر آن سرزمین ولایت داده، برتر از توست و خداوند برتر از کسی است که تو را ولایت داده است. ساختن کارشان را از تو خواسته و تو را به آنها آزموده است. خود را برای جنگ با خدا بسیج مکن که تو را در برابر خشم او توانی ‌نیست و از عفو و بخشایش او هرگز بی‌نیاز نخواهی بود. هرگاه کسی را بخشودی، از کرده خود پشیمان مشو و هرگاه کسی را عقوبت نمودی، از کرده خود شادمان مباش. هرگز به خشمی که از آن امکان رهایی هست، مشتاب و مگوی که مرا بر شما امیر ساخته‌اند و باید فرمان من اطاعت‌ شود. زیرا، چنین پنداری سبب فساد دل و سستی دین و نزدیک شدن دگرگونی‌ها در نعمت‌هاست. هرگاه، از سلطه و قدرتی که در آن هستی در تو نخوتی یا غروری پدید آمد به عظمت ملک خداوند بنگر که برتر از توست و بر کارهایی تواناست که تو را بر آنها توانایی نیست. این نگریستن سرکشی تو را تسکین می‌دهد و تندی و سرافرازی را فرو می‌کاهد و خردی را که از تو گریخته ‌است به تو باز می‌گرداند. بپرهیز از اینکه خود را در عظمت با خدا برابر‌داری یا در کبریا و جبروت، خود را به او همانندسازی که خدا هر جباری را خوار کند و هر خودکامه‌ای را پست و بی‌مقدار سازد. هرچه خدا بر تو فریضه کرده است، ادا کن و درباره خواص خویشاوندانت و از افراد رعیت، هرکس را که دوستش می‌داری، انصاف را رعایت‌‌نمای که اگر چنین نکنی، ستم کرده‌ای و هرکه بر بندگان خدا ستم کند، افزون بر بندگان، خدا نیز خصم اوست. و خدا با هر که خصومت کند، حجتش را نادرست سازد و همواره با او در جنگ باشد تا از این کار باز ایستد و توبه کند. هیچ چیز چون ستمکاری، نعمت‌خدا را دگرگون نکند و خشم خدا را برنیانگیزد، زیرا خدا دعای ستمدیدگان را می‌شنود و در کمین ستمکاران است. باید که محبوبترین کارها در نزد تو، کارهایی باشد که با میانه‌روی سازگارتر است و با عدالت دم سازتر و خشنودی رعیت را در پی داشته باشد، زیرا خشم توده‌های مردم، خشنودی نزدیکان را زیر پای بسپرد ولی خشم نزدیکان اگر توده‌های مردم از تو خشنود باشند، ناچیز گردد.
خواص و نزدیکان کسانی هستند که به هنگام فراخی و آسایش بر دوش والی باری گران هستند و چون حادثه‌ای پیش آید کمتر از هر کس به یاریش برخیزند و خوش ندارند که به انصاف درباره آنان قضاوت شود. اینان همه چیز را به اصرار از والی می‌طلبند و اگر عطایی یابند، کمتر از همه سپاس می‌گویند و اگر به آنان ندهند، دیرتر از دیگران پوزش می‌پذیرند. در برابر سختی‌های روزگار، شکیبایی‌شان بس اندک است. اما ستون دین و انبوهی مسلمانان و ساز و برگ در برابر دشمنان، عامه مردم هستند، پس، باید توجه تو به آنان بیشتر و میل تو به ایشان افزونتر باشد. و باید دورترین افراد رعیت از تو و دشمن‌ترین آنان در نزد تو، کسی باشد که بیش از دیگران عیب‌جوی مردم است. زیرا در مردم عیب‌هایی است و والی از هر کس دیگر به پوشیدن آنها سزاوارتر است. از عیب‌های مردم آنچه از نظرت پنهان است، مخواه که آشکار شود، زیرا آنچه برعهده توست، پاکیزه ساختن چیزهایی است که بر تو آشکار است و خداست که بر آنچه از نظرت پوشیده است، داوری کند. تا توانی ‌عیب‌های دیگران را بپوشان، تا خداوند عیب‌های تو را که خواهی از رعیت مستور بماند، بپوشاند. و از مردم گره هر کینه‌ای را بگشای و از دل بیرون کن و رشته هر عداوت را بگسل و خود را از آنچه از تو پوشیده داشته‌اند، به تغافل زن و گفته سخن‌چین را تصدیق مکن. زیرا سخن چین، خیانتکار است، هر چند، خود را چون نیکخواهان وانماید.
با بخیلان مشورت مکن که تو را از جود و بخشش باز دارند و نه با حریصان، زیراحرص و طمع را در چشم تو می‌آرایند که بخل و ترس و آزمندی، خصلت‌هایی‌گوناگون هستند که سوء ظن به خدا همه را دربر دارد. بدترین وزیران تو، وزیری است‌ که وزیر بدکاران پیش از تو بوده است و شریک گناهان ایشان. مبادا که اینان همراز و همدم تو شوند، زیرا یاور گناهکاران و مددکار ستم پیشگان بوده‌اند. در حالی که، تو می‌توانی بهترین جانشین را برایشان بیابی از کسانی که در رای و اندیشه و کاردانی‌همانند ایشان باشند ولی بار گناهی چون بار گناه آنان بر دوش ندارند، از کسانی که‌ ستمگری را در ستمش و بزهکاری را در بزهش یاری نکرده باشند. رنج اینان بر توکمتر است و یاریشان بهتر و مهربانیشان بیشتر و دوستیشان با غیر تو کمتر است. اینان را در خلوت و جلوت به دوستی برگزین. و باید که برگزیده‌ترین وزیران توکسانی باشند که سخن حق بر زبان آرند، هرچند، حق تلخ باشد و در کارهایی‌که خداوند بر دوستانش نمی‌پسندد کمتر تو را یاری کنند، هرچند، که این سخنان‌و کارها تو را ناخوش آید. به پرهیزگاران و راست‌گویان بپیوند، سپس، از آنان ‌بخواه که تو را فراوان نستایند و به باطلی که مرتکب آن نشده‌ای، شادمانت ‌ندارند، زیرا ستایش آمیخته به تملق، سبب خودپسندی شود و آدمی را به سرکشی‌ وا دارد. و نباید که نیکوکار و بدکار در نزد تو برابر باشند، زیرا این کار سبب شود که‌ نیکوکاران را به نیکوکاری رغبتی نماند، ولی بدکاران را به بدکاری رغبت ‌بیفزاید. با هریک چنان رفتار کن که او خود را بدان ملزم ساخته است. و بدان، بهترین چیزی که‌ حسن ظن والی را نسبت ‌به رعیتش سبب می‌شود، نیکی کردن والی است در حق رعیت و کاستن است از بار رنج آنان و به اکراه وادار نکردنشان به انجام دادن کارهایی‌که بدان ملزم نیستند. و تو باید در این باره چنان باشی که حسن ظن رعیت ‌برای تو فراهم آید. زیرا حسن ظن آنان، رنج ‌بسیاری را از تو دور می‌سازد.به حسن ظن تو، کسی سزاوارتر است که در حق او بیشتر احسان کرده باشی و به بدگمانی، آن‌ سزاوارتر که در حق او بدی کرده باشی.
سنت نیکویی را که بزرگان این امت‌ به آن عمل کرده‌اند و رعیت‌بر آن سنت ‌به ‌نظام آمده و حالش نیکو شده است، مشکن و سنتی میاور که به سنت‌های نیکوی‌ گذشته زیان رساند، آنگاه پاداش نیک بهره کسانی شود که آن سنتهای نیکو نهاده‌اند و گناه بر تو ماند که آنها را شکسته‌ای. تا کار کشورت به سامان آید و نظام‌های نیکویی، که پیش از تو مردم برپای داشته بودند برقرار بماند، با دانشمندان و حکیمان، فراوان، گفتگو کن در تثبیت آنچه امور بلاد تو را به صلاح می‌آورد و آن نظم و آیین که مردم‌ پیش از تو بر پای داشته‌اند. بدان، که رعیت را صنف‌هایی است که کارشان جز به یکدیگر اصلاح نشود و از یکدیگر بی‌نیاز نباشند. صنفی از ایشان لشکرهای خدایند و صنفی، دبیران خاص ‌یا عام و صنفی قاضیان عدالت گسترند و صنفی، کارگزارانند که باید در کار خودانصاف و مدارا را به کار دارند و صنفی جزیه‌دهندگان و خراجگزارانند، چه ذمی و چه مسلمان و صنفی بازرگانانند و صنعتگران و صنفی که حاجتمندان و مستمندان باشند. هریک را خداوند سهمی معین کرده و میزان آن را در کتاب خود وسنت پیامبرش (صلی‌الله ‌علیه ‌و‌آله) بیان فرموده و دستوری داده که در نزد ما نگهداری می‌شود…
بخشی از نامه ۵۳ نهج‌البلاغه

*هیچ چیز چون ستمکاری، نعمت ‌خدا را دگرگون نکند و خشم خدا را برنیانگیزد، زیرا خدا دعای ستمدیدگان را می‌شنود و در کمین ستمکاران است
*ستون دین و انبوهی مسلمانان و ساز و برگ در برابر دشمنان، عامه مردم هستند، پس، باید توجه تو به آنان بیشتر و میل تو به ایشان افزونتر باشد
*به پرهیزگاران و راست‌گویان بپیوند، سپس، از آنان ‌بخواه که تو را فراوان نستایند و به باطلی که مرتکب آن نشده‌ای، شادمانت ‌ندارند، زیرا ستایش آمیخته به تملق، سبب خودپسندی شود و آدمی را به سرکشی‌ وا دارد

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *