متن نوحه نسخه درد در سوگ شهادت حضرت ابوالفضل

حضرت ابوالفضل العباس(س)
شهادت حضرت ابوالفضل العباس(س)

حضرت عباس علیه السلام در اثر فداکاری ها، اخلاص و خصال والای انسانی در پیشگاه خداوند دارای مقام بسیار ارجمند و آبروی مخصوص گردید و خداوند مقام و لقب «باب الحوائج» را به حضرتش عطا فرمود و وجود عظیم او را شایسته این لقب دانست. توسّل به ذیل عنایت او نیز موجب روا شدن حاجات است. او کریمی است از دودمان کریمان و وسیله ای برای تقرّب به درگاه الهی که سالیان بسیار، مسلمان و غیر مسلمان دست دعا و چشم امید به سوی او داشته، از کرامات شیرین و زلال معرفت او ناگفته های گفتنی فراوانی دارند

نسخه درد

از دو ابروی تو کردند دو محراب، درست
ساحل امن نگاهت شده با آب، درست

حجر الاسود من خال سیاه لب توست
میکند صورت تو صورت مهتاب، درست

می کند ابجد این اسم مقدس همه جا
یک صد و سی و سه تا جلوه ارباب، درست

مادر آب دعاگوی تو بوده که شده
همه جا با عطشت این همه سرداب، درست

هوس میکده ات باز فتاده به سرم
مثل هر دفعه بده باز حواله به حرم

دل به دریا زدم و راه دعایم واشد
اسم عباس که آمد غزلم غوغا شد

دامن چشم مرا قطره ای از اشک گرفت
قطره اشک من از لطف حسین دریا شد

سجده بر خاک قدم هاش مرا بالا برد
عرش من، بر سر سجاده، همین جاها شد

به ضریحش که رسیدم دهنم آب افتاد
تا که گفتم به ابالفضل خودش سقا شد

خوردن از جرعه دلدار چه کیفی دارد
باده دست علمدار چه کیفی دارد

انعکاس همه را داشته از دم، عباس
اولش نور حسین و پس از آن هم، عباس

جلوی نام علی، صاحب شمشیر دو دم
بنویسید فقط صاحب پرچم، عباس

آنکه زانو زده در محضر زهرا ادبش
آنکه شد پیش امیرش سر او خم، عباس

قمر ام بنین، ماه بنی هاشمیون
کاشف الکرب همه، ریشه کن غم، عباس

او نباشد به خدا نیست در عالم نفسی
من ندارم به جزا و چشم به دستان کسی

در نمازش همه جا نور خدا پیچیده
در کلامش اثر حرز و دعا پیچیده

آنقدر مست حسین است قنوتش که نگو
آنقدر که وسط عرش، صدا پیچیده

هر که دارد گرهی زود می آید حرمش
بس که آوازه او در همه جا پیچیده

خوش به حالم که خدا آمده با دست خودش
نسخه درد مرا کرببلا پیچیده

کاش می شد بشود باز دوباره گره ام
من که مردم سر امضا شدن تذکره ام

منم و تشنگی و این هوس بارانش
منم و خاطره هایم وسط ایوانش

حال من حال خوشی بود چه زود آمد و رفت
می نشینم که بگیرد همه تاوانش

در طواف حرمش وقت شلوغی سرش
غالبا می گذرد زائر او از جانش

کهف او کهف حصین است ندارم شکی
اسم من را بگذارید سگ دربانش

روسیاهان درش عطر خدا می گیرند
روز محشر که شود دست مرا می گیرند

ما ندیدیم در افلاک از این بهتر، دست
نیست از دست قلم برتر و بالاتر، دست

مشک او پاره که شد چادر زهرا را دید
او که زد با مدد فاطمه بر کوثر، دست

کرمش آنقدری هست که رسوا نکند
می دهد روز جزا با همه در محشر، دست

تا قیامت برسد گریه کن فاطمه ایم
چون نداریم به جز اشک دمادم در دست

اشک مان را بخرند و نخرند آمده ایم
ما گداییم و به ارباب کرم رو زده ایم

رضا دین پرور

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *