در روز عاشورا کودک شیرخواره امام حسین(ع) حضرت علی اصغر از عطش و شدت گرما بی تاب شده بود، رباب و اهل خیام به دنبال این بودند که برای کودک شش ماهه چاره و راهی پیدا کنند. کودک شیرخواره را به دست بابا دادند و امام علیه السلام با دشمن در حال گفتگو بود ناگهان تیری از کمان حرمله آمد و گوش تا گوش حلقوم علی اصغر را درید و کودک شش ماهه قربانی خدا و روز عاشورا گشت. امام حسین علیه السلام خون گلوی او را گرفت و به آسمان پاشید.
لطف و عنایت شیرخواره
امشب به سمت و سوی تو پرواز می کنم
با بردن نوای تو اعجاز می کنم
گفتم علی اصغر و لبریز از خمم
با جرعه ای ز جام تو آغاز می کنم
عاشق تر از همیشه نگاهم به سوی توست
با اشک خود محبتم ابراز می کنم
دل را دخیل یک پر قنداقه شما
بستم و قفل بسته ی خود باز می کنم
هر لحظه هر دقیقه، تمامی عمر خود
حوض دو چشم خود ز تو نمساز می کنم
ای ماورای هر چه غزل در نگاه عشق
ساکن شدم به عشق تو در خانقاه عشق
امشب میان شعر و غزل بنده عابرم
با بیمه ای به اسم تو آسوده خاطرم
شش ماهه ای که یک شبه صد سال رفته ای
آقا محل بده به خدا بنده شاعرم
نذر شما و مادرتان شیره ی عسل
سر را بزن فدای شما بنده حاضرم
ای آنکه گوشه چشمی به ما کنی
شاید عوض شود به دمت هست و ظاهرم
امشب تمام قافیه هایم بدل شده
شعرم پر از طراوت طعم عسل شده
یک آیه از اهالی بالا رسیده است
زیباترین ستاره زهرا رسیده است
در نیل غصه های زمین یک عصا بزن
گویا دوباره حضرت موسی رسیده است
هر کس که مرده دل شده در عصر حاضرش
مژده بده به او که مسیحا رسیده است
باید سوار کشتی اهل یقین شوی
بر ساحل نگاه تو دریا رسیده است
امشب دوباره ساکن میخانه می شویم
شاید دوباره حضرت مولا رسیده است
شکر خدا که عنایتتان شامل شده
ابیاتی از دهان شما حاصلم شده
این ها گذشت و واقعه از راه می رسد
یوسف دوباره بر ته یک چاه می رسد
باید دوباره خواند غزل های نا تمام
وقتی پیامی از خود الله می رسد
نسترن