در روز عاشورا کودک شیرخواره امام حسین(ع) حضرت علی اصغر از عطش و شدت گرما بی تاب شده بود، رباب و اهل خیام به دنبال این بودند که برای کودک شش ماهه چاره و راهی پیدا کنند. کودک شیرخواره را به دست بابا دادند و امام علیه السلام با دشمن در حال گفتگو بود ناگهان تیری از کمان حرمله آمد و گوش تا گوش حلقوم علی اصغر را درید و کودک شش ماهه قربانی خدا و روز عاشورا گشت. امام حسین علیه السلام خون گلوی او را گرفت و به آسمان پاشید.
لاله سرخ حسین
خون خورم در غم آن طفل که جای لَبَنَش
ریخت دست ستم حرمله خون در دهنش
کودکی کآب ز سرچشمه وحدت می خورد
گشت از سوز عطش، آب، روان از بدنش
گر تن نوگل لیلا، نبود لاله سرخ
از چه آغشته به خون گشت چنین پیرهنش؟
غنچه ای از چمن زاده زهرا بشکفت
که شد از زخم سِنان چون گل صد برگ، تنش
گلشنی ساخته در دشت بلا گشت، که بود
غنچه اش اصغر و گل قاسم و اکبر سمنش
تشنه لب کشته شد آن شاه که با خنجر و تیر
گشت ببریده و شد دوخته بر تن کفنش
آنکه باشد نظرش داروی هر درد «سنا»
چشم دارم که فتد گوشه چشمی به منش
جلال الدین همایی(سنا)