عباس بن علی علیه السلام مشهور به قمر بنی هاشم، برادر و یار واقعی امام حسین علیه السلام در واقعه کربلا به عنوان علمدار و یار با وفای آن حضرت تا آخرین لحظات عمر حضور داشت. آوازه دلاور مردی های حضرت عباس(ع) در آن روزگار طنین افکنده بود و دشمن در پی آن بود تا با اقدامی جسورانه، وی را از صف لشکریان امام حسین(ع) در کربلا جدا سازد. در نهایت با عمودی آهنین بر سر مبارک حضرت ابوالفضل(ع) زد و ایشان را به شهادت رساند
قلم در دست
به یاد دست قلم، تا بَرَم به دفتر، دست
به عرض عشق و ارادت، شوم قلم در دست
به طبع گفتم از این دست، دست ها بنویس
که دست بهتر از این دست، حق نیاورده ست
بزن درون دوات این قلم به نیّتِ غسل
که با طهارت گویم از آن «مطهّر دست»
ببین ظهور «یَدُ الله فَوقَ اَیدیهِم»
که حیدر است به حق دست و او به حیدر، دست
بریده دستِ امان نامه آوران بادا
که پای دادن جان، داده با برادر، دست
چه غم که زخم ببارد، اُحد شود تکرار؟
که برنداشت دمی حیدر از پیمبر، دست
دمی ز یاد گل یاس تشنه، غافل نیست
که روی آب کند قابِ عکسِ اصغر، دست
رسیده بود مگر هُرم تشنگی به فرات؟
که دید آب چو آتش شده ست و مِجمَر، دست
عبث نبود لبِ خشک، تر نکرد از آب
نخورد آب که یابد به آب کوثر، دست
نوشت: عشق، فتوت، ادب، عطش، ایثار
قلم به دست، علم بود وگشت دفتر، دست
ببین به غیرت و همت، وفا، علمداری
که دست شد قلم از تن ولی علم در دست
چو تیر خورد به مشک، آبروی دریا ریخت
که یک حرم پی یک مشک بود یکسر دست
مطیع امر ولی هر که می شود ز ادب
به روی چشم گذارد به امر رهبر، دست
به راستی که نیاورده خَم به ابرویش
هر آنچه تیغ، فزون گشته و فزون تر دست
ز جام عشق، چنان گشت و سر ز پا نشناخت
که بهر دست فشانی، نداشت دیگر دست
«چگونه سر ز خجالت بر آورم برِ دوست؟»
نه مشک، دارد آب و نه آب آور، دست
عمود آمد و بی دست رفت سر به سجود
نبود، ورنه به سر می گذاشت مادر، دست
علی به مهد زدش بوسه و حسین به خاک
چه نقشی اول دست و چه بردی آخر دست
چه غم که بار گناهان به دوش سنگین است
که فاطمه بَرَد از او به روز محشر، دست
بیار مشکل خود را مگو که بی دست است
که دست او شده مشکل گشا تر از هر دست
علی انسانی