عباس بن علی علیه السلام مشهور به قمر بنی هاشم، برادر و یار واقعی امام حسین علیه السلام در واقعه کربلا به عنوان علمدار و یار با وفای آن حضرت تا آخرین لحظات عمر حضور داشت. آوازه دلاور مردی های حضرت عباس(ع) در آن روزگار طنین افکنده بود و دشمن در پی آن بود تا با اقدامی جسورانه، وی را از صف لشکریان امام حسین(ع) در کربلا جدا سازد. در نهایت با عمودی آهنین بر سر مبارک حضرت ابوالفضل(ع) زد و ایشان را به شهادت رساند
ساقی تشنه لبان
تیغ از کمین دو دستِ تنم را گرفت و بُرد
تا گاهواره پَر زدنم را گرفت و بُرد
از پشت نخل های شریعه تبر به دست
گل برگ های یاسمنم را گرفت و بُرد
یک دشت نیزه حُرمتِ سی سال منصبِ
ساقیِ تشنه ها شدنم را گرفت و بُرد
یک لشکرِ حسود و هزاران هزار تیر
امیدِ آب داشتنم را گرفت و بُرد
تیری تمامِ آرزویم ریخت رویِ خاک
مشکی که بود در دهنم را گرفت و بُرد
رویی که با سکینه شوم رو به رو نبود
چَشمانِ رو به رو شدنم را گرفت و بُرد
ضربِ عمودِ آهنم انداخت بر زمین
در خاک و خون توانِ تنم را گرفت و بُرد
سویِ خودش کشید مرا هر کسی رسید
با نیزه عضوی از بدنم را گرفت و بُرد
با چکمه تیرهای تنم را شکست و ریخت
آن بی حیا که پیرهنم را گرفت و بُرد
دستی کریم بر سرِ زانو سرم گذاشت
با بوسه بوسه اش مَحَنم را گرفت و بُرد
تا خیمه رویِ شانهٔ قد کمانیش
داغِ ز شرم سوختنم را گرفت و بُرد
دیدم ز نیزه وقتِ اسیری به کوچه ها
زنجیرِ دستِ سینه زنم را گرفت و بُرد
علیرضا شریف