در روز عاشورا کودک شیرخواره امام حسین(ع) حضرت علی اصغر از عطش و شدت گرما بی تاب شده بود، رباب و اهل خیام به دنبال این بودند که برای کودک شش ماهه چاره و راهی پیدا کنند. کودک شیرخواره را به دست بابا دادند و امام علیه السلام با دشمن در حال گفتگو بود ناگهان تیری از کمان حرمله آمد و گوش تا گوش حلقوم علی اصغر را درید و کودک شش ماهه قربانی خدا و روز عاشورا گشت. امام حسین علیه السلام خون گلوی او را گرفت و به آسمان پاشید.
با تیر سه شعبه غنچه نشکفته ام وا شد
دلم چون لاله پرپر در این سوزنده صحرا شد
که با تیر سه شعبه غنچه نشکفته ام وا شد
بخند اصغر که بعد از قتل هفتاد و دو سربازم
شهادتنامه امروز با خون تو امضا شد
شهیدانم همه دادند جان در دامن صحرا
تو تنها در شهادت مقتلت آغوش بابا شد
تو تا گشتی نشان تیر، خم کردی سر خود را
ندیدی قامت من در غمت مثل کمان تا شد
کنم از اشک خونین، گُل نثار جسم مجروحت
که لبخند شهیدانم ز گُلزخم تو پیدا شد
خدایا شاهدی پیش دو چشمم بر سر دستم
گلوی تشنه طفلم نشان تیر اعدا شد
ز شصت حرمله تیری به حلق اصغرم آمد
که شد آن تیر، مسمار و فرو در قلب زهرا شد
ذبیح کوچکم! تا با گلوی تشنه جان دادی
زمین از اشک چشم هاجران در خیمه دریا شد
حاج غلامرضا سازگار