پایگاه خبری و تحلیلی رشد : عاشورا مهم ترین روز عزاداری در فرهنگ شیعیان سرتاسر عالم است. در روز عاشورا سپاه یزید در برابر تعداد اندک یاران به صف شدند تا بزرگترین جنایت تاریخ را رقم بزنند. عاشورا حرکتی آگاهانه در راه رهایی است. کربلا، آزمون دادخواهی و عدالت گستری است و این حسین است که در برابر دنیای همه یزیدها ایستاده است.
باز این چه شورش است
باز این چه شورش است که در خلق عالم است؟
باز این چه نوحه و چه عزا و چه ماتم است؟
باز این چه رستخیز عظیم است کز زمین
بی نفخ صور خاسته تا عرش اعظم است؟
این صبح تیره باز دمید از کجا کز او
کارِ جهان و خلق جهان جمله درهم است؟
گویا طلوع می کند از مغرب آفتاب
کآشوب در تمامی ذرّات عالم است
گر خوانمش قیامت دنیا بعید نیست
این رستخیز عام که نامش محرّم است
در بارگاه قدس که جای ملال نیست
سرهای قدسیان همه بر زانوی غم است
جنّ و ملک بر آدمیان نوحه می کنند
گویا عزای اشرف اولاد آدم است
خورشید آسمان و زمین، نور مشرقین
پروردۀ کنار رسول خدا حسین
کشتی شکست خوردۀ طوفان کربلا
در خاک و خون فتاده به میدان کربلا
گر چشم روزگار بر او فاش می گریست
خون میگذشت از سرِ ایوان کربلا
نگرفت دست دهر گلابی به غیر اشک
زآن گل که شد شکفته به بستان کربلا
از آب هم مضایقه کردند کوفیان
خوش داشتند حرمت مهمان کربلا
بودند دیو و دد همه سیراب و می مکید
خاتم ز قحط آب، سلیمان کربلا
زآن تشنگان هنوز به عیّوق می رسد
فریادِ العطش ز بیابان کربلا
آه از دمی که لشکر اعدا نکرد شرم
کردند رو به خیمۀ سلطان کربلا
آندم فلک بر آتش غیرت سپند شد
کز خوفِ خصم، در حرم افغان بلند شد
کاش آن زمان سُرادق گردون نگون شدی
وین خرگهِ بلند ستون بی ستون شدی
کاش آن زمان درآمدی از کوه تا به کوه
سیل سیه که روی زمین قیرگون شدی
کاش آن زمان ز آهِ جهان سوز اهلبیت
یک شعله برقِ خرمنِ گردونِ دون شدی
کاش آن زمان که این حرکت کرد آسمان
سیماب وار گوی زمین بی سکون شدی
کاش آن زمان که پیکر او شد درون خاک
جان جهانیان همه از تن برون شدی
کاش آن زمان که کشتی آل نبی شکست
عالم تمام غرقۀ دریای خون شدی
گر انتقامِ آن نفتادی به روز حشر
با این عمل معاملۀ دهر چون شدی
آل نبی چو دست تظلّم برآورند
ارکان عرش را به تلاطم درآورند
بر خوان غم چو عالَمیان را صلا زدند
اول صلا به سلسلۀ انبیا زدند
نوبت به اولیا چو رسید آسمان تپید
زآن ضربتی که بر سر شیر خدا زدند
پس آتشی ز اخگرِ الماس ریزه ها
افروختند و بر حسن مجتبی زدند
و آنگه سُرادقی که مَلَک محرمش نبود
کَندند از مدینه و در کربلا زدند
وز تیشۀ ستیزه در آن دشت، کوفیان
بس نخل ها ز گلشن آل عبا زدند
پس ضربتی کزآن جگر مصطفی درید
بر حلق تشنۀ خلفِ مرتضی زدند
اهل حرم دریده گریبان، گشوده مو
فریاد بر در حرم کبریا زدند