مقالات سیاسی / طالبان مدت مدیدی است که در افغانستان حضور و نفوذ دارد و همواره بخشی از افغانستان را دراختیار داشته است. اما بعد از ۲۰ سال حضور آمریکاییها و حکومت دولتهای حامد کرزای و اشرف غنی، مجددا در افغانستان به دولت نه معنای مصطلح در دنیا و به امارت اسلامی مدنظر خود رسیدهاند. طالبان سال ۲۰۰۱ (۱۳۸۰) با حمله آمریکا حکومت در کابل را از دست داده بود و به مناطق تحت نفوذ خود در مناطق دورافتادهتر افغانستان به ویژه در جنوب کشور که ریشه در آنجا دارد، بازگشته بود. آمریکاییها یک بار با حمله طالبان را از کار برکنار کردند و ۲۰ سال بعد با مصالحه طالبان را به قدرت رساندند.
جمهوری اسلامی ایران هم در طول همه این دورهها، چه در یک سال اخیر و چه در ۲۰ سال ماقبل آن، نه الزاما در قالب دولت جمهوری اسلامی ایران بلکه عمدتا در قالب نهادهای امنیتی کشور، به ویژه سپاه پاسداران انقلاب اسلامی با طالبان ارتباطاتی داشت. در نتیجه دامنه ارتباطات نهادهایی درون حاکمیت ایران با طالبان فراتر از یک سال اخیر است. به صراحت میتوانم بگویم که من به عنوان معاون وقت وزیر خارجه جمهوری اسلامی ایران که مسئولیت این بخش را برعهده داشتم، از بسیاری از فعل و انفعالات و دلایل و انگیزههای روابط با این گروه در خارج از دولت با خبر نبودم و در نتیجه چندان از عمق بده بستانها و مراوداتی که وجود داشت، مطلع نیستیم.
در طول یکسال گذشته که طالبان تمامی قدرت را در افغانستان دراختیار گرفته است، موفقیت و شکست سیاست ایران در قبال این گروه و افغانستان را باید در قالب مولفهها و عناصری ارزیابی کرد که برای منافع ملی مهم تلقی میشوند. مهمترین عنصر، مساله امنیت است که به نظر میرسد در این قسمت خیلی موفق نبودیم، هر روز خبرهایی از درگیریهای مرزی با طالبان در رسانهها منتشر میشود که نشان میدهد از لحاظ امنیتی توفیق چندانی به دست نیامده است.
عنصر دیگر، اقتصادی است که باز هم به روشنی در آمار و ارقام تجارت خارجی کشور روشن است، افغانستان که پیش از قدرت گرفتن طالبان در میان پنج کشور اصلی واردکننده کالا از ایران بود، الآن جایگاه خود را از دست داده است و منافع اقتصادی ایران از مناسبات با افغانستان به مراتب کاهش یافته است. سومین عنصر نیز امنیت شیعیان و فارسی زبانان در افغانستان است که آن هم به وضوح روشن است که توفیق چندانی به دست نیامده است و هفتهای نیست که خبری از کشتار شیعیان در افغانستان یا ظلم و تبعیض علیه شیعیان و فارسی زبانان منتشر نشود که سادهترین آنها همین هفته پیش حذف تعطیلی نوروز و عاشورا از تقویم رسمی افغانستان بود.
کارنامه سیاست خارجی یک کشور را باید براساس عناصر مهم برای امنیت و منافع ملی ارزیابی کرد مانند کارنامه دانشآموزی که میانگین نمرههای املا و انشا و علوم، معدل او را تعیین میکند، در سیاست خارجی ایران در قبال افغانستان هم میتوان گفت که معدل قبولی نگرفته ایم. البته ارزیابی روابط با طالبان به عنوان حکومتی که ساز و کارهای متداول را در دنیا ندارد، خیلی با ارزیابیهای نرمال سازگار نیست. همه دنیا، از جمله ما با یک دولت غیرقانونمند در افغانستان طرف هستند. شاید بتوان گفت همین که برای ما خسارت طالبان تبدیل به خسارت به مراتب بزرگتر داعش نشده است، یک دستاورد تلقی کرد. اما حتی همین موضوع هم مورد سوال است که آیا طالبان با داعش است یا نه. احساس میشود که جهان در مورد روابط طالبان با گروههای افراط گرای تروریست دیگر شاهد یک سیاه بازی است.
البته ایران در عدم توفیق در افغانستان تنها نیست. اگر همین ارزیابی را از کارشناسان سیاست خارجی پاکستان هم بخواهیم، میبینیم که آنها هم توفیق چندانی در افغانستان پساطالبان احساس نمیکنند. شاید تنها دستاوردی که بتوانند برای منافع ملی خود در افغانستان بعد از طالبان برشمرند، کاهش سطح روابط کابل با هندوستان به عنوان رقیب منطقهای پاکستان باشد. شاید بتوان گفت تنها برنده سیاسی در افغانستان طی یکسال گذشته، فقط آمریکاییها بودند که هزینهها و تلفات شان در افغانستان قطع شد. در ایران، داد سخن از افتضاح آمریکایی و شکست آمریکایی در افغانستان بلند شد، اما به اعتقاد من برای آمریکا خروج از یک صحنه خسارت بار، پیروزی بود و در واقع به قول معروف گرفتن جلوی ضرر برای آمریکاییها منفعت شد. آمریکاییها در افغانستان اسیر بودند، اما کارهای مهمتری در جهان در قبال روسیه و چین داشتند، پس خود را از این مخمصه رها کردند تا به اهداف مهمترشان برسند.
به اعتقاد من، راه بهبود شرایط سیاست خارجی کشور، بازگشت سیاست خارجی به نهاد تخصصی آن، یعنی وزارت خارجه است. اگر قرار باشد که پروندههایی صوری به وزارت خارجه سپرده شود، چندان دستاوردی هم برای منافع ملی کشور نخواهد داشت. منظور من فقط یک پرونده و صرفا بازگشت پرونده افغانستان به وزارت خارجه نیست، بلکه منظور «بازگشت سیاست خارجی به وزارت خارجه» است.