سرگذشت یک آدمکش!

اخبار حوادث / روزنامه خراسان نوشت : اگر در لانه‌های مجردی با دوستان ناباب معاشرت نمی کردم و مسیر خلاف و اعتیاد را در پیش نمی‌گرفتم، شاید امروز سرنوشتم به گونه دیگری رقم می خورد. اگر زمان به روز حادثه بازگردد و ناسزا و فحش بشنوم باز هم…
به گزارش اختصاصی روزنامه خراسان، این ها بخشی از اظهارات «مهدی – گ» جوان ۲۹ ساله ای است که بعد از ۳ سال فرار، به اتهام قتل جوانی هم سن و سال خودش دستگیر شد. او که زیر نظر سرهنگ ولی نجفی (رئیس دایره قتل عمد آگاهی خراسان رضوی) تحت بازجویی‌های تخصصی قرار گرفته بود، پس از آن که به سوالات افسر پرونده درباره چگونگی ارتکاب جنایت در یکی از روستاهای بجنورد (مرکز خراسان شمالی) پاسخ داد، در تشریح سرگذشت تاسف بار خود نیز گفت: در یکی از روستاهای اطراف شهر بجنورد به دنیا آمدم و ۷ برادر و یک خواهر دارم اما به تحصیل علاقه ای نداشتم، به همین دلیل هم تا کلاس پنجم ابتدایی درس خواندم اما در اولین روزهای تحصیل در کلاس اول راهنمایی درس و مشق را رها کردم و در کنار پدرم به امور کشاورزی مشغول شدم.
بعد از آن که به سن جوانی رسیدم، به خدمت سربازی رفتم و در همان دوران یعنی در سال ۹۱ با یکی از بستگان دور پدرم ازدواج کردم. آن ها هم در یکی از روستاهای بجنورد ساکن بودند و پدر و مادرم بعد از گفت وگو و کسب رضایت خانواده دختر، او را به من معرفی کردند.
خلاصه حدود ۲ سال بعد از ازدواج بود که یک دستگاه پراید اقساطی خریدم و معاشرتم با دوستان ناباب آغاز شد. ابتدا درون خودرو به مصرف موادمخدر می پرداختیم اما پس از آن که برای مسافرکشی به تهران رفتم شب ها را داخل پراید می خوابیدم تا این که از خانه مجردی یکی از بستگان مادرم سردرآوردم و دیگر به طور علنی موادمخدر استعمال می کردم. بعد از مدتی پرایدم را فروختم چون از نظر مالی کم آورده بودم ولی به اعتیادم ادامه می دادم تا این که پدرم با اجاره زمین های کشاورزی در روستا از من هم خواست کشاورزی کنم، چون پدرم می گفت ما تراکتور داریم و زمین ها نیز به یکی از بستگانمان تعلق داشت. البته مدتی قبل از وقوع نزاع منجر به قتل، اعتیادم را کنار گذاشته بودم و با پسر خردسالم سرگرم بودم. روز حادثه طبق معمول به همراه پدرم به گندمزار رفته بودیم که به دلیل عبور تراکتور از حاشیه گندمزار، من برای راننده تراکتور سوت زدم که گندم‌ها را نابود نکند ولی این رفتار به مذاق پدر و پسر صاحب زمین خوش نیامد و بدین ترتیب درگیری بین من و پسر طرف مقابل درحالی آغاز شد که پدر او با پدر من مشغول صحبت درباره رفتار من بودند. در همین هنگام او با چارشاخ به سمت من حمله ور شد ومن هم با چاقو به پایش زدم، سپس با راننده یک خودرو صحبت کردم تا او را به مرکز درمانی برساند و یک رشته نخ بسته بندی گندم را هم مقابل پدرش انداختم تا پای فرزندش را برای جلوگیری از خون‌ریزی ببندد. خودم نیز که ترسیده بودم از آن محل گریختم و گوشی تلفنم را هم در زمین های کشاورزی انداختم. حدود ۳ سال مخفیانه زندگی کردم و دوباره به مصرف موادمخدر روی آوردم.در این مدت یک بار از چنگ ماموران گریختم اما آن ها برای دستگیری اتباع خارجی آمده بودند چون یک نفر فریاد زد که «فرار کن!» من هم از آن مخفیگاه گریختم. از زمانی که به کوی نجف در مشهد آمدم و در این جا مخفی شدم، قصد داشتم اعتیادم را ترک کنم و سپس خودم را به دست قانون بسپارم اما امروز و فردا می کردم تا این که به یک باره نیروهای انتظامی را بالای سرم دیدم و مرا به پلیس آگاهی آوردند…
حالا هم به اندازه ای پشیمانم که اگر زمان به گذشته بازگردد، برای غرور جوانی درگیر نمی شوم و حتی اگر به من ناسزا بگویند، با یک صلوات خشم خودم را فرومی‌خوردم و از آن جا می‌روم، اما ای کاش آن روز هم…
گزارش اختصاصی روزنامه خراسان حاکی است، با صدور دستوری از سوی مقام قضایی در شعبه دهم اجرای احکام دادسرای عمومی و انقلاب مشهد، بررسی ابعاد دیگر این جنایت و ادعاهای متهم درباره این ماجرا، توسط سروان منفرد (افسر پرونده) همچنان ادامه دارد.
ماجرای واقعی با همکاری پلیس آگاهی خراسان رضوی

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *