ساده زیستی حضرت امام خمینی(ره)

ساده زیستی حضرت امام خمینی

گوشه‌ای از شخصیت امام خمینی در بیان آیت‌الله هاشمی رفسنجانی
در آستانه سی و سومین سالروز رحلت جانگداز حضرت امام خمینی رضوان‌الله تعالی علیه قرار داریم.
مردی از سلاله رسول گرامی اسلام که با قیام و ایستادگی خود در برابر استبداد طاغوتیان و استکبار جهانی و رهبری نمودن نهضت اسلامی مردم مسلمان ایران علاوه بر احیای اسلام ناب محمّدی(ص)، بزرگ‌ترین تحول را در تاریخ این کشور پدید آورد.
عملکرد بعضی دستگاه‌ها و افراد بعد از رحلت امام خمینی، موجب فراموشی راه پرافتخار آن مرد تاریخ‌ساز شد. علاوه بر این، طی سال‌های اخیر حرکت‌ها و جریان‌هایی درصدد حذف نام و یاد امام خمینی از تاریخ کشور و انقلاب اسلامی ایران برآمده‌اند.
متاسفانه افرادی که باید با تحریف‌ها و دگرگون جلوه دادن واقعیت وجودی امام خمینی مقابله کنند، با عملکرد نادرست خود، که بخشی از آن در تشریفاتی کردن حرم آن بنده‌ ساده‌زیست خدا جلوه کرده است، به جریان‌های تحریفگر کمک کرده‌اند. آنها با عملکرد خود، چهره امام ساده‌زیست را به موجودی اهل تشریفات تغییر داده‌اند بطوری که نسل‌هائی که از چگونگی زندگی ساده و مردمی آن مرد الهی خبر ندارند، هرگز نمی‌توانند با چهره واقعی او آشنا شوند.
روزنامه جمهوری اسلامی در نظر دارد به مناسبت ایام سی و سومین سالگرد رحلت امام، چهره واقعی ایشان را از زبان یاران آن عزیز به نسل جدید بشناساند بدان امید که این حرکت، گامی در جهت شناخت صحیح سیره بنیانگذار نظام جمهوری اسلامی باشد.
در این شماره بخش دوم خاطراتی از آیت‌الله هاشمی رفسنجانی یار و همراه همیشگی امام خمینی را مرور می‌کنیم.


*امام بین سال ۱۳۲۰ تا ۱۳۲۵ درس اخلاق پررونق حوزه را داشتند، آقایانی هم که آن موقع شرکت می‌کردند خیلی تحت تاثیر بودند. تعبیر مرحوم آقای مطهری این است که ما بعد از آن جلسه سرمست می‌شدیم، آیت‌الله امینی می‌فرمودند من هر بار از آن جلسه که بیرون آمدم در اثر مواعظ امام اصلاً حالت عادی نداشتم، حالت غیرطبیعی داشتم. بعد ایشان تقریباً همان مباحث را در کتاب‌های اخلاقیشان مثل اربعین نوشتند، بعد هم در طول درس فقه و اصول موعظه اخلاقی می‌کردند. سوال این است که امام در این سفارشات و مواعظ اخلاقیشان، مکتوب یا شفاهی چه روشی داشتند؟ شاید تصورمان از اخلاق این باشد که معلم اخلاق یک داستان هایی، کشفی، کرامتی، عجایبی، می‌گوید برای اینکه افراد تحت تاثیر قرار بگیرند. شما یادتان هست که حضرت امام برای تربیت و تهذیب از این شیوه استفاده کنند. اصلاً امام به این قضایا و حکایات و کرامات و امثال این‌‌ها گرایش داشتند؟

  • اگر داشتند در درون خودشان بوده است. ما از ایشان تظاهر و این چیزها را ندیدیم. انصافاً از این راه بخواهند به هدف برسند نبود بلکه نفی می‌کردند. مثلاً در دوره‌ای که مبارزات اوج گرفته بود، شایعاتی در تهران حسابی پیچیده بود که عکس ایشان را مردم شب‌‌ها در ماه می‌بینند – ما که هرچه نگاه می‌کردیم نمی‌دیدیم- ولی خیلی شایع بود، همه می‌گفتند عکس ایشان را می‌بینند. بعد که ایشان آمدند ایران من یک بار از ایشان پرسیدم. گفتم: وقتی این شایعات بود شما خودتان هم به ماه نگاه کردید؟ ایشان خندید گفت این بازیها را هیچ وقت باور نکنید. کسی در ماه عکس ندارد، توهم می‌شود. البته توضیح دادند گفتند آدم وقتی به یک چیزی فکر می‌کند و از دور نگاه می‌کند ذهنش آنجا خلق می‌کند. مردم چون چنین چیزی شنیده بودند، نگاه که می‌کردند، یک شکلی برایشان ترسیم می‌شد. اینها را باور نکنید. هیچ حاضر نبودند یک کرامتی به خودشان منتسب بشود. من واقعاً هیچ ندیدم. دل ما می‌خواست ایشان از این کرامت‌‌ها داشته باشند ولی نمی‌شد، برعکس می‌شد. یک حادثه‌ای هم در این رابطه برای ما پیش آمد. یک بار که ما که در دفتر آیت‌الله خامنه‌ای جلسه سران داشتیم، یک دو تا دانشجو زن و شوهر از طریق آقای موسوی نخست‌وزیر که تبریزی بود اجازه گرفتند آمدند در جلسه ما. خیلی محکم و طلبکارانه می‌گفتند ما با امام زمان ارتباط داریم. یک پیامی امام زمان دادند که ما باید به امام برسانیم. می‌گفتند اگر این پیغام به امام نرسد ممکن است که کشور، انقلاب آسیب ببیند. – جنگ هم بود، همیشه احساس خطر می‌کردیم- از ما می‌خواستند که این‌‌ها را ببریم پیش امام، پیامشان را بدهند. آقای خامنه‌ای حاضر نشدند، می‌گفتند من به امام چنین چیزی نمی‌گویم. من گفتم من این کار را می‌کنم. من روحیات این جوری داشتم که دلم می‌خواست چنین چیزها در من پیدا بشود. به هر حال ما به اینها وعده دادیم رفتیم پیش امام گفتیم که این‌‌ها آمدند می‌گویند یک پیامی از امام زمان برای جنابعالی دارند و شما اجازه بدهید بیایند پیامشان را بدهند. ایشان گفتند این حرف‌‌ها را باور نکنید، از این‌‌ها خیلی هستند. گفتم خیلی جوانند به آنها نمی‌آید که تیپ فریب کار باشند، یک پاکی‌ای دارند. خیلی قیافه‌های مظلومی هم داشتند! به هر حال من خیلی اصرار کردم، گفتیم چه ضرری دارد، می‌آیند، می‌نشینند پیامشان را می‌دهند. اگر درست بود بپذیرید، اگر نبود هم نصیحتشان کنید، بگوئید از این کارها نکنند. ایشان این اصرار من را پذیرفت و اینها یکی دو روز بعد رفتند محضر امام. خواستند پیام را بدهند. امام گفتند من اول شما را امتحان می‌کنم بعد پیامتان را می‌گیرم. گفتند خیلی خوب امتحان کنید. امام گفتند سه موضوع هست که برای من حل نشده است، شما به امام زمان بگویید اینها را حل کنند، اگر حل شد، پیام را هم می‌پذیرم؛ یکی این است که من ربط حادث به قدیم را نمی‌توانم درست درک بکنم چطور می‌شود که موجود حادث با موجود قدیم ارتباط برقرار می‌کند؟- این یک مقوله فلسفی سختی هم هست. امام خودشان بهترین فیلسوف زمان بودند ولی گفتند من این را خوب درک نمی‌کنم – دوم هم این است که من به یک عکسی علاقه مندم امام زمان بگویندآن عکس چیست؟ و سوم هم من یک دفترچه یادداشتی داشتم که یادداشت‌هایم در آن بوده و خیلی هم به آن علاقه دارم، گم کردم. امام زمان بگویند این کجاست. اگر این سه تا را امام زمان جواب دادند، و شما هم آمدید به من گفتید و درست گفتید، آن موقع من پیام شما را دریافت می‌کنم و عمل می‌کنم. اینها جلوی امام چیزی نگفتند، بیرون که رفته بودند به امام اهانت کردند. حالا مثل این که رفتند امام زمان را دیدند و امام زمان جواب دادند. به امام با اهانت پیغام داده بودند که فلانی می‌خواهد امام زمان را امتحان کند! حاج احمدآقا به من گفت امام از این که با اصرار ما ایشان این را پذیرفتند و حالا این‌‌ها رفتند این جوری برخورد کردند، حسابی رنجیدند. ما در آن زمان پیش خودمان خیال می‌کردیم روشنفکر هستیم و تحت تاثیر قرار گرفتیم. هنوز هم همین جور هستیم اگر کسی بیاید ادعائی بکند فوری ردش نمی‌کنیم، می‌گوییم بیائیم امتحان کنیم.
    *نکته دیگری را از خاطرات حضرتعالی می‌خوانم که باز برای من جالب بود (۱۴/۳/۱۳۶۲)؛ “به زیارت امام خمینی رفتم امام از تعریف‌های دیروز من در نماز جمعه از ایشان با شیرینی گله کردند و گفتند که ممکن است باعث غرورشان شود”. اینکه امام در اوج رهبری و قدرت نسبت به مراقبت خودشان، این قدر تحفظ داشتند که مبادا تاثیری از این شرایط برایشان به وجود بیاید و خودشان را آسیب ناپذیر نمی‌دیدند خیلی مهم است. در این رابطه کمی توضیح بفرمایید.
  • بله این که هست. ایشان معمولاً خطبه‌های من را گوش می‌دادند. بقیه خطبه‌‌ها را هم لابد گوش می‌دادند. خطبه‌های نماز جمعه را گوش می‌دادند. ما که می‌رفتیم خدمتشان، اگر نظر مثبتی یا منفی‌ای داشتند به ما می‌گفتند. معمولاً تعریف می‌کردند. حتی سخنرانی‌ای که در مجلس می‌کردیم، گاهی عصبانی می‌شدم. زمانی که می‌رفتم خدمتشان می‌گفتند: چرا پشت تریبون این قدر داد و بی‌داد می‌کنی؟ تا این مقدار هم مواظب بودند. در این قضیه همین‌طور بود. یعنی من طبق عقاید خودم یک تجلیلی از ایشان کردم، ولی ایشان مذمت کردند، گفتند این جور صحبت نکنید. این را قبلاً به آقای مشکینی هم گفتند. یک بار با خبرگان رفتیم آنجا، آقای مشکینی به زبان عربی تجلیل خیلی زیادی از ایشان کردند. امام از آقای مشکینی گله کرد و گفت شما نباید ما را مغرور کنید. آقای حجازی هم اگر یادتان باشد، وقتی که دوره اول مجلس با نماینده‌‌ها رفته بودند پیش امام، چون نماینده اول تهران بود، خدمت امام صحبت کرده و خیلی از امام تجلیل کرد. او در تجلیل خیلی مداح قوی‌ای بود. امام هم بلافاصله به شدت، حرفهای ایشان را رد کرد. قبل از این هم همین جور بودند. اوائل که تازه مبارزه را شروع کرده بودیم ایشان حاضر نشده بودند رساله بنویسند و نمی‌نوشتند. یکی از مشکلات امام این بود که رساله‌ای چاپ نمی‌کردند. من گفتم شما مقلد دارید، مخصوصاً حالا که مبارزه شروع شده مردم احتیاج به حرف‌های شما دارند. کلی کار کردیم تا بالاخره ایشان اجازه دادند. یا ایشان که تابستان‌‌ها به خمین می‌رفتند، گاهی صحبت هم می‌کردند. ما می‌گفتیم امسال که به خمین می‌روید، ماها هم یک عده همراه شما بیاییم تا تنها نباشید. ایشان با آن لهجه خمینی شان گفتند مگر می‌خواهیم برویم سینه بزنیم. من اگر بخواهم بروم، آنجا وطنم است، می‌روم و می‌آیم. اگر باز فراموش نکرده باشید، عکس ایشان همیشه صفحات اول روزنامه‌‌ها و مساجد و همه جا را پر کرده بود. ایشان ممنوع کرد. مدتی هیچ کس عکسی در صفحه اول از ایشان ندید. از این چیزها خیلی در زندگی امام بود. به هیچ وجه حاضر به تظاهر نبودند. از این چیزها هیچ خوششان نمی‌آمد.
    *عالی‌ترین صحنه اخلاقی که از حضرت امام دیدید چه بود؟
  • چیز مشخصی یادم نیست ولی صحنه‌های اخلاقی خیلی زیاد. ما آخرین باری که برای جنگ رفتیم خدمتشان و بالاخره ایشان پذیرفت که قطعنامه را بپذیریم، من یک حالت خضوع بزرگی از ایشان دیدم که آن را هنوز جایی نگفتم و الآن هم نمی‌خواهم بگویم. خیلی صحنه بزرگ اخلاقی بود. من دیدم ایشان گیرافتاده است. می‌گفت ما ۲۰ سال به مردم گفتیم تا آخرین نفس و تا آخرین قطره خون می‌مانیم، حالا یک دفعه بیائیم قطعنامه را قبول بکنیم، جواب مردم را چه بدهیم، جواب شهداء و رزمنده‌‌ها را چه بدهیم؟ محذورات جدی بود. من دیدم خیلی کار مشکل می‌شود، گفتم ما باید در این کار یک کسی را فدا کنیم تا افکار مردم را راضی بکنیم. من فرمانده جنگم، جانشین شما هستم. وقتی جانشین شما شدم هر کاری می‌توانم بکنم. می‌روم با اختیارات خودم قطعنامه را می‌پذیرم. شما به من اعتراض کنید. من را محاکمه کنید و با محاکمه من اگر مردم تلخی هم پیدا کنند، از شما نیست. می‌گویم من اشتباه کردم. آن جوابی که ایشان داد از این نوعی است که شما می‌گویید، که من حالا نمی‌خواهم بیان کنم
    *یک قصه دیگری را هم آیت‌الله موسوی اردبیلی نقل می‌کنند که یک شب در جلسه سران که امام هم بودند، در مورد نهضت آزادی صحبت شد و یکی از اعضاء گفت که اینها اعتقاد به اسلام ندارند، امام فرمودند دارند. یک کسی گفت که اینها روحانیت را قبول ندارند. امام فرمود: نه، ما را قبول ندارند نه اینکه اصلاً روحانیت را قبول نداشته باشند و ایشان می‌گفتند که من همان موقع در نماز جمعه بدون ذکر نام نهضت آزادی این مطلب را گفتم. شما آن جلسه یادتان هست؟
  • آقای اردبیلی حرفهایشان دقیق است. ایشان حرفی که می‌زند حتی به کلماتش هم اهمیت می‌دهد که همان جور باشد. حتماً همین طوراست، من الان چیزی یادم نیست. ولی از اینها خیلی تکرار می‌شد. اصل مساله را شما ببینید. بالاخره ایشان اولین دولتی را که تعیین کردند، دولتی بود که همه‌اش مال نهضت آزادی بود. هنوز پاریس بودند، مهندس بازرگان را راس هیئتی قرار دادند که بروید نفت داخلی را حل کنید. اینجا هم که آمدند مهندس بازرگان را آوردند شورای انقلاب عضو کردند، به علاوه ایشان را نخست‌وزیر کردند و از مردم خواستند که ایشان را تایید کنند. منتهی گفتند من به عنوان حزب این کار را نکردم به عنوان شخص کردند. خوب اگر نظر منفی داشت این کارها را نمی‌کرد. البته انتقاداتی هم به ایشان داشتند. مثلاً فرض کنید در “راه طی شده” آقای مهندس بازرگان اگر چیزی بود یا معنایی که ایشان از بعثت می‌کرد، امام قبول نداشت.
    *یکی از چیزهایی که راجع به امام گفته می‌شود اینکه در قم که بودند، اهل جمکران نبودند، شما یادتان هست؟
  • من هم هیچ وقت ندیدم ایشان از جمکران صحبت کنند. اگر هم می‌رفتند ما نمی‌فهمیدیم.
    *حضرتعالی در سال ۶۴، در مصاحبه با مجله حوزه یکی از دغدغه‌هایی پژوهشی خود را مباحث اخلاقی می‌دانید. توضیحی که آنجا دادید می‌خواستید بفرمائید اخلاق نباید مانع بهبود زندگی دنیائی ما بشود، لذا بحث‌های توکل و زهد و صبر و اینها را مثال زدید که باید معنای جدیدی بشود. یعنی به گونه‌ای اخلاق را به عرصه اجتماع و سیاست کشاندید، اما امروز خود سیاست و اجتماع ما خیلی محتاج به اخلاق است. این جابجاشدن را چگونه می‌شود توجیه کرد؟
  • اینکه مبانی‌اش از قرآن کاملاً روشن است. قرآن که عالی‌ترین معلم اخلاق است، دستورش این است که ما نه دنیا را فراموش کنیم نه آخرت را. هر چیزی را به حد خودش از آن استفاده بکنیم. به خود پیغمبر دستور می‌دهند که نه دستت را به گردنت ببند که مغلول باشد و نه دستت را آن قدر باز کن که چیزی نباشد. در قرآن داریم که “من حرّم زینه الله…” خوب چقدر از این آیات ما داریم؟ هر وقت که ریاضت نامعقول در جامعه اسلامی پیدا می‌شد از این آیات نازل می‌شد. زندگی خود پیغمبراین طور بود. ایشان یک تاجر موفقی بودند منتها برای حضرت خدیجه کار می‌کردند. حضرت علی خودشان یک کشاورز بسیار نیرومندی بودند. امام هم غیر از این فکر نمی‌کردند. خودشان هم همین جور بودند. همه در قم سعی می‌کردند خانه اجاره‌ای داشته باشند. معمولاً مراجعی که ما می‌شناختیم خانه شان اجاره‌ای بود. اما امام خانه ملکی داشتند. گاهی ظاهر یک چیز است، باطن چیز دیگری است. بدترین کارهای ضد زهد این است که آدم این قدر جاه‌طلب باشد که اصولش را فدای جاه‌طلبی‌هایش بکند. این مهم است.
    *در مسائل مذهبی و اخلاقی و دینی، ما در این سال‌های اخیر نسبت به عزاداری‌‌ها و سبک‌های جدید و مدل‌های جدید افراط کاری‌هائی می‌بینیم. امام در این زمینه‌‌ها چه نظری داشتند؟ من اینجا یک جمله‌ای را باز از خاطرات حضرتعالی سال ۶۲ نوشتم “ساعت ۸ ونیم صبح همراه بقیه اعضای سرپرستی صدا وسیما به زیارت امام رفتیم. امام از ابتذال نمایش‌های عزاداری انتقاد کردند”. با اینکه عزاداری آن موقع‌‌ها یعنی ۳۰ سال قبل، خیلی سنتی و سنگین و رنگین بود.
  • بله ایشان با این کارهای ابتذالی که الان خیلی هست و روز به روز هم بدتر می‌شود، مداحی‌ها، دروغ گفتن‌‌ها و مبالغه کردن‌‌ها و این‌‌ها همیشه مخالف بود. از آقای کوثری خوشش می‌آمد برای اینکه ایشان می‌آمد از متن مقاتل یک چند جمله‌ای می‌خواند، خوب هم می‌خواند. امام هم پای روضه او حسابی گریه می‌کردند. امام علاقه‌مند به روضه بود و می‌نشست گریه هم می‌کرد. وقتی یک مقدار روضه طولانی می‌شد – یک دستمالی هم داشت – دستمالش خیس می‌شد.
    منبع- مجله حضور، ش ۷۷

*من طبق عقاید خودم یک تجلیلی از ایشان کردم، ولی ایشان مذمت کردند، گفتند این جور صحبت نکنید. این را قبلاً به آقای مشکینی هم گفتند. یک بار با خبرگان رفتیم آنجا، آقای مشکینی به زبان عربی تجلیل خیلی زیادی از ایشان کردند. امام از آقای مشکینی گله کرد و گفت شما نباید ما را مغرور کنید
*ما آخرین باری که برای جنگ رفتیم خدمتشان و بالاخره ایشان پذیرفت که قطعنامه را بپذیریم، من یک حالت خضوع بزرگی از ایشان دیدم که آن را هنوز جایی نگفتم و الآن هم نمی‌خواهم بگویم. خیلی صحنه بزرگ اخلاقی بود
*من هیچ وقت ندیدم ایشان از جمکران صحبت کنند. اگر هم می‌رفتند ما نمی‌فهمیدیم
*ایشان با این کارهای ابتذالی که الان خیلی هست و روز به روز هم بدتر می‌شود، مداحی‌ها، دروغ گفتن‌‌ها و مبالغه کردن‌‌ها و این‌‌ها همیشه مخالف بود. از آقای کوثری خوشش می‌آمد برای اینکه ایشان می‌آمد از متن مقاتل یک چند جمله‌ای می‌خواند، خوب هم می‌خواند

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *