انتظار مردم از مسئولان در کلام امام خمینی

اخبار اجتماعی / بخشی از سخنان امام خمینی در مورد انتظار مردم از مسئولین / ما باید ببینیم این ملتی که ماها را به این مقامها رسانده‌اند، از ما چه می‌خواهند و ما باید برای آنها چه بکنیم. از ما می‌خواهند که تمام این ارگانهایی که هستند، تمام این روسایی که هستند، از رئیس‌جمهور گرفته و نخست ‌وزیر و وزرا تا وکلا و – عرض می‌کنم که – وزارتخانه‌ها و هرچه در آنها هست، اینها می‌خواهند که اینها همه در راه اسلام، که خواست ملت بود و همه کوشش‌شان برای اسلام بود و اسلام آنها را موفق کرد، اینها هم در همان طریق اسلامی راه بروند. طریق اسلامی این است که مستضعفین را حمایت کنند، بیشتر توجهشان به آنها باشد.
در طول تاریخ، حمایت حکومتها از قلدرها بوده است. شما هر حکومتی را که در این ۲۵۰۰ سال دوران ظلمت در نظر بگیرید، هر حکومتی هرچه عادل بوده، هرچه جنت مکان بوده در نظر بگیرید، آن وقت بروید سراغ وزرای او، که از چه طایفه‌ای بوده‌اند، آنهایی که بهره برمی‌داشتند از این ملتهای ضعیف، چه اشخاصی بودند، پیدا نمی‌کنید یک حکومتی که برای مستضعفان باشد، برای این کوچه و بازاریها باشد، برای این‌ پابرهنه‌ها باشد. هرچه بودند، برای ملک دارها بودند و برای قدرت دارها و برای سرمایه دارها و برای روسا و خانها، و هرچه بود برای آنها بود.
یک وقت در بعضی از حکومتها تیول می‌کردند؛ خراسان را می‌دادند دست یک عده تیول. او چقدر می‌داد برای این؟ فرض کنید که در پول آن وقت، پنجاه هزار تومان – پول پنجاه هزار تومان آن وقت، پنجاه میلیون هم بیشتر بود – و به او خراسان را می‌دادند؛ برو سراغ خراسان؛ یعنی، دیگر ما هرچه صدا از خراسان بلند بشود و هرچه از ظلم تو گفته بشود ما اعتنا نمی‌کنیم. تو برو، آنجا مال تو. آنجا مردمش – عرض بکنم – ناحیه‌اش و درآمدش مال این بود. این باید این پنجاه هزار تومانی که اینجا به نخست وزیرش داده است یا به صدراعظم داده است، باید این پنجاه هزار تومان را درآورد و چندین پنجاه هزار تومان هم برای خودش درآورد؛ برای اینکه یک تجارتی بود؛ فروخته بودند اینجا را. این پول او را باید بدهد، باید نفع هم ببرد. این با مردم چه می‌کرد؟ با کدخداهای ده یا بست وبند می‌کرد و ده را می‌چاپید یا اگر کدخدایی بود که یک تخلفی می‌کرد، آنطور می‌کرد که شاه مخلوع به مردم! این وضع حکومتهای جبار است.
حکومت اسلام که الآن شما مدعی هستید که نخست‌وزیر اسلام هستید، دولت اسلامی هستید و آقایان، وزرای اسلام هستند، و آقای رئیس جمهور، رئیس‌ جمهور یک کشور اسلامی هستند و وکلا وکلای کشور اسلامی هستند، باید از آنچه که در سابق گذشته نسیان کنند او را، دفن کنند او را. از دیکتاتوریها، از چپاولگریها، از خودخواهی‌ها و خودپسندی‌ها، همه اینها را باید دفن کنند و وارد بشوند در یک مملکت تازه‌ای که از صدر اسلام که بگذریم، دیگر یک همچو چیزی نبوده است. در صدر اسلام هم برای ایران نبود اینها. حتی آن وقت هم که ایران را فتح کردند، باز سپردند به دست همانهایی‌ که اداره می‌کردند و جنایات هم همان جنایات بود. نتوانستند این کار را بکنند.
شما امروز باید فکر این را بکنید که از یک چاه عمیقی این مردم شما را نجات دادند. شما حبسها را دیدید و زجرها را چشیدید و الآن هم آزادی را و شهد آزادی را دارید می‌چشید. برای شکر این نعمت، شماها خدمتگزار باشید. برای شکر این نعمت، همه با هم در یک راه باشید. این را من کراراً گفته‌ام: اگر همه انبیا جمع بشوند در تهران و بخواهند کار بکنند، بخواهند دخالت در امور بکنند، هیچ با هم اختلاف پیدا نمی‌کنند؛ امکان ندارد. برای چه؟ برای اینکه آنها نفْس خودشان را کشته بودند و مبدا خلاف، نفْس انسان است؛ مبدا همه خلافهایی که پیدا می‌شود. انسان خیال می‌کند که نه، من برای مصلحت این کار را می‌کنم. عمر خودش را انسان نمی‌فهمد، وضع خودش را انسان نمی‌فهمد. شما اگر بخواهید مقایسه کنید – شمایی که می‌گویید که من برای مصلحت مسلمین فلان کار را می‌کنم – شما فکر این را در خلوت بکنید که اگر یک کسی دیگر به جای شما بود و بهتر هم مصالح مسلمین را انجام می‌داد، شما باز همان‌طور بودید؟ می‌خواستید خودتان نباشید و او باشد؟ یا نه، می‌خواهید که این مصلحت مسلمین – به اصطلاحتان – به دست شما انجام بگیرد؟ «منم که این مصلحت را دارم ایجاد می‌کنم»، این همان شیطان است؛ همان شیطانی که اغوا می‌کند آدم را. اکثر اغوائاتش این است که انسان را بازی می‌دهد، وسوسه می‌کند در انسان؛ وسوسه‌های دامنه‌دار از همه طرف.
شیطان وسوسه می‌کند که تو حالا صاحب قدرت هستی، تو حالا صاحب کذا هستی، دیگران چکاره‌اند؟ شما حالا وزیر هستید، دیگران باید اطاعت بکنند، چشم بسته باید اطاعت بکنند! شما وکیل هستید، دیگران باید از شما اطاعت بکنند و چشم بسته هم باشند! این همه برای این است که انسان خودش را نساخته. اگر انسان خودش را ساخته بود، هیچ بدش نمی‌آمد که یک رعیتی هم به او انتقاد کند؛ اصلاً بدش نمی‌آمد، از انتقاد بدش نمی‌آمد…
(صحیفه امام، جلد۱۳، صص۱۹۴ تا ۲۰۰)

*ما باید ببینیم این ملتی که ماها را به این مقامها رسانده‌اند، از ما چه می‌خواهند و ما باید برای آنها چه بکنیم. اینها می‌خواهند که همه در راه اسلام، که خواست ملت بود و همه کوشش‌شان برای اسلام بود و اسلام آنها را موفق کرد، اینها هم در همان طریق اسلامی راه بروند. طریق اسلامی این است که مستضعفین را حمایت کنند
*از دیکتاتوریها، از چپاولگریها، از خودخواهی‌ها و خودپسندی‌ها، همه اینها را باید دفن کنند و وارد بشوند در یک مملکت تازه‌ای که از صدر اسلام که بگذریم، دیگر یک همچو چیزی نبوده است
*شیطان وسوسه می‌کند که تو حالا صاحب قدرت هستی، تو حالا صاحب کذا هستی، دیگران چکاره‌اند؟ شما حالا وزیر هستید، دیگران باید اطاعت بکنند، چشم بسته باید اطاعت بکنند! شما وکیل هستید، دیگران باید از شما اطاعت بکنند و چشم بسته هم باشند! این همه برای این است که انسان خودش را نساخته

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *