اصلاح جامعه به اعتدال، انصاف، مروت و تهذیب نفس است / امام خمینی رضوانالله تعالی علیه، همانگونه که مناقشه کردن، عیب تراشیدن، کنار گود نشستن و عیب جویی کردن را نفی میکنند، وعدههای نشدنی دادن، کار نشده را انجام شده جا زدن و در یک کلام فریبکاری کردن بخصوص فریب دادن مردم را از جمله موارد تسلط نفس بر انسانها میدانند و همه اینها را بدون در نظر گرفتن رضای الهی و برای تامین خواستههای شخصی و منفعتطلبیهای گروهی، خارج از تعالیم دینی و اسلامی برمیشمرند. امام خمینی راه غلبه بر هواهای نفسانی را تنها از طریق تهذیب و تزکیه و ممارست در دوری از خودبینی و خودخواهی معرفی میکنند. در نگاه امام خمینی، خلاص شدن از گرفتاریهای نفسانی، چه هواهای نفسانی فردی و شخصی و چه هواهای نفسانی اجتماعی، مدیریتی و عمومی که در سرنوشت مردم و کشور تاثیرگذار است، بسته به همین تهذیب نفس است و این خودساخته بودن افراد است که میتواند آنها را در رفتارها و گفتارهایی که انجام میدهند و موثر در سرنوشت آحاد کشور است به سوی اعتدال و انصاف و مروّت سوق دهد. مهمتر آنکه رعایت اعتدال و انصاف در موضعگیریها و اقدامات معقولانه، عموماً در جهت جلب رضای الهی نیز هست و هرکاری که برای رضای خدا انجام شود، کمک و یاری خدا را نیز در پی خواهد داشت. آنچه پیش روی شماست، گزیدهای از بیانات امام خمینی در این زمینه است.
میزان در درستی و نادرستی قضاوت انسانها
انسان اگر بخواهد حکم بکند به یک مطلبی، تصدیق کند در باطن یک مطلبی را. اول برود سراغ خودش، خودش ببیند چکاره است. انسان آن کنار بنشیند و نظرش را به عیوب مردم بیندازد یا محسَّنات دیگران را عیبجویی بکند یا بدیهای دیگران را تحسین بکند، خوب این یکی امرش آسان است. انسان وارد هیچ معرکهای نمیشود. آنهایی که در سرحَدّات دارند جنگ میکنند هِی اشکال میکند به آنها. وارد هیچ ادارهای نمیشود. آنهایی که وارد هستند اشکال میکند. وارد هیچ مرکزی که باید اصلاح بکند امور را نمیشود. این کنار مینشیند و شروع میکند هِی مناقشه کردن و عیب تراشیدن. این کار آسان هست و خیلی هم رایج شاید باشد. اما اگر انسان اول نشست و پیش دل خودش نشست، پیش افکار خودش نشست، ببیند خودش چکاره هست، امتحان کند خودش را، اگر یک پیروزی از دشمن حاصل شد، برای اسلام و به صلاح اسلام بود، ببیند این خوشحال میشود از این و تبریک به حسب قلبش میگوید به این دشمن یا نه بدش میآید از پیروزی اسلام که به دست این واقع شده است؛ میخواهد اسلام پیروز نباشد که مبادا این آدم پیروز بشود. اگر انسان پیش دل خودش بنشیند و فکر این را بکند که اگر پیروزی که به دست او حاصل شده بود برای اسلام، به دست من حاصل شده بود، فرقی میکند در قلب من بین این و او؟ این اسلامخواه است؟! این اسلام را میخواهد؟! آن که اسلام را میخواهد، اگر به دست کافر هم حاصل بشود خوشش میآید. اگر پیروزی به دست یک کافر برای اسلام حاصل بشود، این از کافر به اینکه کافر است خوشش نمیآید از آن عملش خوشش میآید. و از این به اعتبار اینکه این پیروز شده است و اسلام را پیروز کرده خوشش میآید. و چنانچه کارشکنی از یک نفر آدمی که دوست او هست، محبت به او دارد این حاصل بشود یا از خودش حاصل بشود، ببیند در قلبش این اثری میگذارد یا نه، اثر نمیگذارد. یک کار خارجی که در خارج واقع میشود – هر کاری میخواهد باشد – انسان وقتی میخواهدقلم دستش بگیرد و راجع به این کار یک چیزی بنویسد، یا میخواهد برود در مرجع مردم، در محضر ملت راجع به این مسئله یک مطلبی بگوید قبل از اینکه میرود و این مسئله را میگوید، ببیند که آیا این حُبّ نفس – که تابع او حُبّ به علایق خودش هست، حُبّ به دوستان خودش هست – او را همچو کور کرده است که نمیتواند واقعیت را بگوید، و واقعیت را فدای خودش میکند یا نه، اینطور نیست و فدای خودش نمیخواهد بکند چیزی را. آن وقت اگر دید آن طوری است، بداند که قلم مالِ شیطان است و به دست اوست و زبان مال شیطان است و در قدرت اوست. و اگر دید که نه، کار خوب را هرکس بکند این خوب است، چون خوب است، هرکس بکند این کار را، تحسین میکند. کار، خودِکار را ببیند، صدور کار از فلان، این است که انسان را مبتلا میکند. خودِ کار را وقتی نگاه بکند بدون صدورش از این و آن، انسان میتواند حکم بکند، میتواند حکم بکند که مجلس شورای اسلامی ما، این مجلس چطور است. میتواند حکم بکند اگر خود مجلس را نگاه کند، نه افراد را در نظر بگیرد. یک چیزی که از مجلس میگذرد خود او را نگاه کند که این چیزی که از مجلس گذشته است این چطور است. اینجا میتواند قضاوت کند برای اینکه این بسته به افراد نیست. اما اگر پای افراد پیش آمد به مجرّدی که پای افراد پیش میآید همین معنایی که قبلاً وقتی که بدون افراد، بدون توجه به افراد، حکم به خوبیش یا بدیش کرده بود حالا وقتی که توجه به افراد کرد عوض میشود، حکم عوض میشود در باطن انسان. اکثراً هم خودشان غفلت دارند؛ یعنی بینش از روی دوستی و بینش از روی عداوت یک چیزی است که در انسان تاثیر میگذارد. ممکن است که این آدم هم، مطلب را خیال کند به اینکه خیلی هم خوب است. این نفهمیده خود مطلب را. این بینشش از باب اینکه از کانال محبت به این آدم رفته سراغ او، این بینش، بینش خطاست. از کانال بُغْضِ بر اینکه این عمل را میکند، برود طرف او. این بینش، بینش خطاست. ما باید خودمان را اول امتحان کنیم و بعد که امتحان کردیم آن وقت برویم سراغ اینکه فلان عمل چطور بوده. فلان عمل خوب بوده فلان عمل بد بوده. آنهایی که در یک عملی با هم دشمنی دارند، یک عملی که صادر میشود، میروند سراغ آن جهات ضعفش. جهات قوتش را اصلاً نمیگویند. ساکت میشوند. وقتی هم خیلی خوب آدمی باشد جهات قوتش را ساکت میشود. و اگر اعوجاج داشته باشد و آدم شیطانی باشد جهات خوبش را هم بد میکند. میرود سراغ اینکه این جهتِ خوبش است این هم بد بود. و چنانچه نظر، نظر ساده باشد؛ یعنی نظر آزاد باشد بالاترین آزادیها این آزادی از خود است، از حُب و بُغض است. و بالاترین گرفتاری ما همین گرفتاری است، گرفتاری حُبِّ نفس است، گرفتاری حُبِّ جاه است، گرفتاری حُبِّ شهرت است. من میخواهم این عمل از من صادر بشود تا مردم برای من دست بزنند. عمل خوب از یکی صادر شده این بدش میآید که از او صادر شده. این میخواهد از خودش صادر بشود که مردم بایستند و برای او هُورا بکشند. اگر یک عمل بدی مثلاً صادر شد از او به نظرش میآید که نه این عمل هم باید برایش چه باشد. برای اینکه خودش کور است از اینکه ببیند «حُبُّ الشَّی ء یعْمی – وَ یصِّم» (۱) هم آدم را کَر میکند هم آدم را کور میکند. خوبها را نمیبیند، بدها را میبیند. یک جا هم بدها را نمیبیند، خوبها را میبیند. اگر آدم فضولی هم باشد، خوبها را میکِشد طرف بدی، بدیها را هم میکشد طرف خوبی. با آن که خوب است، هر کار بدی بکند این دنبال این است که این کار بد را خوبش بکند. با یک کسی که خوب است، هر کار بدی بکند دنبال این است که این کار بد را هم بکشد طرف خوبی. این برخلاف انسانیت است و بر خلاف صراط مستقیمی است که نبی اکرم و همه انبیای بشر برای همین آمدهاند. اگر موفق بشوند که این اسارت را، این اسارتی که من در خودم دارم، و هواهای نفس بر من مسلط هستند، اگر این را از بین ببرند موفق شدهاند. و اگر قدرت بر این نباشد از باب اینکه هیچ موعظهای تاثیر نمیکند، هیچ گفتهای تاثیر نمیکند، هیچ نوشتهای تاثیر نمیکند، هیچ استدلالی تاثیر نمیکند. ادله فلسفی هم در یک همچو موجوداتی که دلشان بسته است به یک طرف، برهانهای فلسفی هم تاثیر نمیکند آنی که دشمن دارد رسول اکرم – صلیالله علیه و آله و سلم – را، هرچه برهان هم اقامه بشود که این روی این مبادی درست میگوید، آن این مبادی را همهاش اشکال میکند. در یک حدیثی است که اهل جهنم میبینند که یک خنکی حاصل شد. میپرسند – قریب به این، حالا من [به این] نزدیکی ندیدم این را – که چه شد؟ میگویند که پیغمبر اسلام از اینجا دارد عبور میکند. میگوید: ببندید درها را، ببندید که ما عذاب را میخواهیم و این را نمیخواهیم.
قدرت و اختیار انسان در جلوگیری از نفسانیات
این نفسانیت اینطور است و از چیزهایی که برای انسان به واسطه این نفسیت پیش میآید اگر انسان علایقش شدید باشد به دنیا و علایقش شدید باشد به زن و فرزند و مال و حیثیت و ریاست و امثال ذلک. از مصیبتهایی که هست در اینکه احتمالش هم انسان را ناراحت میکند و کمر انسان را میشکند، این است که در آن نزدیکی که میخواهند او را منتقلش کنند به یک عالم دیگری، برایش کشف میشود که این به دست خدای تبارک و تعالی است. و این آدم برای اینکه، خدا او را از این چیزهایی که حب به او دارد، دارد جدا میکند، دشمن خدا میشود. یکی از محترمین قزوین، ملاهای خیلی عابد قزوین – خداوند رحمتش کند – ایشان ظاهراً گفت که ما رفتیم عیادت یک نفر آدم که نزدیکهای فوتش بود. این آدم گفت که آن ظلمی را – نعوذبالله (۲) – آن ظلمی را که خدا به من کرده است به هیچ کس نکرده. من این بچههایم را چطور تربیت کردم. چطور حالا میخواهد مرا ببرد. مسئله این است. آنکه کمر انسان را میشکند این است که حُبّ انسان به خودش و حُبّ انسان به ریاستش و حُبّ انسان به همه چیزهایی که موجب حُب است، انسان را برساند به آنجایی که اگر نبی اکرم هم از او بگیرد دشمن او میشود. و آن وقت هم که میفهمد خدا دارد میگیرد، دشمن او میشود. و ما تا اصلاح نکنیم خودمان را، نمیتوانیم کشور خودمان را اصلاح کنیم. من نمیگویم که اینطور باشید که خیر، از همه هواهای نفس بیرون بروید. این نه برای من و نه برای شما و نه برای الّا مَنْ عَصَمَهُالله (۳) میسور نیست. لکن ما قدرت داریم که جلوی زبانمان را بگیریم، نمیتوانیم بگوییم زبانمان اختیار ندارد. ما قدرت داریم که جلوی قلممان را بگیریم، نمیتوانیم بگوییم قلم من اختیار ندارد. ما جلوی زبانمان را، جلوی بیانمان را، جلوی قلممان را، جلوی عملمان را، همه را میتوانیم بگیریم، قدرت داریم. این معنایی که میتوانیم و قدرت داریم و به واسطه او همه مواخذهها و همه گرفتاریها هست هرچه هم انسان حُبِّ به یک کسی داشته باشد، یا بُغض به یک کسی داشته باشد، قلمش را نگه دارد، لا اقل این قدر قدرت داشته باشد که در نوشتههایش دنبال این نباشد که بد از هر جا هست پیدا بشود و او بنویسد، ضعف از هرجا هست پیدا شود و او بنویسد… ما امروز احتیاج به این داریم که این ملت را امیدوار کنیم و دلگرم. ما هرچه داریم از این ملت هست. ما هرچه داریم از این ملت است. از این تودههای عظیم انسان است… ما نباید حالا که گرفتار هستیم باز به پیروزی هم نرسیدهایم، نباید این مردم را سستشان بکنیم… اگر بخواهیم جامعه را اصلاح بکنیم باید یک قدری فکر بکنیم… (صحیفه امام، جلد ۱۴، ص ۱۲ تا ۲۲)
ـــــــــــــــــ
۱- «دوست داشتن چیزی، انسان را کور و کر میکند». عوالی اللآلی، ج۱، ص۲۹۰، ح۱۴۹.
۲- به خدا پناه میبریم.
۳- مگر آن کس که خدا او را مصون گردانیده است.
*ما قدرت داریم که جلوی زبانمان را بگیریم، نمیتوانیم بگوئیم زبانمان اختیار ندارد. ما قدرت داریم که جلوی قلممان را بگیریم، نمیتوانیم بگوئیم قلم من اختیار ندارد
*ما باید کوشش کنیم که امید ایجاد کنیم در این ملت، با امید است که میتوانند اینها پیروز شوند
*آنهایی که در یک عملی با هم دشمنی دارند، میروند سراغ آن جهات ضعفش. جهات قوتش را اصلاً نمیگویند، ساکت میشوند. وقتی هم خیلی خوب آدمی باشد جهات قوتش را ساکت میشود و اگر اعوجاج داشته باشد و آدم شیطانی باشد جهات خوبش را هم بد میکنند
*بالاترین گرفتاری ما همین گرفتاری حُبِّ نفس است، گرفتاری حُبِّ جاه است، گرفتاری حُبِّ شهرت است. من میخواهم این عمل از من صادر بشود تا مردم برای من دست بزنند