آیا حسین علیهالسلام یک شخصیت حماسى هست یا نه؟ آیا ما باید با وجود حسین و سرگذشت او یک احساس حماسى داشته باشیم یا یک احساس تراژدى، مصیبت، رثا و نفله شدن؟
حسین یک شخصیت حماسى است اما حماسه انسانی، حماسه بشری، نه حماسه قومی و نژادی. حسین سرود بینظیر انسانیت است.
حادثه عاشورا و تاریخچه کربلا دو صفحه دارد، یک صفحه سفید و نورانى، و یک صفحه تاریک، سیاه و ظلمانى که هر دو صفحهاش یا بىنظیرند و یا کم نظیر.
اما صفحه سیاه و تاریکش از آن نظر سیاه و تاریک است که در آن فقط جنایت بى نظیر و یا کم نظیر مىبینیم. یک وقت حساب کردم و ظاهراً در حدود بیست و یک نوع پستى و لئامت در این جنایت دیدم، این صفحه را که نگاه مىکنیم، در آن کشتن بیگناه مىبینیم، کشتن جوان مىبینیم، کشتن شیرخوار مىبینیم، اسب بر بدن تاختن مىبینیم، آب ندادن به یک انسان مىبینیم، زن و بچه را شلّاق زدن مىبینیم، اسیر را بر شتر بىجهاز سوار کردن مىبینیم. از این نظر قهرمان حادثه «یزیدبن معاویه» است، «عبیدالله بن زیاد» است، «عمر سعد» است، «شمربن ذى الجوشن» است، «خولى» است و یک عده دیگر. لذا وقتى که صفحه سیاه این تاریخ را مطالعه مىکنیم، فقط جنایت و رثاء بشریت را مىبینیم. پس باید مرثیه بگوییم:
زان تشنگان هنوز به عیوق مىرسد
فریاد العطش ز بیابان کربلا
اما کربلا یک صفحه دیگر هم دارد که قهرمان آن صفحه،«حسین» است و در آن صفحه، جنایت نیست، تراژدى نیست، بلکه حماسه است، افتخار و نورانیت است، تجلى حقیقت و انسانیت است، تجلى حق پرستى است. آن صفحه را که نگاه کنیم، مىگوییم بشریت حق دارد به خودش ببالد. چرا باید حادثه کربلا را همیشه از نظر صفحه سیاهش مطالعه کنیم و چرا باید همیشه جنایتهاى کربلا گفته شود؟ چرا همیشه باید حسین بن على از آن جنبهاى که مورد جنایت جانیان است مورد مطالعه ما قرار بگیرد؟ چرا شعارهایى که به نام حسین بن على مىدهیم و مىنویسیم، از صفحه تاریک عاشورا گرفته شود؟ چرا ما صفحه نورانى این داستان را کمتر مطالعه مىکنیم، درحالى که جنبه حماسى این داستان صدبرابر بر جنبه جنایى آن مىچربد و نورانیت این حادثه بر تاریکى آن خیلى مىچربد.
پس باید اعتراف کنیم که یکى از جفا کنندگان بر حسین بن على ما هستیم که از این تاریخچه فقط صفحه سیاهش را مىخوانیم و صفحه نورانیش را نمىخوانیم.
حسین یک مکتب است و بعد از مرگش زندهتر مىشود. دستگاه بنى امیه خیال کرد که حسین را کشت و تمام شد، ولى بعد فهمید که مرده حسین از زنده حسین مزاحمتر است، تربت حسین، کعبه صاحبدلان است. زینب هم به یزید همین را گفت، گفت: «کِدْ کَیدَکَ وَ اسْعَ سَعْیکَ، ناصِبْ جَهْدَکَ، فَوَاللَّهِ لا تَمْحو ذِکْرَنَا وَلا تُمیتُ وَحْینا» اشتباه کردى، هر نقشهاى که دارى به کار ببر ولى مطمئن باش تو نمىتوانى برادر مرا بکشى و بمیرانى؛ برادر من زندگىاش طور دیگر است، او نمرد بلکه زندهتر شد.
مجموعه آثار استاد شهید مطهرى، ج۱۷، ص۲۷-۳۱