اخبار غیر شفاف و مبهم و بازگشت به شایعه

مقالات سیاسی / بازگشت به شایعه عنوان یادداشتی از روزنامه شرق است که با هم می خوانیم : حمیدرضا عظیمی، روزنامه‌‌نگار: جامعه ایرانی، جامعه‌ای ملتهب شده است. این التهاب را می‌توان از روی آمارهای رسمی نزاع، طلاق، خودکشی، دیگرکشی، اعتیاد، کاهش انگیزه و مسائلی مانند این به تأیید رساند؛ هرچند این امکان هم وجود دارد که برخی مدعی شوند برای اثبات التهاب، به برآوردهای بیش از این نیاز است. این موضوع جای خود، اما آنچه اهمیت دارد، اثبات ملتهب‌بودن جامعه نیست، بلکه پیامدهای قابل مشاهده و دیداری این التهاب است که منجر به بروز موضوعات بعدی می‌شود و اعلام نظر متخصصان نیز در تأیید آن است. این گزاره که جامعه ملتهب پر است از دلهره، استرس و اضطراب، به مدد تجربه ثابت شده و طبیعی است چنین کلونی انسانی، هر لحظه منتظر حادثه‌ای باشد. جامعه در چنین حالتی گوش‌هایش تیز می‌شود و ممکن است به هر صدایی هرچند ضعیف، واکنش نشان دهد. آغاز داستان و ماجرا معمولا از اینجا رقم می‌خورد. داستانی که در این کرَّت قرار است به پرو‌پای آن بپیچیم، عملکرد شایعه است. عملکردی که امروز با توجه به آنچه درباره طول و عرض جامعه در بالا گفته شد، در بسیاری از موارد مخرب است و مثل خوره به جان جامعه می‌افتد. حتی در مواردی که شایعه به طور مستقیم روزمره مردم را هدف قرار نداده است، شیوع آن باعث اختلالات بعدی خواهد شد. در این مجال قرار نیست به‌مثابه یک مقاله علمی با تقسیماتی که در آن وجود دارد، به موضوع بنگریم؛ قرار است در یک قالب مطبوعاتی برای عموم درباره این موضوع روایتی ارائه کنیم.

آغاز از یک نمونه

چندی پیش خبری آمد که در کسری از روز جامعه را درنوردید و هر جا پا می‌گذاشتی از آن بحث در میان بود. خبر کوتاه بود اما تأثیرگذار! وقتی که آمد همه شوکه شدند؛ هر کس بگوید نه، یحتمل تا اندازه‌ای می‌خواهد از زیر این بار که عامی به نظر برسد، برهد و برای خود ویژگی‌های خاص به جلوت درآورد؛ هرچند کارشناسان این خبر یا اخبار مشابه دیگر را معمولا تا تأیید نهایی جدی نمی‌گیرند اما این بحث برای عموم جامعه چنین نیست!

شرح ماوقع را البته همه می‌دانند. نمونه‌های دیگرش هم بسیار است که یکی، دو نمونه، همین‌جا ذکر می‌شود؛ اما در این فقره که هنوز زمان چندانی از آن نگذشته، به نقل از مختصاتی با نام، این خبر منتشر شد که علی لاریجانی به انگلستان رفته و از آنجا احتمالا به ایرلند رفته و با قوت گفته بودند که نهایتا از اسکاتلند سر درآورده و درخواست پناهندگی کرده است و دیگر به ایران برنمی‌گردد! آن کسی که خبر را در یک کانال تلگرامی بنام (از آنهایی که اسم شعبه فارسی روی خود می‌گذارند مثل دویچه‌وله فارسی، فاکس‌نیوز فارسی و…) منتشر کرده بود (و بعد هم خیلی زود اینستاگرام و‌… را هم درنوردید)، خیلی هوشمندانه در پایان خبر مرجع را یک رسانه بین‌المللی ذکر کرده و در متن خبر هم به نقل از اخوی آقای لاریجانی، این نکته را تذکر داده بود که او دیگر به ایران برنخواهد گشت.

انتشار این خبر به خودی خود کافی بود که موجی از مواضع درست یا غلط مطرح شود و بحث‌هایی هم دربگیرد و البته این فرصت هم باشد که ماجرا را به کلان حکمرانی مرتبط کنند و باگناه و بی‌گناه را از دم تیغ بگذرانند که در این کشور مسئولانش چنین‌اند و چنان و هیچ‌کدام هم به فکر مردم نیستند و آن‌گاه که عرصه را هم تنگ ببینند، راهی ینگه دنیا می‌شوند و بدون غم مردم، عمر را سر خواهند کرد. موضوعی مانند آنچه درباره علی لاریجانی مطرح شده، هرچند نخستین بار نیست اما گاه دامنه طرح آن از فضای این‌چنین خارج می‌شود. هنوز در یاد مانده (و احتمالا شما هم در یاد داشته باشید) که یکی از معاریف سینمایی (که عموم به آنها سلبریتی می‌گویند) یک بار در برنامه‌ای حاضر شده بود و داشت از انتشار خبر مرگش در شبکه‌های اجتماعی حرف می‌زد و با حالتی عصبانی بر این اصل تکیه می‌کرد که: خودم هیچ، اصلا مهم نیست، اما من مسافرت بودم و مادرم در تهران داشت سکته می‌کرد تا اینکه صدایم را شنید! بعدا مشخص شد اینها شایعه هستند و این حرف‌ها نشان داد وقتی شایعه منتشر شد مثل تیری است که از چله کمان رها شده باشد و دیگر نمی‌توان آن را به ساعت صفر شلیک برگرداند! به همین دلیل هرچند در این مجال قصد بررسی علل و عوامل و تدقیق علمی در چند‌و‌چون شایعه‌سازی نیست، اما وفور شایعه در شبکه‌های اجتماعی و فضای مجازی و میزان تأثیرگذاری آن بر عموم، این نکته را به ما گوشزد می‌کند که شیوع چنین اطلاعات پرابهام و گاه کاملا غلطی نمی‌تواند اتفاقی و بدون هدف باشد.

چرا شایعه؟

شبکه‌های اجتماعی و فضای مجازی هزار‌و‌یک خوبی دارد. یکی از مزایا و خوبی‌هایش سرعت سریع انتقال خبر است. عملا این فضا همان چیزی را که مارشال مک‌لوهان درباره دهکده جهانی گفته بود، محقق کرده؛ یعنی کافی است در این سوی دنیا یک ترقه بترکد، دقیقا مثل یک دهکده که در کسری از ثانیه همه اهالی‌اش متوجه می‌شوند، به مدد فناوری و توسعه شبکه‌های اجتماعی نیز چنین رخ داده است و دنیا متوجه حادثه‌ای که در سوی دیگرش به وقوع پیوسته، می‌شود. از قضا این فناوری و توسعه آن، در کشورهایی که آزادی‌های کمتری دارند، بیشتر به کار می‌آید. اما زمانی که فضای شبکه‌های اجتماعی از قواعد بازی حرفه‌ای پیروی نکند، بستری می‌شود برای استفاده‌هایی که گاه ممکن است هدف خاصی هم نداشته باشد.

اهالی و خبره‌های حوزه روابط‌عمومی، شایعه را گزاره‌ای مبهم می‌دانند که صحت آن به دلیل انتشار از سوی منابع ناشناس، قابل سنجش نیست. دقیقا بر‌خلاف منطق که اساس گزاره را حاوی ارزش به‌وضوح راست‌بودن یا به‌وضوح دروغ‌بودن می‌داند. شایعه عملا دارای مراتبی از نفع برای تولیدکنندگان آن است. شایعه در مختصاتی تولید، بر بستری توزیع می‌شود، اثر می‌گذارد و پس از انجام مأموریت، از صحنه خارج می‌شود. استناد به شایعه عملا مبنایی غیر از تواتر ندارد. شایعه درست به نظر می‌رسد؛ «چون همه می‌گویند»! حالا این عمل در جامعه‌ای مانند جامعه ما که مردم گوش‌هایشان تیز شده و منتظر شنیدن هستند، بسیار موفق عمل می‌کند و به این دلیل که مراکز ذی‌مدخل به‌موقع وارد اقدامات بعدی مانند شفاف‌سازی و رفع ابهام نمی‌شوند، ابعاد آن وسیع‌ و ماندگاری آن بیشتر می‌شود. معروف است که شایعه مثل آب شور است هر‌ قدر بیشتر بنوشی، تشنه‌تر می‌شوی!

به این دانسته‌ها باید این را هم اضافه کرد که چرایی انتشار خبر بدون مبنا، جعلی و… در فضای مجازی همیشه از یک قاعده مشخص پیروی نمی‌کند. برای نمونه خواننده‌ این مطلب می‌تواند به یاد و حافظه خود مراجعه کند و از خود بپرسد تا لحظه اکنون، چند خبر جعلی درباره مرگ افراد صاحب‌نام شنیده‌ است؟ همین اخبار مجعول چند هدف ممکن است داشته باشد:

الف) گاهی انتشار این اخبار مجعول، صرفا از روی بی‌هدفی است. برای نمونه وقتی فردی شایعه مرگ فلان بازیگر سینما را منتشر می‌کند و می‌داند پس از اندک‌زمانی آن بازیگر رو‌درروی دوربین قرار می‌گیرد و مرگ خود را تکذیب خواهد کرد، چه نفعی برای آن متصور است؟ فرض در انتشار این‌چنینی این است که منتشرکننده هیچ ربطی به نفر اصلی ندارد.

ب) نفع شخصی یکی از دلایل انتشار شایعه در فضای مجازی است. در چنین مواردی شایعه با‌واسطه یا بی‌واسطه به منتفع ارجاع دارد؛ یعنی یا خودش یا واسطه‌هایش شایعه را منتشر می‌کنند. مثلا وقتی خبر طلاق فلان بازیگر منتشر می‌شود که ممکن است صحت هم نداشته باشد، ناگاه دو میلیون نفر به صفحه او هجوم می‌برند و به تعداد دنبال‌کنندگانش افزوده می‌شود؛ یعنی او می‌تواند از بغل انتشار آگهی به‌صورت استوری، فلان مقدار بیشتر کسب درآمد کند. یا از قِبل افزایش تعداد دنبال‌کنند‌گان (بنا بر قول بسیاری از بازیگران دورمانده از صحنه، انتخاب بازیگر برای پروژه‌ها از روی تعداد دنبال‌کنندگان در فضای مجازی صورت می‌پذیرد) حضور در برخی پروژه‌ها تضمین می‌شود. اینها مواردی است که به تجربه آزموده شده و صحت آن دست‌کم در مواردی تأیید شده است.

ج) برآورد گام به گام یکی از دلایل دیگر شایعه‌سازی است. شاید این جمله را که از روی یک ضرب‌المثل معروف ساخته شده، شنیده باشید: «خبر را بینداز زمین، صاحبش پیدا می‌شود»؛ یعنی اینکه خبر را منتشر کن و منتظر واکنش باش. براساس‌این برخی خبرها با چنین رویکردی ساخته و پرداخته می‌شوند. گاه شایعه‌ای خبری مانند «حمله آمریکا به ایران قریب‌الوقوع است» از سوی یک مقام آگاه (و عموما ناآگاه) منتشر و بعد از دو یا سه روز از طرف مقامات رسمی تکذیب می‌شود؛ هرچند در این موارد سندی نیست که قطعا نتیجه بگیریم این اخبار برای افکارسنجی منتشر می‌شود، اما شاید بتوان حدس زد انتشار چنین اخباری بر مبنای افکارسنجی جمعیت حوزه سرزمین یک کشور است. درباره این موضوع نمونه فراوان است؛ مثلا تا همین امروز، بارها شاید خبر ناخوشی و حال وخیم برخی مسئولان اجرائی منتشر شده است. این شایعه‌ها از منظر نگاه حرفه‌ای نمی‌تواند بدون دلیل باشد و هرچند ممکن است درباره داشتن منشأ داخلی یا خارجی، بین افراد اختلاف نظر وجود داشته باشد، اما به یقین انتشار این شایعه‌ها هدف خاصی دارد و این احتمال وجود دارد که تولیدکننده شایعه با انتشار آن در پی برآورد گام به گام، ایجاد یا تشخیص ذائقه خاصی در مردم باشد.

د) یک بحث دیگر درباره شایعه و شایعه‌سازی در حوزه‌های مربوط به امنیت است. از ‌آنجا ‌که کشورها هر‌کدام منافع خاص خود را دارند، حتی دو کشور نزدیک به هم ممکن است تضاد منافع پیدا کنند؛ بنابراین به تجربه ثابت شده در این مواد برای تأثیر‌گذاری بر روند شرایط و… مسائلی از این دست ساخته و منتشر می‌شود و به طور معمول هدف از این نوع شایعه‌سازی تأثیر در روند تصمیم‌گیری است. البته درباره این موضوع صحبت بسیار است، اما در قالب یک گزارش مطبوعاتی نمی‌توان با تدقیق به آن پرداخت.

شایعه به وقت انتخابات

از کارکردهای مهم شایعه، ایجاد تمرکز خبری بر یک شخصیت سیاسی، هنری و… است. یحتمل یک دوجین خبر مرگ، طلاق و… معاریف اجتماعی، هنری و… را شنیده‌اید که بعد از چند روز یا چند ساعت متوجه دروغ‌بودنش شده‌اید. برخی از گمانه‌ها این موضوع را تأیید می‌کند که به‌ویژه اهل هنر در مواقعی برای تمرکز توجه در فضای مجازی خود چنین موضوعاتی را منتشر می‌کنند و گاه این امکان هم وجود دارد که طرفداران آنها مبادرت به چنین اقدامی کنند. این بحث در فضای سیاسی هم گاه دیده می‌شود.

اسفند‌ماه آینده، انتخابات مجلس شورای اسلامی برگزار خواهد شد. فضای مجازی از هم‌اکنون در پی معرفی افرادی است که به نظر فعالان در این حوزه می‌توانند مفید باشند و به پارلمان راه پیدا کنند. همین تشخیصِ گاه محفلی، باعث می‌شود فعالان شبکه‌های مجازی به لطایف‌الحیلی چهره‌های مدنظر خود را معرفی کنند و در این مسیر هیچ بعید نیست از شایعه‌سازی هم به نحو مطلوبی (به نظر خودشان) استفاده کنند. در همین فقره خبر آقای لاریجانی، ممکن است این تصور وجود داشته باشد (و البته برخی این گمانه را مطرح می‌کنند) که لاریجانی پس از غیبت طولانی و خروج از صدر اخبار در موعد ریاست مجلس، برای بازگشت به صحنه و حضور در انتخابات مجلس نیاز به یک شوک در اجتماع داشت و این احتمال هرچند هم اندک، وجود دارد که خبر مهاجرت و پناهندگی‌اش از طرف یکی از طرفداران با تحلیل او، منتشر شده باشد. این واقعیت را نمی‌توان انکار کرد که مدت‌ها از لاریجانی خبری نبود و انتشار خبر اخیر هرچند در آغاز باعث بهت و حیرت ناظران شد، اما در حدی هم به آمدن لاریجانی در صدر اخبار و درگرفتن بحث درباره احتمال نامزدی او برای انتخابات مجلس کمک و مدتی توجه‌ها را به خود جلب کرد. این شیوه‌ها که گاهی بدون اطلاع خود فرد به کار گرفته می‌شود، نه برای نخستین بار انجام شده و نه آخرین بار است؛ اما احتمالا آن‌قدر تشخیص نزد فعالان رسانه‌ای در ایران وجود دارد که دچار چنین طرح و برنامه‌هایی نشوند. پاشنه آشیل جامعه ایرانی در مواجهه با شایعه، ویژگی‌ای است به نام زودباوری. این مطلب را برخی از حاضران در عرصه رسانه و روابط‌عمومی مطرح می‌کنند و این امکان هم وجود دارد که دیگرانی هم باشند که با این جمله «مردم چند گام از ما جلوترند» راه نگاه دقیق‌تر به موضوع را ببندند. به هر روی آنچه رصد فضای مجازی نشان می‌دهد، در بسیاری از مواقع حتی اخبار دروغ و شایعاتی از سوی عموم پذیرفته می‌شود و بسیار زود فضای عمومی را در بر می‌گیرد. این نقد به عموم وارد است که در بسیاری از موارد بدون دریافت از صحت‌وسقم مطالب، آن را به موجی در جامعه تبدیل می‌کنند.

ادوارد برنیز و روان‌شناسی توده

شایعه و اخبار مبهم و غیرشفاف را با اهداف مختلف رواج می‌دهند. یکی از مهم‌ترین این اهداف، پایش توده است. این را یکی از بزرگان عرصه پروپاگاندا گفته است. حاضران این عرصه هیچ‌گاه به‌کاربردن شایعه را رسما تأیید نمی‌کنند؛ اما وقتی در پروژه‌ای مانند مواجهه با یک دولت حضور دارند و بعد شیوه موفقیت را بررسی می‌کنید، ردپای شایعه و شیوع اخبار و اطلاعات غیر‌دقیق را به‌خوبی می‌بینید.

به احتمال زیاد خواننده این سطور، «ادوارد لوئیس جیمز برنیز» را می‌شناسد. فردی که او را پدر پروپاگاندا می‌دانند و برخی هم او را پدر روابط‌عمومی می‌شناسند. برنیز چنان در شیوه‌های مختلف به‌کارگیری مهارت‌های رسانه‌ای که ممکن است شما آن را «جنگ روانی» بنامید، چیره‌دست بود که او را مرد نامرئی دستکاری افکار عمومی نامیده بودند. او معتقد بود: اگر ما انگیزه‌ها و طرز فکر مردم را درک کنیم، می‌توانیم بدون اینکه حتی خودشان متوجه شوند، آنها را به میل خودمان کنترل کنیم.

برنیز پسر خواهر زیگموند فروید بود و تا آنجا که توانست از شیوه‌های روان‌شناسانه در رسانه استفاده کرد. در سیاهه اعمال او (که دیگران رزومه‌اش می‌دانند) اموری وجود دارد که تا آن زمان تجربه نشده است؛ ازجمله «عادی‌سازی و گسترش سیگارکشیدن زنان» به واسطه نام‌گذاری آن با برند فمینیسم «مشعل آزادی» به سال ۱۹۲۹ میلادی یا مهم‌تر از همه، همکاری او با آژانس اطلاعات مرکزی (سیا) برای سرنگونی دولت دموکراتیک گواتمالا در ۱۹۵۴ (میلادی). برنیز با شرکت‌های بزرگ آمریکایی زیادی مانند «پروکتر اند گمبل» و «جنرال‌الکتریک» و همچنین با آژانس‌های دولتی، سیاست‌مداران و سازمان‌های عام‌المنفعه همکاری می‌کرد تا بتواند با مدد رسانه در موفقیت آنها نقش داشته باشد. برنیز می‌گفت: پروپاگاندا بازوی اجرائی دولت نامرئی است. همین نگاه و میزان تأثیرگذاری او بود که مجله لایف او را جزء فهرست صد نفر از تأثیرگذارترین آمریکایی‌های سده ۲۰ (میلادی) قرار داد.

از بین تعداد زیادی از کتاب‌های برنیز، تبلور افکار عمومی (۱۹۲۳) و پروپاگاندا (۱۹۲۸) به‌عنوان تلاش‌های اولیه برای تعریف و نظام‌مندکردن حوزه روابط‌عمومی مطرح شده‌ است. او به گفته گوستاو لوبون، ویلفرد تروتر، والتر لیپمن و دایی دوجانبه خود زیگموند فروید، توده‌ها را غیرمنطقی می‌دانست که کارشناسان ماهر می‌توانند با استفاده از روان‌شناسی توده و روان‌کاوی، آنها را به جهت دلخواه منحرف کنند.

اینها همه مواردی است که مخاطب امروز رسانه‌ها به‌ویژه در شبکه‌های اجتماعی باید از آنها اطلاع داشته باشند تا بتوانند به مدد آن در روند کسب اطلاع و اخبار، رفتار درست‌تری در این فضا داشته باشند؛ رفتاری که بتواند منافع فردی آنها را تأمین کند و در ضمن به جامعه هم آسیب نرساند.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *